اورژانس کانون

[*آسمان*]

هعی تحریکم دلم میخواد برم سمت فیلم ...
کمک??‍♂️

سلام برادر 
شما ارزشت خیلی بیشتر از اینه که بخوای فیلمای غیر اخلاقی ببینی...
من خودم الان یاد یه جمله افتادم
" امتحان های خدا آسونه توی هر جای خالی بنویس خدا"

مرسی ازت داداش ... 
حالم اوکی شد و بهترم ...

خداروشکر 
البته داداش نیستم

منم رفتم پیش خانواده وسوسه افتاد خداروشکر

[*آسمان*]

ممنون از همه ی دوستان

[[علی]]

خداروشکر 
البته داداش نیستم

منم رفتم پیش خانواده وسوسه افتاد خداروشکر

این اسم  نام کاربری کانون هم داستانی شده ها

[*بنده پاک*]

دیشب وقتی همه خواب بودن وسوسه شدم. یکی از بدترین وسوسه های این چند ماه قبل. واقعا بد بود . همون مکان های قبلی همون ساعت ها همون حالت ها. همه شمست های قبل را آورد جلو چشمم. انگار اختیار با خودم نبود 
خیلی سخت بود ولی هر جور شده جلوش وایسادم
شروع کردم به نوشتن. دو دستم به گوشی بود و فقط نوشتم . یه پست تو دردودلا ولی نفرستادم
ولی الان چی
ناراحتم
شاید همون حرف های دیشبه که تو دلمه و نفرستادم
نمیدونم
ولی میدونم خیلی نرم و آهسته دارم میرم سمت شکست 
اگر بشکنم واقعا چی میشه
دوباره حس بدی و بدبختی میاد به بدبختی ها الان اضافه میشه
ولی اگر پاک بشم چی میشه 
هیچی فشارها هر روز بیشتر میشه و هی رو هم جمع میشه
حکایت قشنگی نیست
نه پاک موندن قشنگه نه شکست

نمیدونم واقعا فشارها خیلیه
یا من تحملم کمه
کاش حداقل اینو بفهمم
واقعا کاش میفهمیدم

این حجم از حس بد را دیگه نمیتونم تحمل کنم
دیگه نمیتونم
کاش خیلی از کارها گناه نبود
من دیگه بریدم
دیگه پاکی مهم نیست
اگر بشکنم دیگه نه واسه پاکی تلاش میکنم نه چیزی
دیگه خستم کرد
کاش حداقل مثل تو فیلما میتونستم بگم اینا تاوان کدوم گناه؟
ولی من میدونم تاوان کدوم گناه 
تک تک اش جلو چشمامه از آدم بودن خستم
میشه کاری کرد آدم نبود
وجدان نداشت
کاش جهنم نبود
بهشتم نبود
نیستی بود
کاش تموم شم فقط


ببخشید ولی اگر این حرها رانمیزدم میشکستم

[[علی]]

دیشب وقتی همه خواب بودن وسوسه شدم. یکی از بدترین وسوسه های این چند ماه قبل. واقعا بد بود . همون مکان های قبلی همون ساعت ها همون حالت ها. همه شمست های قبل را آورد جلو چشمم. انگار اختیار با خودم نبود 
خیلی سخت بود ولی هر جور شده جلوش وایسادم
شروع کردم به نوشتن. دو دستم به گوشی بود و فقط نوشتم . یه پست تو دردودلا ولی نفرستادم
ولی الان چی
ناراحتم
شاید همون حرف های دیشبه که تو دلمه و نفرستادم
نمیدونم
ولی میدونم خیلی نرم و آهسته دارم میرم سمت شکست 
اگر بشکنم واقعا چی میشه
دوباره حس بدی و بدبختی میاد به بدبختی ها الان اضافه میشه
ولی اگر پاک بشم چی میشه 
هیچی فشارها هر روز بیشتر میشه و هی رو هم جمع میشه
حکایت قشنگی نیست
نه پاک موندن قشنگه نه شکست

نمیدونم واقعا فشارها خیلیه
یا من تحملم کمه
کاش حداقل اینو بفهمم
واقعا کاش میفهمیدم

این حجم از حس بد را دیگه نمیتونم تحمل کنم
دیگه نمیتونم
کاش خیلی از کارها گناه نبود
من دیگه بریدم
دیگه پاکی مهم نیست
اگر بشکنم دیگه نه واسه پاکی تلاش میکنم نه چیزی
دیگه خستم کرد
کاش حداقل مثل تو فیلما میتونستم بگم اینا تاوان کدوم گناه؟
ولی من میدونم تاوان کدوم گناه 
تک تک اش جلو چشمامه از آدم بودن خستم
میشه کاری کرد آدم نبود
وجدان نداشت
کاش جهنم نبود
بهشتم نبود
نیستی بود
کاش تموم شم فقط


ببخشید ولی اگر این حرها رانمیزدم میشکستم

زمانه نامردی هست متأسفانه  
برای همه سخت میگذره 
اما مگه راه دیگه ای هم هست؟
زندگی خودش تلخ هست اگر به خودتون خرده بگیرید تلخیش بیشتر هم میشه

اما در مورد ترک خ ا 
کاملا به خودتون بستگی داره
وقتی خودتون رو توی آینده تصور میکنید چطور آدمی هستید .؟
با همه خبی و بدی هایی که جمعشون شما رو میسازن دوست دارید این صفت بد همچنان همراهتون باشه؟
اگر انشا الله صاحب خانواده شدید دوست دارید چطور باشید؟پاک؟
 
آینده رو شما میسازید
جمله شاید کلیشه ای باشه اما درسته مگه نه؟

اگر الان برای فردا تلاش نکنید پس کی بکنید؟

توی تله نا امیدی نیافتید
فقط کافیه به لذت های کوچک هم چند ثانیه بها بدید ....مثل زیبایی یک گل
آرامش شب
ستاره های آسمون
عطر خوشبوی بهار
درختا
پرنده ها
گربه های ملوس
عکس عروسک پیرزن

دعا میکنم مشکلاتتون کم بشن و قدرت شما برای حل کردنشون و یا تحمل کردنشون زیاد
انشالله

[*بنده پاک*]

ممنونم ازتون
حرفاتون در مورد آِنده قشنگه
ولی من دیشب به گذشتم فکر کردم جز سیاهی چیزی ندیدم
به الانم فکر کردم جز بدبختی چیزی ندیدم
قرار نیست یه دفعه تو آینده معجزه بشه
اون سیاهی + این بدبختی فکر نکنم چیز قشنگی بده برای آینده
 
گریه هام را کردم. فکر کردم حالم بهتر میشه ولی بدتر شد
دیگه نمیدونم بخندم تا حالم خوب بشه یا گریه کنم تا حالم خوب بشه
اصلا نمیدونم حالم خوب بشه وسوسه میره یا میمونه

اگر کسی اومد میشه یه جمله باهام حرف بزنه 
هر چی 
فقط یه چیزی بگه
وسوسه هام زیاده. ولی واقعا دوست ندارم بشکنم. دوسم ندارم مثل دیشب تنهایی باهاش مبارزه کنم. 
  
دیروز کنترل نگاه و ذهن را از دست دادم
امروز هم کنترل ذهن را از دست دادم


اوضاعم خوب نیست
میرم یه صوت قرآن گوش کنم

[سپهرر]

سلام
حالم بد جور داغونه

[*بنده پاک*]

سلام
منم داغونم
اینو گوش بدین برای من بهتر بود

اگر هم دوست ندارین گوش بدین یه کم حرف بزنین از اوضاع بگین

[يا ماه بني هاشم]

سلام
منم داغونم
اینو گوش بدین برای من بهتر بود

اگر هم دوست ندارین گوش بدین یه کم حرف بزنین از اوضاع بگین

سلام 

هستید هنوز؟

[يا ماه بني هاشم]

این مواقع اورژانسی رو همه تجربه کردند

خودتونم میدونید که گذراست.


شب سیاه میره و صبح سفید میاد


ولی خوب شب داریم تا شب

وسوسه داریم تا وسوسه


همه چی از ذهن شروع میشه
لذت جنسی و فکرکردن بهش اون قدر قویه که میتونه یه موقعی مثل نفس کشیدن نیاز ادم بشه

اگه بهش فکر کنید بهش نیاز پیدا میکنید مثل نفس

اگه تمرکزتونو ازش بردارید...اروم اروم از حس نیاز بودن خارج میشه...و از اورژانسی بودن موقتا خارج میشید.

وسوسه بحثش فرق داره

وسوسه کار شیطونه
که هدفش اینه شما یاد اون لذته بیافتید و نیاز بشه براتون و زمین بخورید

به نظر من تا این  کارا رو کنید از پا در نمیایید
1) کنترل فکر کردن به لذت جنسی و جنس مخالف ( تا فکرش اومد قطعش کنید اول فحشش بدید و بگید خفه شو بعد روی یه چیز دیگه تمرکز کنید)
2) کوچکترین دست ورزی ( پاهاتونو به هم بچسبونید خیلی اثر داره..حدیث قدسی داریم در این رابطه)
3) دیدن تصویر نامحرم چه یه عکس باشه چه فیلم پ ( زیر 3 ثانیه باید چشمتو ببندی)

اگه میخوای نشکنی این سه تا خیلی مهمه
کوچکترین اشتباه = تحمل شدید ترین فشارها =  شکست


سعی کنید تمرکز ذهنتونو ببرید به سمت یه چیزی مثلا به عکس زیر خیره بشید و غرقش بشید.



بعد که یکم حواستون پرت شد
یه موسیقی یه مداحی یه چیزی که حس و حالتو عوض کنه گوش بدید...همین کانون بخش فایلهای صوتیش پر از فایل قشنگ قشنگه.

بعدشم وسوسه میاد دوباره...هر نیم ساعت یه بار هر ساعت ..هر شب...تا زمینت نزنه ول کن نیست...ولی شما اگه اون سه تا کارو انجام بدید اون قدرها فشار بالا نمیره که تحمل نکردنی بشه....و با یه حرکت ساده پسش میزنی.

و اگه کوچکترین اشتباهی انجام بدی و به اون لذته فکر کنی یا دست ورزی کنی یا یه عکس نامحرم ببینی ....دوباره فشارها شدید میشه

سخت ترینش فکر نکردنه...که واقعا سخته...من خودم واسه فکر کردن 10 ثانیه رو حد نهایی گذاشتم...به 10 برسه به خودم تلنگر میزنم و قطعش میکنم...تو ذهنم تصور میکنم یه اسلحه تیربار دستمه و همه فکرها رو میکشم....یا قیچی دستمه و رشته افکار رو پاره میکنم

[*بنده پاک*]

یک دنیا ممنونم ازتون
بی نهایت ممنون

امشب دو برابر حالت عادی گریه کردم. دیگه الان آروم آرومم
همه حرفاتون کاملا درسته . بسی ممنون که گفتید

همه چی از ذهن شروع میشه

بسی موافقم

سعی کنید تمرکز ذهنتونو ببرید به سمت یه چیزی مثلا به عکس زیر خیره بشید و غرقش بشید.

این یکی از بهترین کارها بود. بسی ممنونم ازتون
کامل آدم را از فازی که توش هست جدا میکنه میبره یه فاز دیگه

یک دنیا ممنونم
من خوبم
امیدوارم شما هم خوب باشید
امیدوارم آقای سپهر هم خوب باشه

یک دنیا ممنونم
از همه دوستان بسی ممنونم

[يا ماه بني هاشم]

یک دنیا ممنونم ازتون
بی نهایت ممنون

امشب دو برابر حالت عادی گریه کردم. دیگه الان آروم آرومم
همه حرفاتون کاملا درسته . بسی ممنون که گفتید

همه چی از ذهن شروع میشه

بسی موافقم

سعی کنید تمرکز ذهنتونو ببرید به سمت یه چیزی مثلا به عکس زیر خیره بشید و غرقش بشید.

این یکی از بهترین کارها بود. بسی ممنونم ازتون
کامل آدم را از فازی که توش هست جدا میکنه میبره یه فاز دیگه

یک دنیا ممنونم
من خوبم
امیدوارم شما هم خوب باشید
امیدوارم آقای سپهر هم خوب باشه

یک دنیا ممنونم
از همه دوستان بسی ممنونم

موفق باشید

وسوسه ها دوباره میان سراغت.

ولی شما قوی و محکم باش.

جنگه

وسط جنگ شاید لازم باشه ادم داد بزنه فریاد بزنه

اگه بازم اومدن از درونت فریاد بزن سرشون ...یه جور به خشم بیا که ازت بترسند

از درونت داد بزن و بگو ...من عاشق واقعی خدام...میدونم داره امتحانم میکنه...میدونم داره منو میبینه...میدونم خودشم از امتحان سختی که داره ازم میگیره نگرانه...چون خیلی دوستم داره....اره هنوزم دوستم داره...هنوزم به یادمه....چون اگه بیادم نبود ازم امتحان سخت نمیگرفت که یه مرحله برم بالاتر...یه مرحله به درجاتم اضافه بشه....حتما دوستم داره که براش مهمه....داد بزن و اینا رو بگو....داد بزن و بگو من اگه تمام سلول های بدنم از هم متلاشی بشن از فشار بازم اون سه تا کارو نمیکنم...



بعدشم اگه خدای نکرده اتفاقی افتاد دیگه نبینم رعنا خانم نا امید باشه...دوباره میای و دوباره این مسیرو ادامه میدیم...چرا؟؟؟؟ چون یه همین برگشت شدیدترین انتقام از اون شیطان کثیفه.

[*بنده پاک*]

بسی ممنونم ازتون

جنگه خواهر جنگه

وسط جنگ شاید لازم باشه ادم داد بزنه فریاد بزنه

 یاد آقا مجید افتادم . ارتش یک نفره
بسی موافم کاملا جنگه

از درونت داد بزن و بگو ...من عاشق واقعی خدام...میدونم داره امتحانم میکنه...میدونم داره منو میبینه...میدونم خودشم از امتحان سختی که داره ازم میگیره نگرانه...چون خیلی دوستم داره....اره هنوزم دوستم داره...هنوزم به یادمه....چون اگه بیادم نبود ازم امتحان سخت نمیگرفت که یه مرحله برم بالاتر...یه مرحله به درجاتم اضافه بشه....حتما دوستم داره که براش مهمه....داد بزن و اینا رو بگو....داد بزن و بگو من اگه تمام سلول های بدنم از هم متلاشی بشن از فشار بازم اون سه تا کارو نمیکنم...

اینارا خیلی قشنگ گفتین. چندبار دیگه هم میخوانمشون
بسی ممنونم ازتون  
یک دنیا ممنون

بعدشم اگه خدای نکرده اتفاقی افتاد دیگه نبینم رعنا خانم نا امید باشه...دوباره میای و دوباره این مسیرو ادامه میدیم...چرا؟؟؟؟ چون یه همین برگشت شدیدترین انتقام از اون شیطان کثیفه.

کاملا حق با شماست
هر مدلی شده باید حال شیطون را گرفت

[*آسمان*]

سلام ...

هی خدا 

دیشب تو غذا فلفل بود و امروز دوباره اینجام 

[hajalireza]

سلام ...

هی خدا 

دیشب تو غذا فلفل بود و امروز دوباره اینجام 

خیلی مراقب باشیا ...
فلفل سیاه ک طبعش سردیه ...
لذت کنترل نفس بیشتر از لذت گناه هستش !...