اورژانس کانون

[sulmaz]

سلام! امروز از نظر روانی یکم قاطی یم!! اما من نمیشکنم!! اومدم اینجا که تا آخر عمرم پاک بمونم و می مونم!

[tark]

سلام سولماز جان

چرا قاطی عزیزم؟

اصلا بهش فکر نکن و به این فکر کن که چقدر برای پاکیت تلاش کردی

حیف نیست به همین راحتی خرابش کنی؟

خودت رو با یه کار دیگه ای سرگرم کن

تو می توووووووووووونی عزیزم

شک نداشته باش که می تونیییییییییی

[رامین.]

سولماز خانوم تحریکتون زود گذره... اگه کمی صبر کنین کلا حسش میره

معلومه نمیشکنین. چون اگه قصد شکست داشتین اورژانس نمیومدین.

فکرتونو جای دیگه مشغول کنین. جاتونو عوض کنین خیلی وقتها نشکستن فقط یه اراده کوچیک میخواد که بتونی از جات پاشی. پاشو و از اون محیط فاصله بگیر.

[sulmaz]

ممنونوم ترک!
دعام کنین!

[دریا جون]

سلام کسی ایجا هس؟

[Alone man]

سلام
من هستم دریا خانم
فدای لب عطشان حسین

[دریا جون]

راسش اصلا خوب نیسم.احساس میکنم امروز حتما میشکنم

---

فکرشم داره دیونم میکنه نمیدونم چیکار کنم از ذهنم بره خسته شدم از این که باش بجنگم نمیدونم دیگران چیکار میکنن

[Roksana]

دریاااا :smile girl:
دریااااا :smile girl:
بخدا حیفه این روزززززا
اصلنم فکرشو نکن
اصن میخواای بریم پروفایل تو دوره هم باشیم ؟ :tanks:
همونجا تو پروفایل خودت جوابمو بده آجی

[دریا جون]

چشم رکسانا جون.من روز رمضون این کار کثیفا کردم.نمیدونم چی بگم

[Roksana]

نه دیده دریا نباس بزاری تکرار شه
وگرنه همش برات پشیمونی میاره
رکسانا اینجا
رکسانا اونجا
رکسانا همه جااا
میتوانم آبجی بیا دوره هم باشیم
پروفایلی پهنه میخوریم دوره هم

[دریا جون]

داداش مرددد.آبجی میتوانم و آبجییی رکسانااااااااااا و داداش پشتکارررررررررررررررررر یه دنیا ممنونمممم:smile girl:

[گلبرگ]

هیچوقت فک نمی کردم بیام اینجا یعنی فک نمی کردم روم بشه بیام اینجا.نمی دونم چرا پیش خدا آدم یه وقتایی بی حیایی می کنه ولی پیش بنده هاش روش نمیشه خیلی بی شرمانه پیش خدا...کمک می خوام

[آسمون آبی]

سلام

منتظر موندم از خانوم ها کسی بیاد انگار خبری نیست، پس من خودم استارت میزنم انشالله اونها هم بیان..

طوری که نیست گلبرگ خانوم، خوبیش این اومدید اینجا پاک بمونید دیگه، خب معمولا اولین قدم تغییر پوزیشن + آب به صورت زدن و وضو گرفتن

پس بدویید برید یه وضو بگیرید و بیاید

[سنــا]

سلام گلبرگ جون

پیش خدا شرم داشته باش اما نه پیش ما

چون ما هم مثل خودتیم عزیز

حالا چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟؟

[parissaa]

سلام گلبرگ جونی.... خوبی عزیز؟؟؟ چرا آخه این جوری شدی؟؟؟
ببین من یه مطلب نوشتم شاید به دردت بخوره این پایین می نویسمش.خب؟



منم امروز یکم اوضام خوب نبود! اما یه جوری تونستم خودم رو از اون افکار نجات بدم! می دونی چه جوری؟
چشمامو بستم و با خودم فکر کردم من الان کجام!
بعد همه ی اینا رو مجسم کردم....
توی کدوم منطقه ام...
توی کدوم شهرم....
بعد توی کدوم کشورم....
بعد توی کدوم قاره ام.......
بعد به دریاها و جزیره های خیلی دور فکر کردم که ممکنه هیچ وقت نبینم اونا رو.......
به کل کره زمین فکر کردم.....
به کسایی که سفر می کن به فضا.....
به اینکه خیلی احتمالش کمه که امکان سفر به فضا برای یه کدوم از ما پیش بیاد....
یعنی یه آدمی با شرایط من خیلی قدرتش محدوده و جهان آفرینش خیلی خیلی بزرگه و شاید نسبت به ما تا یه حدی نا محدود...
وقتی به اینا فکر کردم دیدم دیگه اصلا هیچ تحریکی نیست دیگه.....
خیلی به نظرم کوچیک اومد!
یه آن دلم خواست روحم رو بزرگ کنم....
توی دنیای به این بزرگی تنها چیزی که ممکنه یه ذره با ارزش باشه روح ما آدماست....
اینا واقعا امروز صبح برام پیش اومد.....
عزیزم ما اگه بخوایم می تونیم به خیلی چیزا غلبه کنیم.
فقط باید بخوایم.
اون وقته که تک تک اعضای بدنمون و سلول های مغزمون به یاریمون میان....اولش سخته.اما اگه تلاش کنی حتما میشه