1398 شهريور 8، 13:42
اولین نفر بود که اشتباه هم بود.
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
نقل قول: من بش گفتم فقط به زنم میگم دوست دارم و هر وقت اومدم خاستگاری و همه چی رسمی شد بت میگم دوست دارم چون جمله ی سنگینیه.بهت افتخار میکنم که انقدر مسئولیت پذیری .. راستش رو بگم این جمله ات برام خیلی آموزنده بود .. یادم باید بمونه این نگاه مسئولانه ات ..
نقل قول: تا یه روز دلم لرزید ..داداش جون .. ما دوست نداریم چیزی رو تحمیل کنیم به هم .. فایده ای هم نداره ..
نقل قول: به هم زدم چون میخاستم با کسی باشم که دوستم داشته باشه و قدرم رو بدونه. نه کسی که منو یه گزینه میبینه و یه بار ولم کرده. با همه حرفاش منو خورد میکرد میگفت فکر نکن من عاشق چشم و ابروتم، چون شرایطت خوبه باهاتم. شک نکن یکی بهتر از تو بیاد میرم. من خودم این شکلی نبودم. بهتر از اون بود مطمیناا ولی من دیگه نگاشونم نمیکردم طوری که تو ذهنم انگار دیگه بهتر ازون وجود نداره تو دنیا.به نظرت اگر پیش مشاور میرفتی و این جملات رو میگفتی، چه نظری درباره این فرد محترم میداد؟
اولین نفر بود که اشتباه هم بود.
(1398 شهريور 8، 13:58)Deril نوشته است: اتریسا خانم بخدا اینقد برنامه دارم که مونده رو زمین واسه اینکه نمیتونم تمرکز کنم. کلی کار دارم که اگه بشون برسم زندگیم متحول میشه. تو نقطه عطف زندگیم هستم از نظر شغلی و کاری ولی این قضیه ذهنم رو فلج کرده. سر کارم تمرکز کافی ندارم.
همش میگم اگه اونجوری منو علاقمند نمیکرد الان با رفتنش مشکلی نداشتم.
بهترین کاری که میتونم بکنم اینه که بچسبم به کار و درسم و پیشرفت کنم چون واقعا موقعیتش برام هست و اگه استفاده نکنم چند سال دیگه حسرتش میخورم. تو حساسترین نقطه زندگیم اومد زدم زمین و رفت.
این حرفا رو بشنوه میگه من کاری نکردم.
شایدم کاری نکرده و من دارم اشتباه میکنم.
(1398 شهريور 9، 12:20)new Aseman نوشته است: منم کمک میخام
من از نماز اول در تمامی وعده ها کمک میگیرم و تنها امیدمه. اما در بین وعده ها چی کار کنم؟
(1398 شهريور 9، 14:42)new Aseman نوشته است: من خداروشکر تقریبا همه وعده ها نمازم رو اول وقت میخونم . و خداروشکر خیلی مؤثره. اما در بین وعده ها خصوصا وقتی که تنها میشم وسوسه دارم . تنهایی هم اجتناب ناپذیره. قطعا یه وقتایی آدم خودشه و هیچ کس نیس . من به شدت با این وقتا درگیرم . اصلا شیطان درونم منتظره من یه جایی حتی 10 دقیقه تنها بشم . ااونجاس که مثل کوه آوار میشه سرم. اصلا من موفقیتهای نسبی که در مورد این موضوع بوده فقط بخاطر دوری از تنهایی بوده. احساس میکنم باید با چالش تنهایی جور دیگه ای روبرو بشم .و یه جوری نفسم رو در تنهایی مغلوب کنم که دیگه اینقدر رو اعصابم راه نره . . آخه اون میدونه که من از تنهایی میترسم و نقطه ضعف بزرگی تو تنهایی دارم . لطفا کمکم کنید چطور با این چالش روبرو بشم.ممنون .
(1398 شهريور 9، 14:42)new Aseman نوشته است: من خداروشکر تقریبا همه وعده ها نمازم رو اول وقت میخونم . و خداروشکر خیلی مؤثره. اما در بین وعده ها خصوصا وقتی که تنها میشم وسوسه دارم . تنهایی هم اجتناب ناپذیره. قطعا یه وقتایی آدم خودشه و هیچ کس نیس . من به شدت با این وقتا درگیرم . اصلا شیطان درونم منتظره من یه جایی حتی 10 دقیقه تنها بشم . ااونجاس که مثل کوه آوار میشه سرم. اصلا من موفقیتهای نسبی که در مورد این موضوع بوده فقط بخاطر دوری از تنهایی بوده. احساس میکنم باید با چالش تنهایی جور دیگه ای روبرو بشم .و یه جوری نفسم رو در تنهایی مغلوب کنم که دیگه اینقدر رو اعصابم راه نره . . آخه اون میدونه که من از تنهایی میترسم و نقطه ضعف بزرگی تو تنهایی دارم . لطفا کمکم کنید چطور با این چالش روبرو بشم.ممنون .قبلا تا تنها میشدیم، انجامش میدادیم و یجورایی انگاری اون بود که کنترل ما رو در اختیار داشت.