امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

(1395 مهر 3، 17:53)vojdan bidar نوشته است: بله سخته ولی اگه بتونی دیگه زندگیت خیلی متفاوت میشه. 

قسمت میدونی چیه؟! قسمت اینه که یموقع شاید اگه تصادف نمی کردی یا مسائل دیگه پیش نمیومد اونموقع ازدواج کرده بودی مشکلات بدتری پیش میومد، منظورم این نیست که طرف مقابلت آدم بدی بوده باشه، منظورم اینه اگه فرضا ازدواج کرده بودی ممکن بود توی اون تصادف خدای نکرده اتفاق بدی برای زنت می افتاد. یا هزار تا مساله دیگه ، در کل زیاد سخت نگیر، درست میشه همه چی فقط زمان لازم داره.

وقتی گفتید ممکن بود اتفاق بدتری بیوفته خیلی حالم بد شد... خداروشکر که  الان حالش خوبه...
خیلی سخته......
 سپاس شده توسط
(1395 مهر 3، 18:24)درخشنده نوشته است:
(1395 مهر 3، 17:53)vojdan bidar نوشته است: بله سخته ولی اگه بتونی دیگه زندگیت خیلی متفاوت میشه. 

قسمت میدونی چیه؟! قسمت اینه که یموقع شاید اگه تصادف نمی کردی یا مسائل دیگه پیش نمیومد اونموقع ازدواج کرده بودی مشکلات بدتری پیش میومد، منظورم این نیست که طرف مقابلت آدم بدی بوده باشه، منظورم اینه اگه فرضا ازدواج کرده بودی ممکن بود توی اون تصادف خدای نکرده اتفاق بدی برای زنت می افتاد. یا هزار تا مساله دیگه ، در کل زیاد سخت نگیر، درست میشه همه چی فقط زمان لازم داره.

وقتی گفتید ممکن بود اتفاق بدتری بیوفته خیلی حالم بد شد... خداروشکر که  الان حالش خوبه...
خیلی سخته......

خب خداروشکر که حالش خوبه ، حال خودت هم که خوبه الحمدلله ، سعی کن به تدریج مشکلات و موانع رو برطرف کنی تا شرایط اقدام و ازدواج رو برای خودت فراهم کنی. من در جریان مسائل شما نبودم پیامای قبلی شما هم نخوندم ولی ان شالله که با تلاش و تعقل و مدیریت شرایط میتونی بهترین و درست ترین تصمیم رو بگیری و عملی کنی
 سپاس شده توسط
(1395 مهر 2، 23:01)درخشنده نوشته است: دیگه امشب گریه کردن هم جواب نمیده......
دیگه خسته شدم از درخشنده بودن! دیگه نمیخوام برم تمرین! دیگه نمیخوام با کسی خوب باشم...
دیگه نمیخوام توی برق پیشرفت کنم...نمیخوام بهم بگن مهندس!
مامان بابایی که به خاطر پزشک نشدنم دیگه دوسم ندارن رو هم  نمیخوام......
دیگه از کنکور پارسال درخشنده نابود شد...
درخشنده ارزوی مامان باباشو براورده نکرد... به خاطر همین به خواهرش 30 تومن پول میدن
ولی اون هنوز پول نداره دوشاخ خراب دوچرخشو درست کنه!
بقیه بزرگ شدن... ماشین و خونه دارن....
ولی درخشنده کوچولو موند با وسایلش ...با دوچرخش...یه عمر تمرین کرد ولی هیچی نشد....
دیگه از خودم متنفرم....
از مامان بابامم همینطور...
اخرین بار که کسی بهم گفت دوستت دارم چند سال پیش بود یه دختره توی نت بهم گفت!
عقده ی محبت!
خودمو کشتم بهم یه افرین بگن!
دیگه نمیخوامتون...
دیگه نه من شمارو دوس دارم نه میخوام دوسم داشته باشید....
یه روزی میرم و دیگه نمیام... میخوام ببینم اون پولاتون میتونه منو برگردونه یا نه.....
قطعا نه...
اون موقع هر چقدرم کمکم کنید دیگه دیر شده...
دیگه دلم افریناتونو نمیخواد...
دلم یه سیگار میخواد که دود کنم ادای ادمای خوشحال و خندون رو در بیارم.... بیخیال باشم....
شاید اون موقع درخشنده عزیز شد!
درخشنده ایی که دیگه داغون شده... عشق نسبت به هرکاری رو از دست داده.....
چقدر احمق بودم این چند ساله رو هدر دادم زندگی نکردم....
این حرفا چرت و پرته که مامان باباها واقعا بچشونو دوس دارن...وگرنه فلانی و فلانی که
فامیل نزدیکمونن طلاق نمیگرفتن و بچه هارو ول کنن...نه مادر بچه هارو قبول کرد نه پدر!!!
کاملا ول شدن بیچاره ها بعد از فوت مامان بزرگم... بابابزرگ معتادمم حتما میخواد یه مواد
بهشون بده کیف کنن!
ورزش رو میندازم کنار... خیلی برام تلخه.... وسایلمم میدم دوستم... شاید  یه تومن قطعه توی کمدم دارم...حتما خوشش میاد...
اینم  پایان این راه....
کسی امتحانش نکنه...هیچی پشتش نیست...

سلام ..من اتفاقی اومدم این تاپیک
پستتونو خوندم و خیلی متاثر شدم
احتمالا شما شخصیت مهرطلب دارید . خیلیا اینجورین . دربارش سرچ کنین مقاله های جالبی هست تو نت.
میدونم همه تحسین و تشویق دیگرانو دوست دارن (از شما چه پنهون خود من حتی وقتی اینجا تشویقم میکنن خیلی دوست دارم 4chsmu1 )ولی اگه از یه حدی بگذره دیگه خودتونو نمیبینید و همش کارایی میشه که بقیه دوست دارن و باعث میشه خوشحال نباشین
این احساساتتون رو با یه روانشناس بالینی درمیون بذارید مطمئن باشید حالتون بهتر میشه 49-2

در رابطه با درامد نمیدونم چندسالتون هست واینکه الان دانشجویید یا نه ولی چرا سراغ یه کار پاره وقت یا کار دانشجویی یا حتی انجام پروژه های دانشجویی نمیرید؟
1396/6/13
یک قدم به سوی تو...

***  ترک یک گناه ، نذر لبخند امام زمانم  ***
[تصویر:  nasimhayat.png]
Sham عاالیه  Sham





 سپاس شده توسط
(1395 مهر 3، 19:33)رهارهارهامن نوشته است: سلام ..من اتفاقی اومدم این تاپیک
پستتونو خوندم و خیلی متاثر شدم
احتمالا شما شخصیت مهرطلب دارید . خیلیا اینجورین . دربارش سرچ کنین مقاله های جالبی هست تو نت.
میدونم همه تحسین و تشویق دیگرانو دوست دارن (از شما چه پنهون خود من حتی وقتی اینجا تشویقم میکنن خیلی دوست دارم 4chsmu1 )ولی اگه از یه حدی بگذره دیگه خودتونو نمیبینید و همش کارایی میشه که بقیه دوست دارن و باعث میشه خوشحال نباشین
این احساساتتون رو با یه روانشناس بالینی درمیون بذارید مطمئن باشید حالتون بهتر میشه 49-2

در رابطه با درامد نمیدونم چندسالتون هست واینکه الان دانشجویید یا نه ولی چرا سراغ یه کار پاره وقت یا کار دانشجویی یا حتی انجام پروژه های دانشجویی نمیرید؟

من دانشجوی پرستاری هستم...قبلا روانشناسی میخوندم... اتفاقا موافقم که مهرطلب هستم... مشکل اینجاست که روانشناسی خونده باشی از کلک ها سر در
میاری و سخت تر خوب میشی!
درامد خوبی توی تابستون داشتم ولی اون داستانا باعث شد همه چیزمو از دست بدم...
حالا که رسیدم به جایی که به والدین التماس میکنم کمکم کنن انگار صدامو نمیشنون!  وقتی این رفتارشونو دیدم دیگه نمیتونم قبول کنم خوب بودن با پدر مادر
یا به اصطلاح بچه ی خوبی بودن ارزش داره....
اونا کاملا منو رها کردن برم پی کارم فقط همه جا ازم تعریف میکنن که حال بقیرو بگیرن!!! درخشنده اینطوریه اونطوریه چیزایی که ساختمو به فامیل نشون میدن
که فقط بگن بچه ی ما بهتره!!!
ولی وقتی من چیزی ازونا بخوام اونا میشن مادر پدر بی پولی که هیچی ندارن! در صورتی که واقعا دارن!
به اندازه ی چند برابر نیاز منم دارن...
شاید یکی بگه میخوان من خودم همه چیرو به دست بیارم ولی سوال پیش میاد که چرا نمیخوان خواهرم اینطوری باشه؟ چرا فرق میذارن بین ماها...
توی کارشون اینقدر زیاده روی کردن که من حاضرم خودمو داغون کنم تا ابروشون بره!
دلم میخواد همون فامیلامون که حرص میخوردن الان خوشحال بشن که درخشنده معتاده بیچاره شده!
برای من  بدتره ولی دلم میخواد اینکارو کنم....
 سپاس شده توسط
(1395 مهر 3، 19:51)درخشنده نوشته است:
(1395 مهر 3، 19:33)رهارهارهامن نوشته است: سلام ..من اتفاقی اومدم این تاپیک
پستتونو خوندم و خیلی متاثر شدم
احتمالا شما شخصیت مهرطلب دارید . خیلیا اینجورین . دربارش سرچ کنین مقاله های جالبی هست تو نت.
میدونم همه تحسین و تشویق دیگرانو دوست دارن (از شما چه پنهون خود من حتی وقتی اینجا تشویقم میکنن خیلی دوست دارم 4chsmu1 )ولی اگه از یه حدی بگذره دیگه خودتونو نمیبینید و همش کارایی میشه که بقیه دوست دارن و باعث میشه خوشحال نباشین
این احساساتتون رو با یه روانشناس بالینی درمیون بذارید مطمئن باشید حالتون بهتر میشه 49-2

در رابطه با درامد نمیدونم چندسالتون هست واینکه الان دانشجویید یا نه ولی چرا سراغ یه کار پاره وقت یا کار دانشجویی یا حتی انجام پروژه های دانشجویی نمیرید؟

من دانشجوی پرستاری هستم...قبلا روانشناسی میخوندم... اتفاقا موافقم که مهرطلب هستم... مشکل اینجاست که روانشناسی خونده باشی از کلک ها سر در
میاری و سخت تر خوب میشی!
درامد خوبی توی تابستون داشتم ولی اون داستانا باعث شد همه چیزمو از دست بدم...
حالا که رسیدم به جایی که به والدین التماس میکنم کمکم کنن انگار صدامو نمیشنون!  وقتی این رفتارشونو دیدم دیگه نمیتونم قبول کنم خوب بودن با پدر مادر
یا به اصطلاح بچه ی خوبی بودن ارزش داره....
اونا کاملا منو رها کردن برم پی کارم فقط همه جا ازم تعریف میکنن که حال بقیرو بگیرن!!! درخشنده اینطوریه اونطوریه چیزایی که ساختمو به فامیل نشون میدن
که فقط بگن بچه ی ما بهتره!!!
ولی وقتی من چیزی ازونا بخوام اونا میشن مادر پدر بی پولی که هیچی ندارن! در صورتی که واقعا دارن!
به اندازه ی چند برابر نیاز منم دارن...
شاید یکی بگه میخوان من خودم همه چیرو به دست بیارم ولی سوال پیش میاد که چرا نمیخوان خواهرم اینطوری باشه؟ چرا فرق میذارن بین ماها...
توی کارشون اینقدر زیاده روی کردن که من حاضرم خودمو داغون کنم تا ابروشون بره!
دلم میخواد همون فامیلامون که حرص میخوردن الان خوشحال بشن که درخشنده معتاده بیچاره شده!
برای من  بدتره ولی دلم میخواد اینکارو کنم....

خب پس بهتر میدونید بالاخره یه راهی هست...درسته خوب شدن سخته ولی بهتر از این احساسات بده
درباره خونوادتون هم خیلیا دیدم اینجورین یعنی خیلی بیشتر به دخترشون میرسن به درست یا غلطش کاری ندارم ولی اگه گیخوان شما رو پای خودتون وایسین شاید به خاطر اینه که شما پسر هستی و قراره مرد یک زندگی باشین به حساب فرق گذاشتن بین بچه ها نذارید
درسته از یه جاهایی دلخورین ولی اگر دوستتون نداشتن حتی ازتون تعریف هم نمیکردن چون اون موقع اصلا مهم نبودین پس حتما خیلی ارزشمندین براشون و خیلی بهتون افتخار میکنن که پز میدن

من وقتی از مامان بابام دلخور میشم چیزی که ارومم میکنه اینه که من به خاطر خدا بهشون خوبی میکنم پس حسابم باخداست و بازم سعی میکنم دخترخوبی باشم براشون شما هم میتونید نیتتون روعوض کنید
1396/6/13
یک قدم به سوی تو...

***  ترک یک گناه ، نذر لبخند امام زمانم  ***
[تصویر:  nasimhayat.png]
Sham عاالیه  Sham





 سپاس شده توسط
عجب !

انسانها چقدر متفاوت هستند !

من از بچگی که - بابام برای من میمرد - خیلی خیلی من رو دوست داشت 
مادرم هم همچنین - میگه من یه گل تو زندگیم دارم اونم تویی !

شاید واسه همین که تو خانواده اینقدر من رو دوست دارند هیچ وقت نیازی به ازدواج پیدا نکردم
فکر میکنم یکی از دلایل ازدواج جوانها همین کمبود محبت تو زندگیه !

======
مشکل زندگی من الان بیکاریه 
واقعا کلافه شدم الان 2 ساله بیکارم 25 سالم هم تموم شد ! وارد 26 سالگی شدم

یه خبر خوب : هفته پیش دکتری قبول شدم ! - یه خبر بد : دکتری بدون کار به چه دردی میخوره  809197ps94ijjhwg 809197ps94ijjhwg
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


 سپاس شده توسط
تقریبا همه ی خونواده ها یه چیزی کم دارن....
بازگشت به خاک عزیز من شغلمو با محبت عوض میکنم...شما برعکسش رو حاضری انجام بدی؟!..شغل خوبی هم هست...شیفتی 100 تومن... تخصصی هم هست
باکلاس!
من محبت رو با هیچی عوض نمیکنم....
برا همینه حاظرم برای اون خانوم هرکاری کنم که با من باشه...
قاطی کردم گم شدم نمیدونم چکار کنم....
دریل جان چیزی که گفتی رو قبلا هم میدونستم ...خیلی بده... من که تجربه ندارم نمیتونم خوب حسش کنم....کسی نمیتونه مسخرم کنه یا هر چیز دیگه ایی توی جمع!
هرکس مشکل خودش براش بزرگه...
اگه راحت بود دیگه مشکل نبود.... 53
 سپاس شده توسط
چی بگم والله نمیشه هم این باشه هم اون ؟ Gigglesmile

حالا شغل معمولی ترو پایین تر هم باشه راضیم   Shy

====

ولی در کل زندگی خیلی نرمالی دارم

با اینکه از نظر مالی متوسط رو به پایین هستیم ولی من آرزوهام رو تو وجودم کشتم

دیگه اصلا از اینکه خیلی چیزا رو ندارم و نمیتونم بخرم ناراحت نیستم

الانم همین مشکل بیکاریم حل بشه چیز دیگه ای از زندگی نمیخوام 

همینجوری معمولی معمولی ادامه میدم تا اخر
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


 سپاس شده توسط
(1395 مهر 3، 21:20)بازگشت به خاک نوشته است: عجب !

انسانها چقدر متفاوت هستند !

من از بچگی که - بابام برای من میمرد - خیلی خیلی من رو دوست داشت 
مادرم هم همچنین - میگه من یه گل تو زندگیم دارم اونم تویی !

شاید واسه همین که تو خانواده اینقدر من رو دوست دارند هیچ وقت نیازی به ازدواج پیدا نکردم
فکر میکنم یکی از دلایل ازدواج جوانها همین کمبود محبت تو زندگیه !

======
مشکل زندگی من الان بیکاریه 
واقعا کلافه شدم الان 2 ساله بیکارم 25 سالم هم تموم شد ! وارد 26 سالگی شدم

یه خبر خوب : هفته پیش دکتری قبول شدم ! - یه خبر بد : دکتری بدون کار به چه دردی میخوره  809197ps94ijjhwg  809197ps94ijjhwg


تبریک تبریک بابت دکتری ، بابا کی گفته دکتری بدون کاره ، شما برو سر دکتری با همون استادا میریزی رو هم یه کاری دست و پا میکنی. ضمن اینکه دانشجو دکتری توی دانشگاه تدریس دروس داره
 سپاس شده توسط
داداش درخشنده من الان 6ساله دقیقا همین مشکل برام پیش اومده!
قضیه از وقتی شروع شد که گفتم من فلان دختر رو میخوام
مامانم که همه چیز خونه دستشه و بابام مثل موم تو دستشه گفت نه!
خلاصه با بدبختی راضیش کردم ولی طی یک جلسه طولانی ازم قول گرفت از فردای عقد 1 ریال ازش پول نگیرم!
منی که ماهی 200، 300 از سال 84 پول تو جیبیم بود واقعا برام سخت بود ولی خب عاشق بودم و پذیرفتم.
خلاصه زدم به کارگری! حدود 4.5 سال کارگری کردم و خرج 2 نفرمون رو با ماهی 200 میدادم!گاهی وقتا بخدا اگه یارانه رو دیر میدادند نون هم توی خونه نداشتیم!
حالا کاش فقط به پول ختم میشید!
من بچه آخری بودم و ازم انتظار داشتند حتما دکترا بگیرم و خانمم حتما دکتری چیزی باشه ولی ...
با کارگری زوری لیسانس رو تموم کردم و خانمم همینطور.
بخاطر همین انتظارات بی جا دیگه ولم کردند و کلا محلم نمیدادند و نمیدند
خداییش کدومتون واسه تولدتون لپ تاپ، موتور، دوربین و ... هدیه گرفتند؟ اما الان دریغ از یه احوال پرسی!
ولی الان اگه نرم بهشون سر بزنم بخدا بعد 1ماه 1زنگ هم نمیزنند.
من کاملا درکشون میکنم چون خودشون با هزار زحمت بزرگم کردند ولی من اون چیزی که دوس داشتند نشدم واسه همینم دیگه محلم نمیدند
خلاصه من که همچنان دوسشون دارم حتی اگه ازم متنفر باشند چون اگه اونا نبودند منم نبودم
اگه اونا توی بچگی بهم نمیرسیدند الان ممد68 نبودم
اگه حمایتشون نبود کنکور قبول نمیشدم
اگه دوستم نداشتند الان دوسشون نداشتم!
و هزارتا از این اگرای دیگه...

من انتظارم رو از خانوادم کم کردم و نتیجه اش این شد که زندگی خودم شادتره و این برام مهمتره
زندگی شاد حق منه
امید حق منه
من نیاز به حمایت شدنم رو با حمایت کردن از همسرم عوض کردم و نتیجش عالی بود
راسی 1 نکته سیگار لعنتی به هیچوجه ادم رو اروم نمیکنه و الان چند ماهه میخوام ترک کنم ولی لعنتی نمیذاره

یاعلی


شعار من: ناامیدی ممنوع
[تصویر:  zko_mxcpx3irr8xxxrsdbdjwa0n2.png]
(1395 مهر 3، 23:09)mamad68 نوشته است: داداش درخشنده من الان 6ساله دقیقا همین مشکل برام پیش اومده!
قضیه از وقتی شروع شد که گفتم من فلان دختر رو میخوام
مامانم که همه چیز خونه دستشه و بابام مثل موم تو دستشه گفت نه!
خلاصه با بدبختی راضیش کردم ولی طی یک جلسه طولانی ازم قول گرفت از فردای عقد 1 ریال ازش پول نگیرم!
منی که ماهی 200، 300 از سال 84 پول تو جیبیم بود واقعا برام سخت بود ولی خب عاشق بودم و پذیرفتم.
خلاصه زدم به کارگری! حدود 4.5 سال کارگری کردم و خرج 2 نفرمون رو با ماهی 200 میدادم!گاهی وقتا بخدا اگه یارانه رو دیر میدادند نون هم توی خونه نداشتیم!
حالا کاش فقط به پول ختم میشید!
من بچه آخری بودم و ازم انتظار داشتند حتما دکترا بگیرم و خانمم حتما دکتری چیزی باشه ولی ...
با کارگری زوری لیسانس رو تموم کردم و خانمم همینطور.
بخاطر همین انتظارات بی جا دیگه ولم کردند و کلا محلم نمیدادند و نمیدند
خداییش کدومتون واسه تولدتون لپ تاپ، موتور، دوربین و ... هدیه گرفتند؟ اما الان دریغ از یه احوال پرسی!
ولی الان اگه نرم بهشون سر بزنم بخدا بعد 1ماه 1زنگ هم نمیزنند.
من کاملا درکشون میکنم چون خودشون با هزار زحمت بزرگم کردند ولی من اون چیزی که دوس داشتند نشدم واسه همینم دیگه محلم نمیدند
خلاصه من که همچنان دوسشون دارم حتی اگه ازم متنفر باشند چون اگه اونا نبودند منم نبودم
اگه اونا توی بچگی بهم نمیرسیدند الان ممد68 نبودم
اگه حمایتشون نبود کنکور قبول نمیشدم
اگه دوستم نداشتند الان دوسشون نداشتم!
و هزارتا از این اگرای دیگه...

من انتظارم رو از خانوادم کم کردم و نتیجه اش این شد که زندگی خودم شادتره و این برام مهمتره
زندگی شاد حق منه
امید حق منه
من نیاز به حمایت شدنم رو با حمایت کردن از همسرم عوض کردم و نتیجش عالی بود
راسی 1 نکته سیگار لعنتی به هیچوجه ادم رو اروم نمیکنه و الان چند ماهه میخوام ترک کنم ولی لعنتی نمیذاره

یاعلی

خیلی دلگیره.... جای خوبش اینه که بهم رسیدید.....
من هیچوقت نمیذارم بچم اینقد اذیت بشه... میذارم یاد بگیره چطوری رو پا خودش وایسه ولی اینطوری تنهاش نمیذارم...
تو زندگیم سیگار نکشیدم که بدونم چطوریه...ولی خب....
در مورد شما نمیدونم ولی مطمئنم خونواده ی من دوسم ندارن... بی تفاوتن...
یا اگه هم دوس داشته باشن عادت کردن بهم دیگه کاملا بیخیالم شدن...
دیگه مهم نیست....


پ.ن.1 :  دلم میخواد از اول شروع کنم....تاریخمو صفر کنم دوباره شروع کنم..... به یاد زمانی که دوس داشتن خدارو حس میکردم....

دلم میخواد این بار به خاطر سه ماه یا شیش ماه یا یک  سال ترک کردنم خدا بهم  اونو هدیه بده....

نه مثل حالا....

خدایا من هرکاری خواستی تا الان کردم پس چرا الان اینطوری شدم؟ چیز زیادی نبود اینکه با کسی باشم که دوسش دارم....

کمک...
(1395 مهر 3، 23:09)mamad68 نوشته است: داداش درخشنده من الان 6ساله دقیقا همین مشکل برام پیش اومده!
قضیه از وقتی شروع شد که گفتم من فلان دختر رو میخوام
مامانم که همه چیز خونه دستشه و بابام مثل موم تو دستشه گفت نه!
خلاصه با بدبختی راضیش کردم ولی طی یک جلسه طولانی ازم قول گرفت از فردای عقد 1 ریال ازش پول نگیرم!
منی که ماهی 200، 300 از سال 84 پول تو جیبیم بود واقعا برام سخت بود ولی خب عاشق بودم و پذیرفتم.
خلاصه زدم به کارگری! حدود 4.5 سال کارگری کردم و خرج 2 نفرمون رو با ماهی 200 میدادم!گاهی وقتا بخدا اگه یارانه رو دیر میدادند نون هم توی خونه نداشتیم!
حالا کاش فقط به پول ختم میشید!
من بچه آخری بودم و ازم انتظار داشتند حتما دکترا بگیرم و خانمم حتما دکتری چیزی باشه ولی ...
با کارگری زوری لیسانس رو تموم کردم و خانمم همینطور.
بخاطر همین انتظارات بی جا دیگه ولم کردند و کلا محلم نمیدادند و نمیدند
خداییش کدومتون واسه تولدتون لپ تاپ، موتور، دوربین و ... هدیه گرفتند؟ اما الان دریغ از یه احوال پرسی!
ولی الان اگه نرم بهشون سر بزنم بخدا بعد 1ماه 1زنگ هم نمیزنند.
من کاملا درکشون میکنم چون خودشون با هزار زحمت بزرگم کردند ولی من اون چیزی که دوس داشتند نشدم واسه همینم دیگه محلم نمیدند
خلاصه من که همچنان دوسشون دارم حتی اگه ازم متنفر باشند چون اگه اونا نبودند منم نبودم
اگه اونا توی بچگی بهم نمیرسیدند الان ممد68 نبودم
اگه حمایتشون نبود کنکور قبول نمیشدم
اگه دوستم نداشتند الان دوسشون نداشتم!
و هزارتا از این اگرای دیگه...

من انتظارم رو از خانوادم کم کردم و نتیجه اش این شد که زندگی خودم شادتره و این برام مهمتره
زندگی شاد حق منه
امید حق منه
من نیاز به حمایت شدنم رو با حمایت کردن از همسرم عوض کردم و نتیجش عالی بود
راسی 1 نکته سیگار لعنتی به هیچوجه ادم رو اروم نمیکنه و الان چند ماهه میخوام ترک کنم ولی لعنتی نمیذاره

یاعلی
حس تون رو میفهمم خصوصا منی که از رشته ی گرافیک هلم دادن توی مهندسی نرم افزار اونم به خیالات اینکه این رشته خوب کار توش هست و خوب هم پول در میاره !!! و اما دریغ که وسط هاش فهمیدم چه کلاهی سرم رفته و این اروزی خام بزرگ تر ها چه گندی به اینده ی شغلیم زده و این خیالات بیجاست و نتیجه اش چی شد ؟ اینکه نه رشتم به دردم خورد و نه حالا حمایت حتی مالی ای دارم ! ندارم ! اما محکمم و هر روز به خودم میگم که به درک که مدرکت به درد نمیخورده , به درک که میگن بهت دیگه پول نمیدن بری سمت هنر به درک که کسی نیست ازم حمایت کنه تا دوباره جون بگیرم و به ارزو هام برسم , برام دیگه مهم نیست , توی این یک سال که بیکاری شده بودم تونستم با کار اینترنتی دخل و خرجم رو اکی کنم و واقعا تونستم و حالا هم کاری به جز رشته ی خودم دارم و هرچند کمه پولش نسبت به سقف ارزوهام ولی فعلا راضیم و خوشحالم که روی پای خودم وایسادم و مستقلم و نون بازوی خودم رو میخورم , همچنان به اینده امیدوارم , اینده وقتی مال ماست که خودمون رو وسط این چیزها پیدا کنیم وسط این بی محلی ها این ول شدن ها این حمایت نشدن ها , و به خودمون ثابت کنیم نیازی به حامی نداریم و اگر خدا بخواد خودش هزار تا حامی سر راهمون میذاره به طریق های مختلف که دست مارو بگیرن , مثل من توی همین چند روز که کارم رو ول کردم و نشستم کنج خونه که غصه بخورم ولی یکی یه دری رو برام باز کرد و لطف خدا بود و دوباره از امروز رفتم سرکار ... بیخیالشون , مهم خود ماییم و خدا مون که رزق مون دستش هست , بذارید بی محلی کنن , بی محلی خدا که دور از جون نصیب مون نشده , اصلی اونه , بیخیال فرعی هاش ...خود خدا رو عشق است .... 302 53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  500x890_1467400547823899_1_.jpg]

شک نکن...
درست در لحظه آخر
در اوج توکل و در نهایت تاریکی
نوری نمایان میشود
معجزه ای رخ میدهد
خدا از راه میرسد....

لطفا با احتیاط نا امید شوید , معجزه خبر نمیدهد ...

[تصویر:  u2kig0x2xk6igwj759y.jpg]
دیروز بعد از 500 روز پاکی شکستم....
روم نمیشد بیام بگم...
اعصابم داغون بود کلا بهم ریختم.......
دیگه اینجا هم ارزش ندارم... به خاطر روزای پاکیم بود که روم میشد اینجا باشم....
لطفا یکی سرپرستیه بهترین هارو به عهده بگیره که لیاقتشو داره...
زندگیم شده گریه....
سوالی که هست اینه که واقعا از 500 اومدم 1 ؟!!!
باورم نمیشه...
شاید بدترم شد...
متاسفم...
53
پسر تو چه اراده ای داشتی رفتی 500

از 20 سالگی درگیر این گناه شدم و تا 25 سالگی بهترین رکوردم 38 روز یا یه چیزی تو همین مایه ها بوده ! 

البته شاید اون اوایل بیشترم بوده چون اوایل فکر نمیکردم معتاد به این گناه شدم - حساب نمیکردم !

وقتی با اراده هایی مثل مشا رو میبینم نمیدونم برای شما خوشحال باشم یا برای بی ارادگی خودم ناراحت !!!

این دفعه انشالله میری تا آخر عمر 

ازت میپرسند چند وقته پاکی = میگی 50 سال و 2 ماه و ...  Gigglesmile
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


809197ps94ijjhwg 809197ps94ijjhwg
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش
خواهی دید که ان لحظه هرگز نخواهد رسید . . .

پا میشم تا ثابت کنم منم اراده محکمی دارم 
م   ن م ی ت و ن م
Khansariha (69)  Khansariha (69) 

[تصویر:  nasimhayat.png]
  


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان