امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

به جای تمام این حرفا بیاین یه کار یانجام بدیم
که بشه روش حساب کرد.

هر چیزی امادگی میخواد 
الان امادگیش و دارین؟
حرفم داشتن خونه و ماشین نیست..
از نظر روحی امادگی دارین 

همیشه کارای ساده با ماس سختاش مال خداس

پس شروع کنید کارای ساده رو انجام بدید.
خوشا باران و وصف بی مثالش
(1394 خرداد 23، 13:35)Tavvab نوشته است: منم مثل شمام تازه بیشتر وقتام نمی تونم عر سه قانون رو رعایت کنم 
و از این بایت خیلی دلگیرم از خودم .
راجع به قسمت دوم که به کامل بودن اشاره کردی توجه داشته باش که ازدواج رو خدا قرار داده و توصیه اکید هم شده براش دیگه می دونی 
تصور کن اگه من بجای رو آوردن به این عمل ناپسند همون موقع می تونستم ازدواج کنم امروز دبگه وضعیتم این نبود خب خیلی از ما به خاطر تنهایی و نیاز جنسی اینجوری شدیم دیگه 

انقدر دلم می گیره که نمی تونم برای خودم کاری کنم :(((((((


می دونی چقدر ما آدم متاهل داریم که درگیر گناه هستن ؟

زن ما میتونه خوشگل تر باشه یا دخترایی که با 1000 رنگ و لعاب تو سایت ها هستن و .....

کسی که تنوع طلب بشه و چشماش هرز بشه دیگه این چیزا رو نمی شناسه

تازه ازدواج هم کنه همش زنش رو با دخترایی که قبلا دیده مقایشه میکنه و قطعا همسر قعلیش نمی تونه از همه اونا خوشگلتر باشه - و این باعث میشه دیگه حتی از رابطه با همسرش هم لذت نبره و زندگی زناشوئیش تلخ بشه

مشکل من و تو هستیم زیاد نباید مشگل رو انداخت گردن مجردی و ....

این همه میلیون میلیون مجرد پاک تو لندن و لوس انجلس 

شهر ما تحریک کننده تره یا شهر اونا ؟ ما تو شهرمون دیسکو ... داریم ؟ پس اونا چطور خودشون رو پاک نگه میدارن ؟

اگر قرار باشه ازدواجی کنیم اول باید هم من هم تو پاک پاک بشیم بعد با این وضعیت ازدواج کنیم به امید اینکه اگر راه حلال باشه دیگه گناه نمی کنم مطمئن باش اشتباه می کنیم

شیطون کارش رو خوب بلده و دلیلشم این همه متاهل درگیر این گناهه
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


منم امروز سرم رو با با ماشین کوتاه کوتاه کردم، 
و این یعنی تا پاک نشم دیگه ازدواج رو تعطیل میکنم.

والدینم ناراحت شدن؛
اما من نمیتونم در حالت ابتلا به این گناه ازدواج کنم؛
لااقل سه ماه پاکی میخوام.
و البته استقلال نسبی مالی و اجتماعی.

هر وقت به دست اوردم، دوباره پی این قضیه رو میگیرم.
اوین باری که یه فرم واسه کار پر کردم
سال 90 بود
الان سال چندیم؟94
برای اولین باره که داره یه کاری واسم جور می شه
نمیگم نبوده اصلا
اگه خیلی پول لازم بودم شاید میرفتم بازاریابی اما نمیتونم با جونم نمیسازه
غرض اینکه
دارم به خواسته م میرسم
میترسیدم نتونم کار پیدا کنم و محتاج نامرد بشم
این کار در حد درسم و رشته و معلوماتم نیست
اما بازم خدا رو شکر میکنم
خودکارفرما دلش نمی اومد من رو با این شرایط اتخدام کنه
من گفتم میام
هستم
شاید اشتباه کردم
ولی حرف دیگه ای هم هست
بچه ها اگر میخواید کار پیدا کنید از امروز اقدام کنید
اگهیا رو ببینید و تصمیم بگیرید باید چه تخصصی یاد بگیرید
پیشنهادم به همه آی سی دی ال و زبانه
هر دو تاش اسونه همه شما اینترنت و کامپیوتر دارید میتونید با هر دو تا بسازید و یاد بگیریدشون
با نشستن و غصه خوردن و بلند پروازی به هیچ جا نمی رسید
در ضمن این حرفایی که می شنوید میگن دخترا سطح انتظارتشون بالاست باور نکنید
بیشترشو پسرایی در میارن که عرضه نداشتن خودشونو با جنم زندگی نشون بدن و تو دل مادر دختره جا باز کنن

[تصویر:  nasimhayat.png]
برام سواله که واقعا فاصله ی من تا پاکی کامل چقدره؛

واقعا جالبه ها!

مثلا فرض کن یه روز خوب داشتی
روزای خوب داشتی
به اطرافیانت کمک کردی، و بهت خوش گذشته
قبل خواب هم تضرع و التجا و نماز داشتی و خوابیدی.

بعد نیم ساعت انگار زامبی شدی از خواب پریدی و همه چی رو خراب کردی.

این روزا، ورزشم رو منظم انجام میدم؛ چندان پرخور نیستم؛ دنبال گناه و هرگی چشم نیستم؛ 
اما بیماری خواب معادلاتم رو به هم میزنه.

نمیدونم چرا نسبت بهش بی خیالم.

سال پیش، شاید بهترین ماه رمضون عمرم رو در تنهایی گذروندم و تلاش خوبی داشتم؛
بعد حدود ده روز،دوباره این بیماری شروع کرد و منو به تعبیری له کرد.

واقعا فاصله ی الان من با اونا که ترک ابدی کردن چیه؟

بعضی بچه ها میان میگن داریم روزای سختی میگذرونیم.
من حتی اون قدرا روزای سخت هم ندارم ... یا اگه وسوسه و جوششی باشه، در شرایط عادی، مشکلی ایجاد نمیکنه ... خب بذار باشه!
چون من ورزشم رو که میکنم، هرزگی چشم و ذهنم رو هم که (معمولا) ندارم

حس میکنم به پاکی خیلی نزدیکم،

البته این برای دست کم گرفتن نیست
برای توهم پاکی زدن نیست

اما فکر میکنم اگه بتونم با یه همت خوب، رسوبات گذشته رو پاک کنم و این خواب رو هم با اقدام پیشگیرانه کنترل کنم،
دیگه فاصله ای نمیمونه ان شاء الله.

خدایا! به امید تو.

خدایا! بد کردم نسبت به والدینم و احتمالا امشب عصبانیت هایی رخ بده؛ خودت بهم رحم کن و اوضاع رو خوب کن.

رب انی لما انزلت ای من خیر فقیر


از یه خفتی هم خسته شدم؛
اینکه وقتایی که بحث ازدواج جدی میشه،
یاد گناهای گذشته و کثیفی ها میفتم و 
حس نفاق از یه طرف
و حس ترس از برگشتن به اون شرایط، بعد ازدواج از طرف دیگه
گریبانم رو میگیره.

میدونم که تا حدودی کار شیطونه؛
اما منم میخوام ان شاء الله از این خفت رها بشم و انقدر پاکی رو کامل بکنم که دیگه این فکرا جایگاهی پیدا نکنه.


یا علی
بچه ها  امام موسی صدر یه حرف قشنگ زده:
هرگاه کسی بخواد به سمت خوبی بره تمام هستی و جهان  هم سوی او حرکت میکنند....
------------''--
من  پیشنهاد میکنم دوست خوبی باشیم برای هم 
پستاتونو میخونم یعنی همه مثه همیم...بعد یه مدت خوبی یهویی خراب میشیم
اگر همیشه با هم در ارتباط باشیم کمتر این موضوع پیش میاد، من گفتم بازم میگم دنبال یه دوستم مواقع خطر اون به من رجوع کنه و بالعکس
کسی دوست داره یه پیامی بده ما از طریق واتس اپی چیزی.... در ارتباط باشیم.
من که اینجوری احساس امنیت دارم....
به اعتقادات دوستان کار  ندارم ..منمو وهمین 17 رکعت نماز واجب
نماز بیشتر و دعا و ذکر و اینا اصن روم تاثیر نداره ..... ولی قران با معنی خیلی بهم کمک میکنه ، کتاب خوندنم همینطور
[تصویر:  05_blue.png]
Nariman........
با این وضعی که کنکور برام درست کرده اصلا جرات ندارم برای کاری تلاش کنم.... ادمی بودم تا یه چیزی درست نمیشد ولش نمیکردم....

اینقدر باهاش سروکله میزدم که تا اخرش درست میشد.....اطرافیام رو نگاه میکنم وقتی میخوان یه کار کوچولو بکنن دو بار انجامش میدن بعد میگن: ولش 

کن نمیشه دیگه! اگه طرف با دو بار نتیجه نگرفتن بیخیال بشه من حدود 30 بار باید نتیجه نگیرم!!!!

ولی کنکور نفسم رو گرفت....

چون هر بار نصف زحمتم نتیجه گرفتم.....الان افتادم زمین شک دارم بلند بشم یا نه! 

میگم خدا خب اخرشو نشونم میدادی اینقدر زحمت نکشم! نفسم گرفت!

میخوام دوچرخه سواریمو پیش ببرم....با کنکور که نتونستم قهرمان زندگیم باشم حداقل با این بتونم....اما میترسم اینم مثل اون بشه....

امروز رفتم تمرین جلو رو نگاه میکردم میگفتم اه چقد داغون شدم قبلا با 20 تا میکشیدم خودمو بالا یهو صفحه کیلومترو نگا میکنم میبینم زده 22 تا!

چندین بار اینطوری شد....اخرش کیلومتر رو چک کردم دیدم میزونه میزونه! فکر کردم دارم خل میشم! 

ادم اعتماد به نفس نداشته باشه سریع داغون میشه....

خدایا کمکم کن خودمو پیدا کنم....
داداش درخشنده
حالتو میفهمم و درکت میکنم
میدونی داداش من
زندگی دو راهی های بدی رو سرراهمون قرار میده
همیشه تو شک و تردید هستیم
که کدوم راه رو بریم
بعضی راه ها رو دوست داریم و میریم بعد پشیمون میشم
بعضی راه ها رو دوست نداریم و نمیریم دوباره پشیمونیم که ای کاش رفته بودیم
بعضی راه ها رو هم دوست نداریم اما یهو میبینم که وارد شدیم
ی جورای بزن خودتو به بیخیالی
تقدیر ما از قبل تعیین شده
فقط تو مسیری که وارد میشی به جایی اینکه غر بزنی که این مسیر دوست دارم یا نه
تمام تلاشت بکن و به این فکر کن که این مسیر میخواد چی رو بهت نشون بده
سعی کن خودت باور داشته باشی و خودت دوست داشته باشی
زندگی با این پستی بلندی هاش
با این دو دلی هاش
با این ترس و تردید هاش
با این برد و باخت هاش
قشنگه
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است
بچه ها سلام 

خوندم حرففاتونو ... خب با این تفاسیر 
من هیچوقت موفق نمی شم . 
سلام

(1390 فروردين 3، 22:07)Alireza 68 نوشته است: سلام اسم من علیرضا هست 21 سالمه مبتلا به این گناه کبیره اولین بار خیلی سال پیش بود اخرین بار هم همین دیروز از دیروز شروع به ترک کردم  بیشترین زمان ترک من 4 ماه وخورده ای بود بر میگرده به سال 88  اون موقع یه روز برگشتم پیش خودم گفتم که خدایا کمکم کن که ترک کنم با کمک خدا و ماه رمضان من تونستم ترک کنم ولی در همان اوایل ماه رمضان از سر کار برمیگشتم که چشم تو چشم یه دختر زیبایی شدم  و یه جورایی عاشقش شدم  پیش خودم گفتم دیگه واسه همیشه این گناه رو میذارم کنار  و فهمیدم که اون دختر خانم هم از من خوشش میاد خیلی مسایل دیگه ای پیش اومد که بخوام بگم خیلی میشه و چون من تا حالا دوست دختر نداشتم بلد نبودم چیکار کنم شاید هم کار خدا بود که من باز هم با دختری دوست نشم بعد چند مدت بهش مشکوک شدم و فهمیدم که دوست پسر داره ومن هم کنار کشیدم و از اونجایی که محل کار من و خونه دختره نزدیک هم بود باعث افسردگیم میشد واز بعد چند مدت مقاومت گول شیطان و هوای نفسم رو خوردم و باز به این گناه برگشتم چندین و چند بار توبه کردم و باز هم توبم رو شکستم واز دیروز 2 فرودین 1390 با این سایت اشنا شدم و امیدوارم با کمک خالق هستی واین سایت خوب واسه همیشه ترک کنم  و لطفا منو کمک کنینTears

جزو پست های اول منه

تو فکر ازدواج افتاده بودم پیش مشاور رفتم و این داستانو بهش گفتم

و به این نتیجه رسیدم که توی اون موقع فقط 13 سالش بود و نهایتش این بود که تو دوران بچگیش این کارو کرده و صرفا میتونسته جهت کنجکاوی بوده باشه

خودمو راضی کردم به خانواده ام بگم با کلی استرس و اذیت هایی که شدم تا به خانواده ام بفهمونم وقت ازدواجمه و زن میخوام

و کلی زور زدم که به خانواده بفهمونم ازین دختره خوشم میاد اونم با کلی واسطه بازی و .. 

خانواده ام مدتی میدونست و خودشو زده بود به نفهمیدن و ندونستن و فیلم بازیکردن

تا اینکه رودر رو شدیم اعضای خانواده و مستقیم حرفامونو زدیم

گفتن زن گرفتن خوبه ولی بهتره خانواده بیاد بگه این کیس هارو برات داریم تا اینکه تو بیای به خانواده بگی این کیسو برام بگیرین

گفتم مشاور گفته اول اینو بررسی کن تا بعدا ازدواج کردی پشیمون این نشی

داداشم فکر میکرد من باهاش دوستم و دارم فیلم بازی میکنم و به خیال خودش که ختم روزگاره و بهتره باهاش رو راست باشم

به هر زبونی میگفتم به خدا باهاش صنمی ندارم تو ظاهر قبول کردن و لی تو دلهاشون نه

گفتن باشه بررسیش میکنیم ولی بررسی سفت و سخت و اونم سر فرصت

حدود یکی دو ماه تحقیق کردن ( تحقیق اولیه خوب بود)

(توی تحقیق از یکی پرسیدن به نظرت این دوتا با هم دوستن؟ طرف گفت نه بابا من بعید میدونم علیرضا اینجور ادمی باشه! این یکم ناراحتم کرد)

منم به خودم جرات داده بودم و از سمت خونه دختره ( مسیر کارم بود) رد میشدم مادرشو همیشه سلام میکردم حتی قبلا ها

این بار به خودم جرات دادم که به خود دختره هم سلام کنم

اونم خیلی خوب جوابمو میداد 

بلاخره توی تحقیق به گوش خانواده دختره میرسه و رفتارشون بعد از شروع تحقیق ها به ظاهر با من خوب بود و سلام گرم میگرفت مادرش و خود دختره هم اگه من توهم برم نداشته باشه متمایل نشون میداد خودشو

تحقیق دوماهه اینا تموم شد و این وسط هم منم همش استرس که چی میشه بلاخره چون خانواده ام بهم هیچی نمیگفتن از کاراهایی که انجام میدادن 

و بلاخره زنگ زدن مادر دختره گفت بهمون فرصت بدید فکر کنیم و بعدش بگیم بیاین یا نه

بعد ده روز خواهر من زنگ زد و گفتن جواب دختره منفیه دوست داره ادامه تحصیل بده!

خانواده من فکر کردن طاقچه بالاس و اصرار کردن بازم فکر کنین

بازم هم ده روز زنگ نزدن و بعدش زنگ زدن ( فکر کنین چه استرس و حالی داشتم من)

گفتن جواب دخترمون منفیه بازم میگه میخواد ادامه تحصیل بده عموش هم میگه زودشه چرا میخواین دختره رو توی نوزده بیست سالگی شوهرش بدید

من واقعا گیج شدم اگه جوابشون منفی بود پس این رفتارا چی بود دوستام میگن توهم زده بودی ولی به صراحت میگم توهم نبود و این رفتارو دیدم

خانواده ام ناراحت بودن این دو سه روزی از این اتفاق 

من به یکی از خواهرام گلایه کردم چرا شما همون 6 الی 7 ماه پیش که بهتون گفتم ی زنگ نزدید بپرسید قصد ازدواج داره یا نه اصلا شرایطش چیه؟ 
جواب داد که ما فکر میکردیم تو خیالت از طرف خانواده اونا راحته! گفتم بابا من به هر زبونی گفتم که هیچی بینمون نیست!

 گفتم حالا باورتون شد باهم دوست نبودیم؟

بعدش ی بنده خدایی که همسایه سابقشون بود و با این خانواده رفت و آمد خانوادگی داشت و یکی از کسایی بود که ازشون تحقیق شد برای دختره

خانومش بدون هماهنگی از طرف خودش رفته با دختره صحبت کرده که چرا جواب رد دادی و این پسر خوبیه و.. 5 الی 6 سال تورو میخوادو..

اینجور که این همسایشون امروز بهم گفت گفت جواب دختره این بود که کسی که منو میخواد باید منتطرم بمونه!

و باید ماشین و خونه داشته باشه!

منم برگشتم به اون رابط گفتم این موضوع برای من دیگه تموم شده اس!

یعنی اگه من ماشین و خونه داشتم ایشون یهو بزرگ میشدن و وقت ازدواجشون میشد؟
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


 سپاس شده توسط
منو اقا علیرضا همزمان پست زدیم...ولی وقتی پست ایشونو دیدم خیلی جای فکر داشت....پست خودمو پاک میکنم....
چیزایی که اذیتم میکرد این بود که چرا خانواده باید اینقد صلب باشه جوری که نشه باهاشون راحت حرفاتو بزنی و از طریق شونصدتا واسطه حرفتو بتونی بزنی

چرا باید اینقدر بد گمان باشن به من؟

چرا همون اول بررسی نکردنو یک زنگی نزدن که بررسی کنن و گذاشتن من وابستگی عاطفی پیدا کنم بعد شیش هفت ماه جواب نه بشنوم

خیلی دوست داشتم یک بار مستقیم با مادر دختره و خود دختره صحبت میکردم شما ها که میدونستین و حدس میزدید و خبر داشتید چرا رفتارتون جوری بود که انگار متمایلین؟ خیلی دوست داشتم بدونم چی توی ذهنشون میگذره؟

چرا فرصت یک جلسه جلو رفتن ندادن

و اگه واقعا قصد ازدواج نداشت چرا  به همسایشون اینجوری گفته ؟

این شیش الی هفت ماه خیلی اذیت شدم خیلی استرس بهم وارد شد..

شانسی که اوردم این بود که خودمو برای بدترین شرایط هم اماده کرده بودم تا کمتر اذیت بشم

اگه یک درصد شک داشتم که این گزینه شاید برام مناسب باشه دیگه برام ثابت شد که مناسب نیست 

چه اعتماد به نفسی دارن مردم  میگه اگه کسی منو میخواد باید منتظرم وایسته!

 از کجا معلوم بعد یکی دوسال واستادن جواب رد نده از کجا معلوم زاپاس کس دیگه نباشم؟

اگه زیاد هم اصرار کنیم به اینجور ادم ها باید خیلی پوئن ها بدیم 

میگه باید ماشین و خونه از خودش داشته باشه

اخه کدوم پسری توی سن من میتونه از خودش خونه و ماشین داشته باشه توی این شرایط اقتصادی و ناجوانمردانه؟ مگه اینکه به جیب باباش وصل باشه یا به جای بالاتر
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


آقا علیرضا!!
عجب دختری 1744337bve7cd1t81
من نمیخوام قضاوت کنما
ولی خود من کسی بودم که حاضر شده بودم با پسری که خیلی سطح مالیش از من پایین بود ازدواج کنم
چون واقعا بنظرم ارزشش رو داشت و روحیاتش رو دوست داشتم 
من به خاطرش حاضر بودم از خیلی چیزا بگذرم
ولی دقیقا همین انعطاف من باعث شد طرف فکر کنه خیلی آدم خاصیه که همچین دختری به پاش نشسته
و زد زیر همه چیز
به همین سادگی!!!
میدونید بعضیا ارزش این همه توجه رو ندارن
به قول معروف هوا برشون میداره

یه دختر اگر کسی رو بخواد،مطمئن باشین با همه چیز پسر میسازه
حتی جلوی مخالفت خانواده اش وایمیستاده

اینکه اون دختر به شما توجه نشون میداده
مشکل خیلی از دختراست
نمیدونن با یک سری از رفتاراشون پسر بنده خدا رو نابود میکنن
یعنی میدونید تو ذاتشونه،دست خودشون نیست
کلا برا همه ناز دارن

من میگم برید خدا رو شاکر باشید که طرف خود واقعیش رو نشون داد
کسی که با یه ماشین نظرش عوض میشه بعدا هم که ماشینه بره نظرشون عوض میشه

کلا الان باید خدا رو شکر کنید
منم در همین وضعیت بودم و الان خدا رو شکر میکنم که گرفتار همچین آدمی نشدم
2uge4p42uge4p42uge4p42uge4p4
امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود:
عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.

[تصویر:  nasimhayat.png]
من دوجا سرپرستی کارگاه به عهده گرفته بودم که بتونم پول بیشتری در بیارم

طرف قبل عید گفته بود بابت هرکدوم بهت ماهی یک تومن میدم 

اینور سال به جای اینکه بگه تورم بیشتر شده بیا حقوقت رو بیشتر کنم

اومده میگه برا جفتش بهت یک و نیم میدم

اونم نمیتونم سر هر ماه بهت بدم یهو دیدی چند ماه جمع شد یکدفعه بهت دادم

میگه شرایط من همینیه که هست 

یعنی همینیه که هست یکی نیست بهش بگه تو از کنار من حداقل ماهی پنج شیش تومن بهت سود میرسه هم کار ناظر رو انجام میدم هم مجری هم سرپرستی کارگاه هم مسئول خریدم

خدارو خوش میاد اندازه یک کارگر سرچهار راه حقوق بگیرم با مدرک لیسانسو 8 سال سابقه کارو این همه مسئولیت؟
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


پست خانم باد صبا قابل تامله.

نمیدونم چرا به طرز سیستماتیکی، شعور و روحیه ی شکرگزاری در جامعه مون (اول از همه خودم و دور از جون شما) کم شده.

ان شاء الله هم برای علیرضا هم برای شما آدمای با شعور و شکرگزاری که قدر فهم و درک شما رو بدونن جور بشه.


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان