ممنون از همگی خواهر و برادرامچقدر لطف خدا وقتی کنار همییم بیشتر شاملمون می شهچقدر دوری از گناه آسونترهچقدر زندگی قشنگترهتو مسیر عمرمون حرکت افقی داشتیماینجا احساس می کنیم حرکتمون عمودیه و رو به آسمون....خدارو شکرو بازم ممنون از همتون
خدا خواست و هدایتت کرد که الان اینجایی
شکر این نعمت، گناه نکردن و بندگی خداست
به ابلیس اعتماد نکن وقتی گناه رو تو ذهنت زیبا جلوه می ده
تارک خان...
سلام دوستان
خیلی خیلی ممنونم بابت لطف و مهربونیتون
معذرت میخوام ک نبودم و الان هم تک ب تک جواب محبت زیباتون رو نمیدم
با هر کدوم از پیام ها کلی انرژی عالی گرفتم
همه شون...
پاکی ابدی رزق همه انشاءالله
امیدوارم همگی تو این راه ثابت قدم بمونیم و به حرف این شیطون وراج گوش ندیم (دیشب خیلی اذیتم کرد ...)
ولی من که کم نمیارم با خداعهد بستم (یک عهد دوطرفه ! میدونم پرروام ولی خدا خیلی بزرگه )
تبریک میگم به خانم رستا که چله نخست رو درخشان سپری کردن ..
تبریک میگم به برادر سجاد عزیز که طلیعه پاکیش رو به خوبی رقم زد
و تبریک میگم به استاد دگرش عزیز ..
خدا پاکترینتون بکنه ..
متشکر از خانم کورن رز برای تلاشهای بسیار عالیشون ..
رستا خانوم عزیز کم کم تلاش کردید و به قول خودتون به حرف شیطون گوش ندادید و به عهد خودتون وفا دار موندید و واقعا از این سوال سربلند بیرون اومدید کجا شد عهد و پیمان را چه کردی ؟ امانت های چون جان را چه کردی؟ و شما این امانت ها را به جانان رسوندید چه امانتی بهتر از پاکی و زیبایی خودتون که به آن زیبای عالم رسوندید مبارک باشه و امیدوارم همیشه بر سر این عهد و پیمان بمونید * سجاد جان سی روز به اونچیزی که می خواستی رسیدی از زندان تفکراتت رها شدی و تجربه کردی یک ماه از اون زندگی را که می خواستی ماه های بعد ممکنه ساده تر باشه ولی تو سعی کن قویتر بشی و زیباتر امیدوارم این ماه مبارک که قدر خودتو دونستی ، زمینه ساز یه زندگی زیبا بشه برات و مبارک باشه و همه ی شیرینیهاش نوش جونت * داداش دگرش عزیز یک ماه در این گردش ایام برات به خوبی طی شد امیدوارم سالهای زندگیت تکرار این ماه های خوب برات باشه که توش رشد کنی، پر از شوق و شور باشی پر از زیبایی و پر از فکر خوب و در آن نه افسوس روزهای رفته و نه خیال روزهای آینده در این وجد بی نظیر روزهای پاکی خودت غرق بشی و تا جایی که می تونی رشد کنی مبارک باشه یکی از بهترین ماه های زندگیت
نذر کرده ام یک روزی که خوشحال تر بودم بیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد
یک روزی که خوشحال تر بودم می آیم و می نویسم که این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است
یک روزی که خوشحال تر بودم یک نقاشی از پاییز میگذارم ,
که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,
یک روزی که خوشحال تر بودم نذرم را ادا می کنم
تا روزهایی مثل حالا که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که
هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی