امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم4fvfcja
باز مى‏ گردم بسوى تو در چنين حال، بازگشتن كسى كه از كرده پيشين خود پشيمان است

و از آنچه بر او گرد آمده نگران است و از ورطه‏ اى كه در آن افتاده از روى خلوص شرمسار است
و مى‏ داند كه عفو از معصيت عظيم در نظر تو بزرگ نمى‏ نمايد
و در گذشتن از گناه بزرگ بر تو دشوار نيست
و تحمل جرم هاى بيرون از حد بر تو گران نمى ‏آيد
و محبوبترين بندگانت نزد تو كسى است كه سركشى بر تو را فرو گذارد
و از اصرار بر گناه، اجتناب كند، و طلب آمرزش را ادامه دهد
و من نزد تو بيزارى مى‏ جويم از آنكه سركشى كنم
و به تو پناه مى ‏برم از آنكه در گناه اصرار ورزم
و براى آنچه در آن كوتاهى كرده‏ ام
از تو آمرزش مى‏ طلبم
و براى هر عملى كه از انجامش فرو مانده‏ ام از تو يارى مى‏ جويم

صحیفه سجادیه
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم اون تبرو بده. شروع کردم به قطع کردنش. که یه دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی داره.
.
"!Be The Crazy Happy One"
.
[تصویر:  openpage_smile01_j_1448249f.png]
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم...4fvfcja
باز مى‏ گردم بسوى تو در چنين حال، بازگشتن كسى كه از كرده پيشين خود پشيمان است

و از آنچه بر او گرد آمده نگران است و از ورطه‏ اى كه در آن افتاده از روى خلوص شرمسار است
و مى‏ داند كه عفو از معصيت عظيم در نظر تو بزرگ نمى‏ نمايد
و در گذشتن از گناه بزرگ بر تو دشوار نيست
و تحمل جرم هاى بيرون از حد بر تو گران نمى ‏آيد
و محبوبترين بندگانت نزد تو كسى است كه سركشى بر تو را فرو گذارد
و از اصرار بر گناه، اجتناب كند، و طلب آمرزش را ادامه دهد
و من نزد تو بيزارى مى‏ جويم از آنكه سركشى كنم
و به تو پناه مى ‏برم از آنكه در گناه اصرار ورزم
و براى آنچه در آن كوتاهى كرده‏ ام
از تو آمرزش مى‏ طلبم
و براى هر عملى كه از انجامش فرو مانده‏ ام از تو يارى مى‏ جويم

صحیفه سجادیه
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که....
هیچی ...
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم...4fvfcja
باز مى‏ گردم بسوى تو در چنين حال، بازگشتن كسى كه از كرده پيشين خود پشيمان است

و از آنچه بر او گرد آمده نگران است و از ورطه‏ اى كه در آن افتاده از روى خلوص شرمسار است
و مى‏ داند كه عفو از معصيت عظيم در نظر تو بزرگ نمى‏ نمايد
و در گذشتن از گناه بزرگ بر تو دشوار نيست
و تحمل جرم هاى بيرون از حد بر تو گران نمى ‏آيد
و محبوبترين بندگانت نزد تو كسى است كه سركشى بر تو را فرو گذارد
و از اصرار بر گناه، اجتناب كند، و طلب آمرزش را ادامه دهد
و من نزد تو بيزارى مى‏ جويم از آنكه سركشى كنم
و به تو پناه مى ‏برم از آنكه در گناه اصرار ورزم
و براى آنچه در آن كوتاهى كرده‏ ام
از تو آمرزش مى‏ طلبم
و براى هر عملى كه از انجامش فرو مانده‏ ام از تو يارى مى‏ جويم

صحیفه سجادیه
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم .....
هیچی ...
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده...

باز مى‏ گردم بسوى تو در چنين حال، بازگشتن كسى كه از كرده پيشين خود پشيمان است

و از آنچه بر او گرد آمده نگران است و از ورطه‏ اى كه در آن افتاده از روى خلوص شرمسار است
و مى‏ داند كه عفو از معصيت عظيم در نظر تو بزرگ نمى‏ نمايد
و در گذشتن از گناه بزرگ بر تو دشوار نيست
و تحمل جرم هاى بيرون از حد بر تو گران نمى ‏آيد
و محبوبترين بندگانت نزد تو كسى است كه سركشى بر تو را فرو گذارد
و از اصرار بر گناه، اجتناب كند، و طلب آمرزش را ادامه دهد
و من نزد تو بيزارى مى‏ جويم از آنكه سركشى كنم
و به تو پناه مى ‏برم از آنكه در گناه اصرار ورزم
و براى آنچه در آن كوتاهى كرده‏ ام
از تو آمرزش مى‏ طلبم
و براى هر عملى كه از انجامش فرو مانده‏ ام از تو يارى مى‏ جويم

صحیفه سجادیه
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....4fvfcja اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....
هیچی ...
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....[تصویر:  e.gif] اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!!
باز مى‏ گردم بسوى تو در چنين حال، بازگشتن كسى كه از كرده پيشين خود پشيمان است

و از آنچه بر او گرد آمده نگران است و از ورطه‏ اى كه در آن افتاده از روى خلوص شرمسار است
و مى‏ داند كه عفو از معصيت عظيم در نظر تو بزرگ نمى‏ نمايد
و در گذشتن از گناه بزرگ بر تو دشوار نيست
و تحمل جرم هاى بيرون از حد بر تو گران نمى ‏آيد
و محبوبترين بندگانت نزد تو كسى است كه سركشى بر تو را فرو گذارد
و از اصرار بر گناه، اجتناب كند، و طلب آمرزش را ادامه دهد
و من نزد تو بيزارى مى‏ جويم از آنكه سركشى كنم
و به تو پناه مى ‏برم از آنكه در گناه اصرار ورزم
و براى آنچه در آن كوتاهى كرده‏ ام
از تو آمرزش مى‏ طلبم
و براى هر عملى كه از انجامش فرو مانده‏ ام از تو يارى مى‏ جويم

صحیفه سجادیه
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....[تصویر:  e.gif] اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!! ولی نه یکم دیگه که فک کردم یادم افتاد ک همین چن دقیقه پیش بارون قطع شده بود پس خاک از کجا میتونس اومده باشه؟
هیچی ...
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....[تصویر:  e.gif] اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!! ولی نه یکم دیگه که فک کردم یادم افتاد ک همین چن دقیقه پیش بارون قطع شده بود پس خاک از کجا میتونس اومده باشه؟
در همین فکرها بودم که
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....[تصویر:  e.gif] اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!! ولی نه یکم دیگه که فک کردم یادم افتاد ک همین چن دقیقه پیش بارون قطع شده بود پس خاک از کجا میتونس اومده باشه؟
در همین فکرها بودم که دیدم علی از در اومد تو با نون سنگک ...
.
"!Be The Crazy Happy One"
.
[تصویر:  openpage_smile01_j_1448249f.png]
دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....[تصویر:  e.gif] اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!! ولی نه یکم دیگه که فک کردم یادم افتاد ک همین چن دقیقه پیش بارون قطع شده بود پس خاک از کجا میتونس اومده باشه؟
در همین فکرها بودم که دیدم علی از در اومد تو با نون سنگک. ولی آخه اون موقع شب سنگک کجا بو؟ همینجور داشت ابهامات بیشتر و بیشتر می شد ....
هیچی ...

دور سفره هفت سین نشسته بودیم، ناگهان صدایی مثله یک انفجار شدید فضای خانه را پر کرد. رفتم بیرون ببینم صدای چیست؟ هنوز به در نرسیده بود که ناگهان همه جا تاریک شد و از تاریکی زیاد جلوی پایم را هم نمی دیدم. چراغ را روشن کردم و با تعجب به حیاط خانه نگاه کردم: یک درخت بزرگ وسط حیاط سبز شده بود.خیلی عجیب و غیره منتظره بود!! به یاد لوبیای سحر آمیز افتادم. به مامانم گفتم :"اون تبرو بده." و شروع کردم به قطع کردنش. که یک دفعه دیدم تلویزیون کلاه قرمزی دارد.بادیدن کلاه قرمزی از قطع کردن درخت دست کشیدم و رفتم کلاه قرمزی را تماشا کنم. همین که رسیدم پای تلوزیون دیدم تموم شد! کلی ضد حال خوردم، برگشتم حیاط و دیدم که دسته تبر شکسته فکر کنم به خاطره این بود که با شدت پرتابش کردم تا به کلاه قرمزی برسم. بعد که اینو فهمیدم، رفتم تبر طلایی رو که از جد پدریم به ارث رسیده بودو برداشتم هنوز به حیاط نرسیده بودم که دیدم همه جا رو غبار پوشانده به سرعت به حیاط دویدم و دیدم که درخت روی زمین افتاده. نگو اون تبر اولی که از شوق دیدن کلاه قرمزی پرتاب کرده بودم، به درخت خورده و باعث شده بود که درخت بیافته و تبر هم بشکنه....[تصویر:  e.gif] اما از خودم سوال کردم این غبار به خاطر چیه؟....ول یخب پرسیدن نداره که غبار بخاطره افتادن درخت به زمینه!!چون با شدت برخورد کرده گرد و خاک به پا شده!! ولی نه یکم دیگه که فک کردم یادم افتاد ک همین چن دقیقه پیش بارون قطع شده بود پس خاک از کجا میتونس اومده باشه؟
در همین فکرها بودم که دیدم علی از در اومد تو با نون سنگک. ولی آخه اون موقع شب سنگک کجا بود؟ همینجور داشت ابهامات بیشتر و بیشتر می شد. دقت که کردم دیدم یک نان سنگک معمولی هم نیست


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان