اورژانس کانون

[tabasom]

ديروز يك اتفاق بد افتاد بعد از 3 هفته .... خاك تو سرم بريزن

[davod_2005]

تبسم این چه حرفیه که میزنی؟ اصلا ایراد نداره...هر چی بیشتر بشکنی مستحکم تر میشی.معمولا بعد از گذشت 40 روز دیگه تبدیل به عادت میشه و دیگه نمیشکنی مگر اینکه خودت تصمیم به شکستن بگیری وگرنه مغزت تو رو ول کرده دیگه.سعی کن به چهل روز برسی

[chika]

سلام

نمی‌خوام بشکنم ولی‌ فکرش اذیتم می‌کنه حتا مواقعی که نباید فکرش بیاد

بعضی‌ وقتا از بس بی‌ موقع میاد خندم میگیره اما به حال خودم تاسف میخرم بعد گریم میگیره هنوز نشکستم

یه جمله کافیه‌ فقط یه جمله تا آروم شم

می‌شه یکی‌ یه جمله بم بگه؟

[رضـا]

زانو نمیزنم حتی اگر سقف آسمان از قدم کوتاهتر شود

[آقای فراسی]

الا به ذکر الله طمئن القلوب

به فکر این باش که اگه بشکنی میشی ولی اگه نشکنی فردا اینجوری میشی.
مقاومت کن

[ParShaN]

خدا همراهته عزیزم
ما هم هستیم ، قدرتش رو داری که با شیطون مقابله کنی
ایشالا که نمیشکنی
یعنی مطمئنم مقاوم میمونی

[chika]

بچه ها واقعاً از همتون ممنونم خیلی‌ گلین

الان توپ توپم

خدا حفظتون کنه و پر از قدرت و نور

[مصمم..]

سلام دوست عزیز من.
به این فکر کردم که ممکنه وقتی بیای اینجا که هیشکی نباشه.
نه صبر کن،نرو.
یه کم دقت کن،آره..احساس نمی کنی که یکی هست..کسی که چند لحظه پیش هم بود ..حتی چند ساعت و چند روز قبل...
کسی که فراموشش کردی و اومدی اینجا دنبالش می گردی؟
اون تو دلته دوست من.
یه کم با هاش حرف بزن.دوستت داره،خیلی زیاد.می خواد به حرفات گوش بده.
دوست نداره که فراموشش کنی،چون اون همیشه با توئه.

[tabasom]

سلام دوستان
من داغونم بدجور احتياج به كمك دارم دلم ميخواد با سر برم تو ديوار
يكي بياد فحشم بده داد بزنه سرم

[Amirhossein18]

این روزا خییییییییییلی وسوسه میشم

و امروز اوجشه

نمیدونم میتونم دووم بیارم یا نه

نکنه این جست جست آخر ملخک بوده باشه ...

[سمیه]

قابل توجه شما tabasom جان امیدوارم از شکست خودت عبرت بگیری...

از شکست خود استفاده کنید

اگر تنها یک عامل برای تأمین موفقیت در زندگی وجود داشته باشد .آن عامل، قابلیتی است که آدمی برای بهره برداری از شکست در زندگی دارد. هر موفقیتی که من شناخته ام، از آن جهت به دست آمده است که مردی موفق توانسته است شکست خود را تجربه و تحلیل کند و عملاً از آن شکست، در اقدامات بعدی خود بهره برداری کند. اگر شکست را با ور شکستگی و سقوط یکی تصور کنید، آن وقت است که محکوم به سقوط خواهید شد. شکست سبب سقوط شما نمی شود؛ بلکه آن چه مایه سقوط می شود، آن است که در شکست ها، عوامل و راهنمای موفقیت بعدی از نظر پنهان بماند.

شکست چیزی نیست که مایه شر مساری باشد. هر کس در زندگی به کاری مشغول است و شکست های زندگی هم جزء حوادث دیگر زندگی و از چیزهای عادی است. شکست آن زمان بد و مایه بدبختی است که نتوانید با گردن فرازی با آن رو به رو شوید و آن را تحلیل کنید و متوجه شوید که چرا در پیش بردن منظور خود کام یاب نشده اید. اگر به آن هم چون علامت هشداری نگاه کنید، دیگر جنبه مسموم کننده آن از بین خواهد رفت و تجزیه و تحلیل آن برای شما دل انگیز و سودمند می شود.

شکست دردی است که خود، درمان خویش است. هیرام کیمبال - که مرد میانه سالی از مردم نیوانگلد بود- از عموی خود کتاب فروشی متوسطی به میراث برد که بیش از 20 سال عموی وی با آن زندگی کرده بود. کیمبال که سودای نوخواهی و وسعت عمل در جانش شعله می کشید، محل تازه ای را اجاره کرد؛ قفسه های نو ساخت، و کتاب های تازه آورد، کتابخانه مفصلی ترتیب داد و سرانجام دو سال بعد ورشکست شد.

این شکست برای وی، یک تجربه تازه باقی گذاشت که پیش از آن نداشت. وی تعدادی از کتاب های دست دومی را که طرف های معامله وی نتوانسته بودند بفروشند و به او پس داده بودند، در کنار خیابان پر رفت و آمدی قرار داد و با دست خود دکه کوچکی ساخت و کتاب های کهنه را در برابر دیدگان مردم کوچه گسترد و به زودی نتیجه کار او آشکار شد. کتاب های دست دوم ، چون ترمزی برای حوادث فکری آیندگان و روندگان بود که آنان را خو ه و ناخواه به سوی بساط کتاب فروشی کنار کوچه می کشاند و کیمبال این را می دانست و از همان استفاده کرد. پس از سه سال دو برابر پولی که از دست داده بود، از این را ه به دست آورد. شکست وی، وسیله ای را برای کام یابی رضایت بخش او فراهم آورده بود.

شکست نه تنها ما را برای موفقیت آماده می کند، بلکه هیچ چیز به اندازه آن، میل شدید دنبال موفقیت رفتن را بیدار نمی سازد. میل به غلبه از نخستین آرزو هایی است که از کودکی در ما پیدا می شود. چوبی را چنان نگاه دارید که کودکی با دو دست به آن بچسبد و بعد آهسته آهسته آن را بکشید؛ هر چه بیشتر بکشید، حرص سخت تر چسبیدن به چوب در کودک شدیدتر می شود و به جایی می رسد که کودک با تمام وزن خود در هوا به آن چوب آویخته می ماند. هر وقت که شما دچار شکستی می شوید، همین واکنش طبیعی است که به شما اراده و نیروی بیشتری برای کام یابی می بخشد. اگر از همه نیرویی که شکست به شما می بخشد، بهره برداری کنید، خواهید دید که از شما کارهایی ساخته است که در حال عادی و آسودگی، چنان کارهایی ممکن ساخته نیست.

جان پول جونز، بر پل کشتی گلوله خورده خود به نام عموریشار ایستاده بود که آتش کشتی های انگلیسی او را از پا در آورده بود. ریشار در حال غرق شدن و جان پول مرد شکست خورده ای بود؛ ولی در آن هنگام که فرماندار انگلیسی از او خواست که تسلیم شود، خشم ناگهانی در آن مرد آمریکایی زبانه کشید و گفت: «من هنوز جنگ را آغاز نکرده ام» و بعد کشتی نیمه شکسته خود را به راه انداخت و به نزدیک ترین کشتی انگلیسی حمله برد و آن را گرفت و در اندک مدتی جنگ به نفع او به پایان رسید. جان پول از سرکوفتگی شکست، روح پیروزی بیرون کشید و با همان، کام یابی خود را تأمین کرد. مردی را می شناسم که در یک مسئله عشقی دچار عواقب نامطلوبی شد و این آزمایش در سراسر زندگی او تأثیر گذاشت و از این راه ترسی درونی در درون او تولید شد که هنگام رو به رو شدن با زنی آشکارا در او دیده شد. این ترس از اشخاص، برای هر کس جز خود او، بسیار جالب توجه و مفرح است؛ ولی برای خود او نیز - که از این کیفیت آگاه است- دانستن آن دردناک است. وی به جای آن که در برابر شکست عشقی خود ایستادگی کند و به تجزیه و تحلیل آن بپردازد و علت واقعی آن را کشف کند تا از این مقدمات، در روابط آینده خود استفاده ببرد، یک باره از پا در آمد.

بر شما لازم است که درباره چنین روش احمقانه ای نیک بیندیشید و خود را از شر آن خلاص کنید. کسانی هستند که کار خود را از دست داده اند و ترس آن را دارند که به این و آن برای یافتن کار دیگری مراجعه کنند و کسانی هستند که یک بار درخواست ترفیع مقام ایشان، با مقاومتی رو به رو شده، اینک ترس آن را دارند که بار دیگر تقاضای خود را تجدید کنند و مادرانی هستند که فرزندان ایشان تقریباً تهدید به غرق شدن می شوند و در عین حال به آنان اجازه آن نمی دهند که برای آموختن شنا پا به آب بگذارند. ترس از شکستی که دچار آن نشده اید، شما را به وضع مسخره آمیزی در می آورد و فرار شما را از چنین شکست احتمالی به خوبی آشکار می سازد. هر کس می تواند به صورتی، شکستی را که برایش پیش آمده، پرده پوشی کند. ساده ترین حیله آن است که به خود تلقین کنید که دچار شکست نشده اید و در آن حال که همه درها به روی شما بسته شده، چنان تصور کنید که کارهایتان به صورت رضایت بخشی در حال پیشرفت است. مردی را می شناسم که اعتماد به نفس خود را از این راه حفظ می کند که پیوسته به خود و دوستانش می گوید که کارهایش در شرف پیشرفت قریب الوقوعی است و بدین طریق ضمیر ناخودآگاه وی خرد و سرکوفته نشده، خوب می داند که مدت ها پیش، در وضع حاضر خود به اوج پیشرفت رسیده بود و با آن که سخت می کوشد که بر شکست خویش سرپوش بگذارد، بر هرقدم که بر می داشت، مقداری از اعتماد به نفس خویش را از کف می داد.

حیله دیگری که بعضی از مردم در حق خود روا می دارند، این است که شکست خود را فراموش می کنند. اگر با این وسیله از لحاظ روانی امکان آن بود که یادگارهای نامطبوع از سر ضمیر آدمی برافتد، این روش سودمند واقع می شد. آزمایش هایی که به این ترتیب مدفون شود، ترس ها، واخوردگی ها، کینه ها، سموم عاطفی و احساسات ضد اجتماعی را در اطراف خود پراکنده می سازد و نه تنها سبب آلام روحی می شود، بلکه بیماری های جسمی نیز از آن پدید می آید و به این ترتیب، به جای آن که اعتماد به نفس خود را تقویت کرده باشید، با چنین عقیده ای آن اعتماد را یک باره از بیخ و بن برکنده اید.

اگر هول و هراس شکستی احتمالی چنان در شما کارگر افتاده است که دیگر نمی توانید با روشنی و وضوح تمام فکر کنید، به گردش و هواخوری بر وید؛ از درختان بالا روید؛ به جوال پرباری مشت بزنید و به طور کلی به کاری سخت و غیرعادی بپردازید و پس از آن، مدتی بخوابید. هنگامی که از خواب برمی خیزید ، آشکار می شود که مغز شما بسیار خوب و سریع کار می کند و در آن حال است که می توانید درست به خیرو شر کار خود رسیدگی کنید و تصمیم مناسبی بگیرید. باید به هوس های بیهوده و احمقانه ای که با این آرامش موقتی پیش آمده و فواید کاذبی که به نظر می رسد، توجه کامل داشته باشید و آن گاه با آزادی کامل از موانعی که شکست در مقابل شما قرار داده، با ایمان و آرزوهای حقیقی و واقعی خود، سخت به کار بپردازید. چنین است که شکست برای پیروزی سودمند می شود و با تمام نیرو به جانب هدف پیش خواهید رفت. اگر با شکست، تسلط درونی خویش را از کف ندهید، هیچ چیز نمی تواند مانع پیشرفت شما در اقدام بعدی شود


نترس،قاطعانه ایستاده شو و بگو نه! به گناه بگو نه

[آقای فراسی]

این روزا خییییییییییلی وسوسه میشم

و امروز اوجشه

نمیدونم میتونم دووم بیارم یا نه

نکنه این جست جست آخر ملخک بوده باشه ...

چه گیری دادی به ملخ تو!!!

من دفعه ی قبل یک هفته داشتم تحریک میشدم! هر روز!
ولی بعد از یک هفته همه چی به حال عادی برگشت. مبارزه کن

[Amirhossein18]

از این به بعد جاش می گم لاک پشت کوچولو . خوبه ؟

دیشبم باز تو خونه تنها موندم و یه حمله ی دیگرو رد کردم به لطف خدا

امیدوارم هر چه زودتر همه چی به حالت عادی برگرده

[massoud]

سلام حالت اورژانسی دارم .help me

[آقای فراسی]

مسعود جان
داداشی
الان که افلاینی ولی امیدوارم که به خیر گذشته باشه