امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

اقای تواب ما که همیشه در حال حرف و گفتمانیم
ولی خداییش دیشب حال بابابزرگ کانون از شما بدتر بود

بابا بزرگ نامردی اینکه یکی هشت سال تو یه کار پر رآمد باشه
اما هنوز هیچی نداشته باشه
البته به جز تجربه
دیر میشه
به پیشنهادی که اومد برس

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام

من چون ذهنم خیلی آشفته بود و خیلی خیال پردازی های بد میکردم 

واسه همین اسم کاربریم رو : No WonDerLand تغییر دادم ولی بعدش بازم شکست خورده بودم 

دیدم اصلا ذهنم عادت کرده به خیال پردازی

واسه همین دفعه پیش که دوباره شروع کردم به خودم گفتم باشه خیال پردازی میکنم ولی نه خیال پردازی جنسی و ... مثلا من که آرزوم هست سرپرست یه بچه یتیم بشم مثلا در مورد اون فکر می کنم که چه شغلی داشته باشم  و ... یا چطوری میتونم به این آرزوم برسم و ....

با اینکه شاید این فکر ها سودی نداشته باشه ولی همین که دیگه اصلا خیال پردازی جنسی و.... ندارم خیلی خوبه

اومدم اینجا نوشتم شاید به درد شما هم بخوره این روش

===============

روش دوم هم همون حدیث توی امضام هست تا یک لحظه نفس و شیطون میاد سراغم سریع میگم شیعه از فساد جنسی بر حذر است خودش میره پی کارش

===============

دیروز تو یک سخنرانی یکی یه ماجرایی رو سربسته از یکی از زنان ایرانی دربار شاه تعریف می کرد سریع شیطون اومد سراغم برم سرچ کنم ببینم ماجرا از چه قرار بوده 

همیشه تو زندگی از چیزای خیلی کوچیک و پیش پا افتاده شروع شده تا به جاهای خیلی بد کشیده شده

ولی این دفعه به نفسم گفتم به درک هر کاری کرده به من چه ربطی داره ؟ اصلا کل آدم های دنیا برن سراغ هزار نوع رابطه حرام و من تنها باشم مهم نیست - مهم اینه که من پاک بشم و یک شیعه واقعی بشم 

===============

خدایا به حق اونایی که چند سال پاک موندن کمک کن ما رو هم که اول راه هستیم 
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


سلام به همه دوستان 
آقای علی رضا 68 حالتون رو کاملا درک میکنم، چون این شرایط دقیقا بار ها و بارها برای خود من اتفاق افتاده، فک نکن فقط در مورد پسر ها اتفاق میافته، متاسفانه تو جامعه ما ظاهر بینی اپیدمی شده و قابل تامل هست! در مورد خودم بگم خدا میدونه تو چند سال اخیر  تو خواستگاری اولیه که از طرف خود پسر یا خانواده پسر ازم صورت گرفته سوال های اولیه اینا بوده :پدرت چه کاره است؟ چند تا بچه هستید؟ و کجا زندگی میکنید؟ به قرآن هیچ کس نپرسید که خودت کی هستی چه کار میکنی برای آینده ات چه تصمیمی داری و... منم که نه بابای پول داری دارم که بتونم باهاش پز بدم نه خونه آنچنانی توی بالاشهر داریم!! درسته خودم الان سرکار هستم و درآمدم هم عالیه ولی مردم الان نگاه میکنن ببینن از این زن گرفتن یا دختر شوهر دادن چی عایدشون میشه،!!! 
من الان دیگه مدتهاست قید ازدواج رو زدم و کلا برای خودم زندگی میکنم 
آن شاالله موفق باشید 
ببخشید پر حرفی کردم واقعا درد دل منم بود 
روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی کهنباشم
(1394 خرداد 24، 15:53)رها1361 نوشته است: سلام به همه دوستان 
آقای علی رضا 68 حالتون رو کاملا درک میکنم، چون این شرایط دقیقا بار ها و بارها برای خود من اتفاق افتاده، فک نکن فقط در مورد پسر ها اتفاق میافته، متاسفانه تو جامعه ما ظاهر بینی اپیدمی شده و قابل تامل هست! در مورد خودم بگم خدا میدونه تو چند سال اخیر  تو خواستگاری اولیه که از طرف خود پسر یا خانواده پسر ازم صورت گرفته سوال های اولیه اینا بوده :پدرت چه کاره است؟ چند تا بچه هستید؟ و کجا زندگی میکنید؟ به قرآن هیچ کس نپرسید که خودت کی هستی چه کار میکنی برای آینده ات چه تصمیمی داری و... منم که نه بابای پول داری دارم که بتونم باهاش پز بدم نه خونه آنچنانی توی بالاشهر داریم!! درسته خودم الان سرکار هستم و درآمدم هم عالیه ولی مردم الان نگاه میکنن ببینن از این زن گرفتن یا دختر شوهر دادن چی عایدشون میشه،!!! 
من الان دیگه مدتهاست قید ازدواج رو زدم و کلا برای خودم زندگی میکنم 
آن شاالله موفق باشید 
ببخشید پر حرفی کردم واقعا درد دل منم بود 

رها خانوم سلام 

کاملا باهاتون موافقم 

و تنها می تونم این بیت رو بنویسم :

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر / عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم 
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود / که به بازار تو کاری نگشود از هنرم 

20 20 20 20 20 20 20 20
دردم شده استخون توی زخم ...
اینو برای آقای تواب می نویسم :


مدت زیادی بود که در طول روز یه کار مثبت انجام نداده بودم ، احساس پوچی و بی هدفی ، روزمرگی ، هیچ کار مثبتی انجام نداده بودم ، هیچ فکری جز ... به ذهنم نمیومد و هیچ اراده ای برام نمونده بود ، پنج روز پیش یه کاغذ برداشتم یه لیست از یه سری کارا که باید انجام بشه نوشتم ، نه به این منظور که برم انجام بدم ولی نوشتم ، اون لیست رو گذاشتم لیست برنامه های مورد نظر، اراده و حال و حوصله انجام دادن کارهایی که نوشته بودم هم نداشتم.

یه کاغذ دیگه هم برداشتم نوشتم کارهای انجام شده امروز :
روز اول از 24 ساعت فقط نیم ساعت کار مفید ( زبان خوندم ) ، دست و دلم سراغ کار نمی رفت. اون کاغذ رو گذاشتم زیر برنامه مورد نظر

برای روز دوم یه کاغذ دیگه برداشتم تاریخ اونروز رو زدم ، ..... برای روز دوم شد 1 ساعت کار مفید

روز سوم شد 2 ساعت

تا امروز هم حدودا شده روزی 4 ساعت کار مفید . سعی کردم روزی اگه شده یک ربع بیشتر کار مثبت انجام بدم. حتی از کارهایی که خیلی وقت بود میترسیدم سراغشون برم در حد فقط 10 دقیقه انجام دادم.


خودمو با کسی مقایسه نکردم ، که من هیچکار مثبتی نمیکنم در برابر اون ، خودمو حتی با گذشته خودمم مقایسه نکردم که چرا مثل قبل نیستم.

فقط هر روز که گذشت آخر روز نگاه کردم دیدم نسبت به روز قبل بهتر شده ، و گفتم برای فردا انشالله کمی بیشتر.

چون انگیزه معنوی هم نداشتم و حال روحیم هم خیلی بد بود ، از ماه رمضون پارسال هم چند روز روزه قضا داشتم روز اول و دوم و سوم رو هم روزه گرفتم ، هنوز یک هفته نشده ولی روحیه من نسبت به یک هفته پیش اصلا از زمین تا آسمون فرق کرده.


امیدوارم بتونی شما هم استفاده کنی . التماس دعا

راستی هر وقت دلت شکست خدا را بخان ، ان الله فی قلوب المنکسرة ( همانا خداوند در دل های شکسته است)
(1394 خرداد 25، 9:57)vojdan bidar نوشته است: اینو برای آقای تواب می نویسم :


مدت زیادی بود که در طول روز یه کار مثبت انجام نداده بودم ، احساس پوچی و بی هدفی ، روزمرگی ، هیچ کار مثبتی انجام نداده بودم ،  هیچ فکری جز ... به ذهنم نمیومد و هیچ اراده ای برام نمونده بود ، پنج روز پیش یه کاغذ برداشتم یه لیست از یه سری کارا که باید انجام بشه نوشتم ، نه به این منظور که برم انجام بدم ولی نوشتم ، اون لیست رو گذاشتم لیست برنامه های مورد نظر،  اراده و حال و حوصله انجام دادن کارهایی که نوشته بودم هم نداشتم.

یه کاغذ دیگه هم برداشتم نوشتم کارهای انجام شده امروز :
روز اول از 24 ساعت فقط نیم ساعت کار مفید ( زبان خوندم ) ،  دست و دلم سراغ کار نمی رفت. اون کاغذ رو گذاشتم زیر برنامه مورد نظر

برای روز دوم یه کاغذ دیگه برداشتم  تاریخ اونروز رو زدم ،  .....  برای روز دوم شد 1 ساعت کار مفید

روز سوم شد 2 ساعت

تا امروز هم حدودا شده روزی 4 ساعت کار مفید . سعی کردم روزی اگه شده یک ربع بیشتر کار مثبت انجام بدم. حتی از کارهایی که خیلی وقت بود میترسیدم سراغشون برم در حد فقط 10 دقیقه انجام دادم.


خودمو با کسی مقایسه نکردم ، که من هیچکار مثبتی نمیکنم در برابر اون ، خودمو حتی با گذشته خودمم مقایسه نکردم که چرا مثل قبل نیستم.

فقط هر روز که گذشت آخر روز نگاه کردم دیدم نسبت به روز قبل بهتر شده ، و  گفتم برای فردا انشالله کمی بیشتر.

چون انگیزه معنوی هم نداشتم و حال روحیم هم خیلی بد بود ، از ماه رمضون پارسال هم چند روز روزه قضا داشتم روز اول و دوم و سوم رو هم روزه گرفتم ، هنوز یک هفته نشده ولی روحیه من نسبت به یک هفته پیش اصلا از زمین تا آسمون فرق کرده.


امیدوارم بتونی شما هم استفاده کنی . التماس دعا

راستی هر وقت دلت شکست خدا را بخان ،   ان الله فی قلوب المنکسرة  ( همانا خداوند در دل های شکسته است)

سلام 

سپاسگزارم رفیق 

سعی می کنم منم بتونم روش شما رو کاربردی کنم برای خودم 

Khansariha (18) 128fs318181
(1394 خرداد 25، 11:54)Tavvab نوشته است:
(1394 خرداد 25، 9:57)vojdan bidar نوشته است: اینو برای آقای تواب می نویسم :


مدت زیادی بود که در طول روز یه کار مثبت انجام نداده بودم ، احساس پوچی و بی هدفی ، روزمرگی ، هیچ کار مثبتی انجام نداده بودم ،  هیچ فکری جز ... به ذهنم نمیومد و هیچ اراده ای برام نمونده بود ، پنج روز پیش یه کاغذ برداشتم یه لیست از یه سری کارا که باید انجام بشه نوشتم ، نه به این منظور که برم انجام بدم ولی نوشتم ، اون لیست رو گذاشتم لیست برنامه های مورد نظر،  اراده و حال و حوصله انجام دادن کارهایی که نوشته بودم هم نداشتم.

یه کاغذ دیگه هم برداشتم نوشتم کارهای انجام شده امروز :
روز اول از 24 ساعت فقط نیم ساعت کار مفید ( زبان خوندم ) ،  دست و دلم سراغ کار نمی رفت. اون کاغذ رو گذاشتم زیر برنامه مورد نظر

برای روز دوم یه کاغذ دیگه برداشتم  تاریخ اونروز رو زدم ،  .....  برای روز دوم شد 1 ساعت کار مفید

روز سوم شد 2 ساعت

تا امروز هم حدودا شده روزی 4 ساعت کار مفید . سعی کردم روزی اگه شده یک ربع بیشتر کار مثبت انجام بدم. حتی از کارهایی که خیلی وقت بود میترسیدم سراغشون برم در حد فقط 10 دقیقه انجام دادم.


خودمو با کسی مقایسه نکردم ، که من هیچکار مثبتی نمیکنم در برابر اون ، خودمو حتی با گذشته خودمم مقایسه نکردم که چرا مثل قبل نیستم.

فقط هر روز که گذشت آخر روز نگاه کردم دیدم نسبت به روز قبل بهتر شده ، و  گفتم برای فردا انشالله کمی بیشتر.

چون انگیزه معنوی هم نداشتم و حال روحیم هم خیلی بد بود ، از ماه رمضون پارسال هم چند روز روزه قضا داشتم روز اول و دوم و سوم رو هم روزه گرفتم ، هنوز یک هفته نشده ولی روحیه من نسبت به یک هفته پیش اصلا از زمین تا آسمون فرق کرده.


امیدوارم بتونی شما هم استفاده کنی . التماس دعا

راستی هر وقت دلت شکست خدا را بخان ،   ان الله فی قلوب المنکسرة  ( همانا خداوند در دل های شکسته است)

سلام 

سپاسگزارم رفیق 

سعی می کنم منم بتونم روش شما رو کاربردی کنم برای خودم 

Khansariha (18) 128fs318181




فدای شما . راستی من تو برنامه روزانم قدم هامو خیلی کوچیک تعریف میکنم ، برگه برنامه روزانه ام یه کاغذ سفیده سفیده که فقط بالاش نوشتم امروز دوشنبه 25 خرداد ، اصلا برای خودم لیست چند تا کارو نمی نویسم چون میدونم اینجوری هیچکدومو انجام نخاهم داد، هیچوقت چندتا کارو نمینویسم ، فقط یک کار که قراره الان انجام بدم رو مینویسم ، جلوشم مدت زمان رو می نویسم ، با زمان خیلی کوتاه در حد 15 دقیقه ، مثلا می نویسم 15 دقیقه مطالعه کتاب فلان نرم افزار ، دیگه هم هیچی اضافه نمیکنم ، کورنومتر ساعت رو میزنم میرم سراغ کتابه، یدفعه نگاه میکنم میبینم حواسم پرت شده حدود نیم ساعته دارم کتاب رو میخونم ، کلی خوشحال میشم 1 بعد تو برگه جلوی 15 دقیقه تیک می زنم ، یه 15 دقیقه هم جلوش اضافه میکنم یه امتیاز مثبت هم برای خودم منظور میکنم که دم خودم گرم ، قرار بود 15 دقیقه بخونم ولی بیشتر هم خوندم 1

بعدش اگه حال داشتم میرم سراغ یه کار دیگه به همین صورت

آخر شب این زمانا رو باهم جمع میکنم ، میبینم مثلا شده 2 ساعت کار مفید ، این احساس که در طول روز 2 ساعت مفید داشتم خیلی بهم روحیه میده ، دیگه احساس پوچی و بیهودگی نمیکنم. چون با چند روز قبلم مقایسه میکنم میبینم که چند روز قبل 10 دقیقه هم در روز کار مفید انجام نداده بودم ولی الان شده 2 ساعت ، پس پیشرفتم قابل ملاحظه بوده ، و می تونم بهتر از این هم بشم .
تو کانون هممون انگار رگه هایی از تنهایی رو داریم .......عادت کردیم به تنهایی....اینجوری بزرگ شدیم ....خیلی مواقع دوست داریم تنها باشیم..ولی بده تنهایی ...الان میفهمم...یه خصلت هایی همراش میاد...
only one ,one thing....geting rid of such dangerous habit.... not important  any problem...,but this problem....get rid it for all long life
پارسال یه شکست بد تو اربعین داشتم و بعدش 60 روز پاکی ، این 60 روز بهترین دوران عمرم بود و دیگه تکرار نشد. 60 روزش تکرار شد ولی مثل اون 60 روز نبود. از همون روز اولش کاملا تغییر کرده بودم ، یک تغییر محسوس. تمام خانواده متوجه شده بودند. اراده ام کامل شده بود ، نه فکر بد و نه چیزی.منی که به پرخوری معروف بودم ، عین یه دختر بچه غذا می خوردم. حتی چند کیلو وزن کم کردم.
وسوسه بود ولی یک قدم هم به سمت شیطان برنداشتم. خیلی خوش حال بودم. خیلی اتفاقای خوب تو همون مدت برام افتاد. کارام همین طور خود به خود راست و ریس می شد. اگرم مشکلی برام پیش می اومد توکلم به خدا بود و هیچ نگران نبودم.

آن 60 روز ، 60 روز استثنایی بود. اوجش هم در فصل امتحانات رقم خورد. با برنامه دقیق پیش رفتم ، صبحا ساعت 8 با زنگ موبایل بیدار می شدم و درس می خوندم. با این که خوابم می اومد بیدار می شدم و مقدار خوبی در طول روز درس می خوندم. نماز شبم اکثر شب ها به راه بود و دعا روزانه ام هم ترک نمی شد. تا جایی که در طول یک روز 12 ساعت درس خوندم. تمام درسا رو درو کردم و معدلم اون ترمم بالای 19 شد. سخت ترین برنامه هام رو تا حد خوبی اجرا می کردم.

هدفم خدا شده بود ، می گفتم اگر نمره ام هم کم شود خیالی نیست. مهم تلاش منه و نتیجه رو می سپردم به خدا. در موارد دیگر هم همین طور. در روابط به خانواده ، نه جوش می آوردم ، نه اعصاب خوردی و نه چیزی. بدترین اتفاق هم نمی تونست دل من رو بلرزونه. یادم می آد وسط ایام امتحانات دندونم شکست. نه ناراحتی ای و نه چیزی. شما فرض کن فردا امتحان داری و مثلا برنامه ریختی ده ساعت درس بخونی و یک دفعه دندونت بشکنه و مجبور بشی یا درد رو تحمل کنی یا بری دندون پزشکی و از درس بیافتی. بدون هیچ ناراحتی رفتم دندون پزشکی و با خودم گفتم : من فقط تلاش خودم رو می کنم ، نتیجه با خداوند. 

خلاصه کنم ، انسان کاملی شده بودم برای خودم ، ولی اون من واقعی نبود. نمی دونم کی بود ولی من نبودم. خودم هیچ تلاشی نکرده بودم. مثل یه نعمت یا چیزی که خدا بهم داده باشه.
به 60 روز که رسیدم شل شدم ، بعدش هم توی یک سایت کاملا مجاز و ایرانی یه عکس وحشتناک اومد جلو چشمم ، با این که صفحه رو سریع بستم اما عکس کارش رو کرد. کاملا به هم ریختم و یک روز نکشید که شکستم. خیلی ساده. دوباره شدم همون آدم سابق. نه یه دفعه ای ، در طول زمان. الان کاملا از اون آدم استثنایی فاصله گرفته ام. خیلی خیلی دورم. می بینید که ساعت دو و نیمه و من فردا امتحان دارم و به جای درس خوندن اومدم دارم این جا تایپ می کنم. فقط هم از صبح دارم حرص می خورم. فکر می کنم اگر در این شرایط دندونم بشکنه چی می شه؟

طولانی شد. دوست داشتم چند صفحه بنویسم اما باید برم سر درس. فقط می گم که نظر خودم اینه که خداوند یه نعمتی بهم داد و من کاری کردم که دید لایق اون نعمت نیستم. شاید مغرور شدم یا شایدم چیز دیگه. ولی مطمئنم که اون 60 روز نعمتی بود از سمت خدا که قدرشو ندونستم. اینو به بچه هایی می گم که مثلا یه مدت خوبی رو پاک می مونن. البته اونا کار مهمی انجام دادن. ولی یه درصدم در نظر بگیرید که این روزاتون نعمت خداست. نعمت خدارو قدر بدونیم.

التماس دعا / عاشق حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) / 25 خرداد 94 / ساعت 2.32 بامداد
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

خدایا! اگه بحث بی لیاقتی منه، لایقم کن.
یا ارحم الراحمین
ای کسی که بهترین و بیشترین و مثبت ترین امیدها به توئه؛
امیدم رو رشد بده و محقق کن؛
یا کریم یا رب.
شکست خوردم
[تصویر:  et7_7.jpg]
سلام سامر جان 

همین الان تا یادت نرفته علل شکستت رو یاد داشت کن ، تا بدونی دقیقا چه عواملی منجر به شکست می شه .

نمی خوام بگم اشکالی نداره ولی ، سعی کن دیگه شکست نخوری ، داریم وارد ماه مبارک می شیم و چقدر قشنگ تر اگه به نسبت گذشته هامون پاک تر باشیم 

سعی کن از این ماه برای  تسلط تربیت نفس استفاده کنی ، من همچین برنامه ای دارم ، یه دسته کار و فعالیت به صورت ثابت برای این ماه در نظر گرفتم تا بتونم حداقل از بار گناهم کم کنم ، تا به سمت پاکی پیش برم ، می دونی ماه رمضان فرق داره ، کمک می کنه تا بتونیم راحت تر با نفس مبارزه کنیم . 

اما سعی کن عوامل شکست رو پیدا کنی ، برای شخص من همه چیز از چشم شروع می شه برای همین سعی می کنم به صورت آگاهانه مانع بشم ولی خب گاهی موفق و گاهی هم ناموفق هستم ولی تلاشمو برای پاکی می کنم ، کم کمش اینه که دارم تلاش می کنم براش ، 

سامر جان این سه ماه تابستان (سامر) برای توئه و سعی کن به اندازه این سه ماه خوب باشی ، به خدا سختیش یه چندماه اولِ بعدش باید روی مدیریت احساسات هیجانی که منجر به شکست می شن کار کنی . 

فکر کن ببین چی آرومت می کنه تو این لحظه سریع بدون درنگ همون کارو کن ، گاهی مثل آهنربا می چسبیم بهش می دونم درکت می کنم ولی سعادت تو مسیر مخالفه ، این کار لذت بخشه ولی فقط در همون ثانیه اونم تازه لذت نیس برای مایی که لذت های اصلی و حقیقی رو نچشیدیم اینطور به نظر میاد . 
سعی کن کم کم با خودت این قضیه رو هضم کنی که این داستان لذت نیست . وقتی ما بدونیم که این کار هیچ منفعتی برامون نداره خب دیگه سراغش نمی ریم .

و این محقق نمی شه جز با تمرین ، سعی کن ، تلاش کن ، در موردش تحقیق کن ، از بچه های با تجربه اینجا کمک بگیر دغدغه ات رو بذار رهایی از این ذلت .

خدا بهت خیر بده یا علی مدد 
اه (درد دل! )
اقای تواب شما 18هی وَ من17
خلاصه... (یسارعون فی الالخیرات).... صبر کن بت میرسم!
only one ,one thing....geting rid of such dangerous habit.... not important  any problem...,but this problem....get rid it for all long life
سلام

امروز ساعت 4 مراسم تشییع پیکر شهدا (قهرمانا)ی غواص بود؛
نفهمیدم و جا موندم.

منی که از خبر تشییعشون هم غافل میمونم، چطور به گرد پای اونا برسم؟

خوش به حال اونایی که گفتن،
کلنا عباسک یا زینب و راست گفتن و آخرین بار در آغوش خود قمر بنی هاشم این رو گفتن و رفتن.

یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی.


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان