امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

هر دم از این باغ....
[تصویر:  Untitled_2.png]
 سپاس شده توسط
سلام امروز 13 فروردین 98 سیزده بدره .... من بنا به شرایطم
 نتونستم حتی امروز با خانواده باشم و تفریح کنم  

یه کمی تو سایت گشتم این قسمت رو پیدا کردم که میتونی توش درد و دل کنی و بنویسی بقیه بخونن همه جای دنیا انجمن هایی هست که وقتی تعدادی ادم از یه موضوع رنج می برن کنار هم جمع میشن از خودشون میگن و از چالش هایی که با این مشکل داشتن حرف میزنن تا با هم   هم دردی کنن و با هم با مشکلشون رو حل کنن . خوشحال میشم داستان منو بخونین و بهم کمک کنین هر کسی که مثله من بوده قبلن یا هست.....

خوب اسمم علی هست 20 سالمه هم اکنون دارم واسه کنکور درس میخونم که 3 ماه دیگس تقریبا ....

از دوم راهنمایی خودارضایی مینکم..... اوایل خیلی کم بود احساس گناه و... با هر دفعه انجام. فک کنم اکثر افرادم همین طورین بالا خره یه سری مسایل دینی و  حرف هایی که بقیه میزنن... باعثش میشه ... 
سنم که بالا تر رفت خود ارضایی با پورن بود یعنی سعی میکردم پورن ببنم تا راحت تر باشم و به ذهنم کمتر فشار بیاد حس میکرذم اینطوری بهتره ولی کم کم داشتم به یه چیز جدید اعتیاد پیدا میکردم که پورن بود کم کم اعتیادم زیاد تر شد هر 3یا4 روز یک بار یا چند بار عادی شده بود تقریبا برام ... سعی کردم با رابطه درستش کنم یعنی با رابطه جنسی  بزارمش کنار .... پارسال بود که شروع کردم اما باز هم نتونستم دیگه واقعن باورم شده بود که مریض شدم یعنی چیزی که می تونه منو ارضا کنه پورن و خودارضایی هستش یعنی باز هم ادامه پیدا کرد شاید یه زمان کوتاه کم شد اما این تکراری بودن انگار محدودیتی بود که تو رابطه بود اما در خودارضایی با تماشای پورن نبود...یعنی حس خود ارضایی برام لذت بخش تر بود و همزمان در کنار رابطه و زمانی که موقعیتش نبود باز هم خودارضایی میکردم دیگه واقعن متوجه شدم که مریض شدم یعنی اعتیاد شدید پیدا کردم  تا امسال کهسعی کردم  خیلی چیز ها روتغییر بدم .......

چند سالی بود از درس فاصله گرفته بودم با اینکه مدرسه خاص درس میخواندم .... تصمیم گرفتم دوباره کنکور بدم بخاطر همین روابطم کم شد و کلا قطع کردم گوشی رو به کلی گذاشتم کنار . سیگار رو هم همینطور و خیلی عادت های دیگه سعی داشتم خود ارضایی رو هم بزارم کنار ....
  
مطلب خوندم دربارش اکثر جاها افراط تو خود ارضایی رو بد میدونستن و ضرر هاشم نوشته بودن .....
تاکیید همه اونا تو ترک   اوردن خدا  ذر زندگی  و کمک خواستن ازش بود.... من سعی کردم دوباره با خدا دوست بشم خدایی که چند سال بود ازش فاصله گرفته بودم ...با نماز شروع کردم کم کم پیشرفت کردم هم تو کنار گزاشتن خود ارضایی هم تو درس ....شاید 10 روز خودارضایی نمیکردم این روند ادامه بیدا کرد تا چند ماه پیش که حس میکنم سخت ترین دوران زندگیم تو این مدت بود یعنی 1 ماه اخیر که دوباره به شدت اعتیادم به پورن و خودارضایی افزایش پیدا کرده و  روزانه چند بار تا امروز که دارم این رو مینویسم واقعا خسته شدم تا حالا وضعیتم انقدر بد نبوده به شدت داره اذیتم میکنه مخصوصا تو این دوران که نزدیک کنکورمه ....تمام تمرکزمو ازم گرفته تو دورانی که بیشترین احتیاج رو بهش دارم ..افتم رو به وضوح می بینم تو همه چی 

از هر کسی که این رو میخونه  می خوام کمکم کنه از کسایی که مثله من بودن یا اینکه شبیه من بالاخره همه ما به یه دلیل اینجاییم و اون بهتر شدنه... همونطوری که گفتم وضعیتم خیلی بده و میخوام که راهکار هاتون رو بهم بگین  و کمکم کنین
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود ............... رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود 
همه نگرانن که چرا گریه نمیکنم که دوستم فوت کرده
هیچ کس به جز من نمیدونه چه عذابی تحمل میکرد و قوی رفتار میکرد
درسته که در نبودش من خیلی تنها شدم
اما خوشحالم که اون الان جاش راحته
منم سعی میکنم تنهاییمو و دلتنگیامو جور دیگه ایی ...
خدا بزرگه
مگه نه؟
[تصویر:  Untitled_2.png]
 سپاس شده توسط
(1398 فروردين 15، 14:31)chakavak نوشته است: چه جالب اسم تاپیک درددل هستش،و من وقتی به خودم نگاه می کنم میبینم دلی نیست که دردی باشد،همه چیز جلوی چشمم فنا شد و از آن ویرانه ای بنا شد من اکنون می خندم نه اینکه شادم نه چونکه مجنونم و دیوانه.

آن کسی که امید دارد هر چهار فصل سال بهار باشد، نه خود را میشناسد نه طبیعت نه زندگی را. فرانسوا ولتر
اگر مشکلات نبودند هرگز موفقیت معنایی نداشت. پس بدانید که باید مشکلات را محترم بشمارید و کسی که یکبار شکست میخورد در واقع موفق شده اما اگر از آن شکست درس عبرت نگیرد و باز آن خطا را تکرار کند شکست خورده خواهد بود.
وقتی در زندگیتان اتفاقات بدی می افتد کتاب را نبندید، ورق بزنید و فصلی تازه شروع کنید.  302
 سپاس شده توسط
علی آقا سلام و خوش اومدین

درباره چیزایی که گفتین اینجا‌همه تجربه داریم
خیلی خاطرات تلخیه می دونم

الان شرایط شما سخته
آدم وقتی کنکور داره‌مخصوصا که یه خرده هم از درس دور افتاده باشه ، قطعا استرسش زیاد می شه

خیلی راه ها هست تو اینترنت برای کسب آرامش مثل انواع ریلکسیشن
شما ارتباط با خدا رو پیدا کردین و اینم عالیه

ما همه به تلاش شما افتخار می کنیم
مطمئنم خیلی پیشرفت خواهید کرد

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
(1398 فروردين 15، 19:38)می توانم نوشته است: علی آقا سلام و خوش اومدین

درباره چیزایی که گفتین اینجا‌همه تجربه داریم
خیلی خاطرات تلخیه می دونم

الان شرایط شما سخته
آدم وقتی کنکور داره‌مخصوصا که یه خرده هم از درس دور افتاده باشه ، قطعا استرسش زیاد می شه

خیلی راه ها هست تو اینترنت برای کسب آرامش مثل انواع ریلکسیشن
شما ارتباط با خدا رو پیدا کردین و اینم عالیه

ما همه به تلاش شما افتخار می کنیم
مطمئنم خیلی پیشرفت خواهید کرد

سلام ممنونم از لطف شما کمک هایتان را از ما دریغ نکنید
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود ............... رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود 
 سپاس شده توسط
(1398 فروردين 15، 14:20)chakavak نوشته است:
(1398 فروردين 13، 14:20)ali mhm نوشته است: سلام امروز 13 فروردین 98 سیزده بدره .... من بنا به شرایطم
 نتونستم حتی امروز با خانواده باشم و تفریح کنم  

یه کمی تو سایت گشتم این قسمت رو پیدا کردم که میتونی توش درد و دل کنی و بنویسی بقیه بخونن همه جای دنیا انجمن هایی هست که وقتی تعدادی ادم از یه موضوع رنج می برن کنار هم جمع میشن از خودشون میگن و از چالش هایی که با این مشکل داشتن حرف میزنن تا با هم   هم دردی کنن و با هم با مشکلشون رو حل کنن . خوشحال میشم داستان منو بخونین و بهم کمک کنین هر کسی که مثله من بوده قبلن یا هست.....

خوب اسمم علی هست 20 سالمه هم اکنون دارم واسه کنکور درس میخونم که 3 ماه دیگس تقریبا ....

از دوم راهنمایی خودارضایی مینکم..... اوایل خیلی کم بود احساس گناه و... با هر دفعه انجام. فک کنم اکثر افرادم همین طورین بالا خره یه سری مسایل دینی و  حرف هایی که بقیه میزنن... باعثش میشه ... 
سنم که بالا تر رفت خود ارضایی با پورن بود یعنی سعی میکردم پورن ببنم تا راحت تر باشم و به ذهنم کمتر فشار بیاد حس میکرذم اینطوری بهتره ولی کم کم داشتم به یه چیز جدید اعتیاد پیدا میکردم که پورن بود کم کم اعتیادم زیاد تر شد هر 3یا4 روز یک بار یا چند بار عادی شده بود تقریبا برام ... سعی کردم با رابطه درستش کنم یعنی با رابطه جنسی  بزارمش کنار .... پارسال بود که شروع کردم اما باز هم نتونستم دیگه واقعن باورم شده بود که مریض شدم یعنی چیزی که می تونه منو ارضا کنه پورن و خودارضایی هستش یعنی باز هم ادامه پیدا کرد شاید یه زمان کوتاه کم شد اما این تکراری بودن انگار محدودیتی بود که تو رابطه بود اما در خودارضایی با تماشای پورن نبود...یعنی حس خود ارضایی برام لذت بخش تر بود و همزمان در کنار رابطه و زمانی که موقعیتش نبود باز هم خودارضایی میکردم دیگه واقعن متوجه شدم که مریض شدم یعنی اعتیاد شدید پیدا کردم  تا امسال کهسعی کردم  خیلی چیز ها روتغییر بدم .......

چند سالی بود از درس فاصله گرفته بودم با اینکه مدرسه خاص درس میخواندم .... تصمیم گرفتم دوباره کنکور بدم بخاطر همین روابطم کم شد و کلا قطع کردم گوشی رو به کلی گذاشتم کنار . سیگار رو هم همینطور و خیلی عادت های دیگه سعی داشتم خود ارضایی رو هم بزارم کنار ....
  
مطلب خوندم دربارش اکثر جاها افراط تو خود ارضایی رو بد میدونستن و ضرر هاشم نوشته بودن .....
تاکیید همه اونا تو ترک   اوردن خدا  ذر زندگی  و کمک خواستن ازش بود.... من سعی کردم دوباره با خدا دوست بشم خدایی که چند سال بود ازش فاصله گرفته بودم ...با نماز شروع کردم کم کم پیشرفت کردم هم تو کنار گزاشتن خود ارضایی هم تو درس ....شاید 10 روز خودارضایی نمیکردم این روند ادامه بیدا کرد تا چند ماه پیش که حس میکنم سخت ترین دوران زندگیم تو این مدت بود یعنی 1 ماه اخیر که دوباره به شدت اعتیادم به پورن و خودارضایی افزایش پیدا کرده و  روزانه چند بار تا امروز که دارم این رو مینویسم واقعا خسته شدم تا حالا وضعیتم انقدر بد نبوده به شدت داره اذیتم میکنه مخصوصا تو این دوران که نزدیک کنکورمه ....تمام تمرکزمو ازم گرفته تو دورانی که بیشترین احتیاج رو بهش دارم ..افتم رو به وضوح می بینم تو همه چی 

از هر کسی که این رو میخونه  می خوام کمکم کنه از کسایی که مثله من بودن یا اینکه شبیه من بالاخره همه ما به یه دلیل اینجاییم و اون بهتر شدنه... همونطوری که گفتم وضعیتم خیلی بده و میخوام که راهکار هاتون رو بهم بگین  و کمکم کنین
سلام بر شما دوست عزیز این گفته شما چیز عجیبی نیست،پورن اعتیاد میاره و مغز آدمایی که پورن میبینن با به مغز معتادین به مواد مخدر خیلی شبیه هستش(این ویدئو رو ببینیدhttps://www.youtube.com/watch?v=wSF82AwSDi)،به نظر من چیزی که شما رو به این سمت برده اضطرابه اونم اضطرابه دم کنکور که خیلی شدیده سعی کنیم آروم باشیم و به چیز های خوب فکر کنیم و اینکه فشار درسی رو متعادل کنیم،به تفریحات مثبت اضافه کنیم و با تمام قدرت(چون تنها راه ممکنه)ذهن رو به مسائل مفید و دغدغه های مثبت سرگرم کنیم یعنی برای ذهنمون یه شغل خوب پیدا کنیم و بزاریمش سر کار تا از پورن دور بشه،اگه بتونیم این مشغول بودنش رو براش به عادت تبدیل کنیم به نتیجه رسیدیم،توصیه من به خودم و شما اینه که حتما باید از حجم اضطرابمون کم کنیم چون خودارضایی مثل مسکنه و فقط تنها مزیتش(سایت های زیادی بهش اشاره کردن،به خصوص سایت های خارجی) آرامشه که باید راه های جایگزین برای رسیدن به آرامش رو براش پیدا کنیم چیزی که به اندازه خودارضایی بتونه ما رو آروم کنه باید بتونیم منابع آرامش رو تو زندگی پیدا کنیم و گرنه تنها چیزی که میمونه از زندگی ما یه ویرانه است.
تشکر از راهنمایی شما لینک باز نشد از اینجا ولی قبلا فیلم هایی رو ارسال کردید که انها را دیدم حتی مقاله فارسی اون رو خونده بودم که لینکشو فرستادم تو گروه رهروان.... به هر حال من چند وقته که این مشکلو دارم ولی زیاد بهش توجه نمیکردم پیش خودم میگفتم منم مثله خیلیها تا اینکه به کلی از هدف هایم فاصله گرفتم و حتی به جایی رسیدم نمی دانم گفتنش در سایت خلاف قوانین است یا نه ولی در رابطه جنسی هم دچار سرد مزاجی و تکراری بودن شریک جنسی و... و به کلی حس میکردم تنها با پورن میتوانم ارضا شوم و این اواخر به دلیل فشار تنهایی و اینکه رابطه ام با دوستان و اطرافیانم به دلیل درس کمتر شد خیلی افزایش پیدا کرد.... شکر خدا الان واقعا امید وارم و از بقیه هم میخواهم کمکم کنند مطمِِِینن هم من جبران میکنم هم می دانم که خدا به همه ما کمک میکنه
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود ............... رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود 
تقريبا ١ سال و نيم پيش شيفته ش شدم، ضربان قلبم هميشه بالا ميرفت،خيلى سعى كردم بهش نزديك بشم،نشد،به هربهانه اى خواستم باهاش ارتباط صميمى برقرار كنم نشد، وقتى از دفتر بهش زنگ ميزدم نميشناخت ميگفتم رضا هستم ولى هيچوقت نتونستم حتى با اسم كوچك خودمو بهش نزديك كنم،يك سردى خاصى داشت،منم ديگه براى اينكه طاقت نداشتم از شبكه هاى اجتماعى و تلگرام و ،،، خارج شدم كه نبينمش،كمابيش حضورى ميديدمش تا اينكه مدت خيلى طولانى نديدمش،يك روز كه فكر كردم همه چيز تموم شده بهش زنگ زدم براى يك كارى ، ضربان قلبم تقريباً يك ساعت مداوم ميزد تازه فهميدم هيچى تموم نشده ،
خلاصه ديگه نديدمشو و همچنان دور بودم از هرجايى كه اون اثرى ازش بود،تا اينكه يك روز تو عيد تلفنم زنگ زد شمارشو حذف كرده بودم ولى خب طبيعيه كه از ذهنم نميتونستم حذف كنم،چند بار چشامو باز و بسته كدرم ديدم نه خودشو اشتباه نميكنم،برداشتم ولي اينبار من سرد بودم،سرد و خسته از تمام سردى هايى كه بهم شده بود،چيزى لازم داشت اومد از در خونه مون گرفت خيلى خوشحال و خنده رو انگار داره اون مياد جلو،ديگه مهرى تو دلم نمونده بود،قرار شد فرداش بياره پس بده،يك لحظه گفتم چقدر خوب دعوتش ميكنم بياد خونه چند دقيقه بشينيم، بعد فرداش بهش زنگ زدم ، برنداشت ، خودش از يك خط ناآشنا زنگ زد و خودش رو براى اولين بار با اسم كوچك معرفى كرد (ولى چقدر دير) خلاصه زنگ زده بودم كه من برم وسيله مو ازش بگيرم حتى ديگه مهم نبود اون بياد،گفت كه خودش مياره جلو خونمون،عصر كه زنگ زد داره مياد من حتى تو خونه نموندم و رفتم سر كوچه ازش گرفتم اونم از همونجا رفت،
احساس سبكى خاصى دارم و خداراشكر كه اين شكست رو با موفقيت پشت سر گذاشتم الان ميتونم بگم در مورد تشكيل زندگى و ارتباط با جنس مخالف شايد بتونم خيلى سنجيده و با منطق عمل كنم،
واقعا برام سخت بود ولى بنظرم براى هر مردى لازمه،بالاخره بعد از اون ديدار ميتونم بگم همه چيز تموم شد و پروندش بسته شد،
شايد اگر اون ديدار اتفاق نمي افتاد در اين ترديد كه اگر ببينمش حالم بد ميشه و غصه ميخورم باقى مي ماندم.
303
[تصویر:  gs49_iu.jpg]
(1398 فروردين 19، 0:00)drift نوشته است: تقريبا ١ سال و نيم پيش شيفته ش شدم، ضربان قلبم هميشه بالا ميرفت،خيلى سعى كردم بهش نزديك بشم،نشد،به هربهانه اى خواستم باهاش ارتباط صميمى برقرار كنم نشد، وقتى از دفتر بهش زنگ ميزدم نميشناخت ميگفتم رضا هستم ولى هيچوقت نتونستم حتى با اسم كوچك خودمو بهش نزديك كنم،يك سردى خاصى داشت،منم ديگه براى اينكه طاقت نداشتم از شبكه هاى اجتماعى و تلگرام و ،،، خارج شدم كه نبينمش،كمابيش حضورى ميديدمش تا اينكه مدت خيلى طولانى نديدمش،يك روز كه فكر كردم همه چيز تموم شده بهش زنگ زدم براى يك كارى ، ضربان قلبم تقريباً يك ساعت مداوم ميزد تازه فهميدم هيچى تموم نشده ،
خلاصه ديگه نديدمشو و همچنان دور بودم از هرجايى كه اون اثرى ازش بود،تا اينكه يك روز تو عيد تلفنم زنگ زد شمارشو حذف كرده بودم ولى خب طبيعيه كه از ذهنم نميتونستم حذف كنم،چند بار چشامو باز و بسته كدرم ديدم نه خودشو اشتباه نميكنم،برداشتم ولي اينبار من سرد بودم،سرد و خسته از تمام سردى هايى كه بهم شده بود،چيزى لازم داشت اومد از در خونه مون گرفت خيلى خوشحال و خنده رو انگار داره اون مياد جلو،ديگه مهرى تو دلم نمونده بود،قرار شد فرداش بياره پس بده،يك لحظه گفتم چقدر خوب دعوتش ميكنم بياد خونه چند دقيقه بشينيم، بعد فرداش بهش زنگ زدم ، برنداشت ، خودش از يك خط ناآشنا زنگ زد و خودش رو براى اولين بار با اسم كوچك معرفى كرد (ولى چقدر دير) خلاصه زنگ زده بودم كه من برم وسيله مو ازش بگيرم حتى ديگه مهم نبود اون بياد،گفت كه خودش مياره جلو خونمون،عصر كه زنگ زد داره مياد من حتى تو خونه نموندم و رفتم سر كوچه ازش گرفتم اونم از همونجا رفت،
احساس سبكى خاصى دارم و خداراشكر كه اين شكست رو با موفقيت پشت سر گذاشتم الان ميتونم بگم در مورد تشكيل زندگى و ارتباط با جنس مخالف شايد بتونم خيلى سنجيده و با منطق عمل كنم،
واقعا برام سخت بود ولى بنظرم براى هر مردى لازمه،بالاخره بعد از اون ديدار ميتونم بگم همه چيز تموم شد و پروندش بسته شد،
شايد اگر اون ديدار اتفاق نمي افتاد در اين ترديد كه اگر ببينمش حالم بد ميشه و غصه ميخورم باقى مي ماندم.
سلام...
ظبیعت خیلی از افراد اینطوریه که گرایش به ادمایی پیدا میکنن که اول باهاشون یکم سرد برخورد میکنن..... 
الکی الکی یکدفعه مهم میشه براشون و ذهنشونو درگیر میکنه کلا خیلی از چیزا تو زندگی همینطورن اگه راحت بدست بیان ادم زیاد مجذوبشون نمیشه
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود ............... رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود 
 سپاس شده توسط
(1398 فروردين 20، 6:52)ali mhm نوشته است:
(1398 فروردين 19، 0:00)drift نوشته است: تقريبا ١ سال و نيم پيش شيفته ش شدم، ضربان قلبم هميشه بالا ميرفت،خيلى سعى كردم بهش نزديك بشم،نشد،به هربهانه اى خواستم باهاش ارتباط صميمى برقرار كنم نشد، وقتى از دفتر بهش زنگ ميزدم نميشناخت ميگفتم رضا هستم ولى هيچوقت نتونستم حتى با اسم كوچك خودمو بهش نزديك كنم،يك سردى خاصى داشت،منم ديگه براى اينكه طاقت نداشتم از شبكه هاى اجتماعى و تلگرام و ،،، خارج شدم كه نبينمش،كمابيش حضورى ميديدمش تا اينكه مدت خيلى طولانى نديدمش،يك روز كه فكر كردم همه چيز تموم شده بهش زنگ زدم براى يك كارى ، ضربان قلبم تقريباً يك ساعت مداوم ميزد تازه فهميدم هيچى تموم نشده ،
خلاصه ديگه نديدمشو و همچنان دور بودم از هرجايى كه اون اثرى ازش بود،تا اينكه يك روز تو عيد تلفنم زنگ زد شمارشو حذف كرده بودم ولى خب طبيعيه كه از ذهنم نميتونستم حذف كنم،چند بار چشامو باز و بسته كدرم ديدم نه خودشو اشتباه نميكنم،برداشتم ولي اينبار من سرد بودم،سرد و خسته از تمام سردى هايى كه بهم شده بود،چيزى لازم داشت اومد از در خونه مون گرفت خيلى خوشحال و خنده رو انگار داره اون مياد جلو،ديگه مهرى تو دلم نمونده بود،قرار شد فرداش بياره پس بده،يك لحظه گفتم چقدر خوب دعوتش ميكنم بياد خونه چند دقيقه بشينيم، بعد فرداش بهش زنگ زدم ، برنداشت ، خودش از يك خط ناآشنا زنگ زد و خودش رو براى اولين بار با اسم كوچك معرفى كرد (ولى چقدر دير) خلاصه زنگ زده بودم كه من برم وسيله مو ازش بگيرم حتى ديگه مهم نبود اون بياد،گفت كه خودش مياره جلو خونمون،عصر كه زنگ زد داره مياد من حتى تو خونه نموندم و رفتم سر كوچه ازش گرفتم اونم از همونجا رفت،
احساس سبكى خاصى دارم و خداراشكر كه اين شكست رو با موفقيت پشت سر گذاشتم الان ميتونم بگم در مورد تشكيل زندگى و ارتباط با جنس مخالف شايد بتونم خيلى سنجيده و با منطق عمل كنم،
واقعا برام سخت بود ولى بنظرم براى هر مردى لازمه،بالاخره بعد از اون ديدار ميتونم بگم همه چيز تموم شد و پروندش بسته شد،
شايد اگر اون ديدار اتفاق نمي افتاد در اين ترديد كه اگر ببينمش حالم بد ميشه و غصه ميخورم باقى مي ماندم.
سلام...
ظبیعت خیلی از افراد اینطوریه که گرایش به ادمایی پیدا میکنن که اول باهاشون یکم سرد برخورد میکنن..... 
الکی الکی یکدفعه مهم میشه براشون و ذهنشونو درگیر میکنه کلا خیلی از چیزا تو زندگی همینطورن اگه راحت بدست بیان ادم زیاد مجذوبشون نمیشه

ممنون از نظر شما , 

(1398 فروردين 20، 12:05)chakavak نوشته است: سلام به همه امیدوارم که امروز یه روز خوب رو تجربه کنین و یه حس خوب رو هم
دلم گرفته،این روزا چیزی که اصلا پیدا نمیشه حال خوبه،با هر کسی تو دنیای واقعی حرف میزنی از بدبختی هاش برات میگه این روزا همه در به در دنبال گوشهاتن که کرشون کنن با دو چیز:یا اینقدر از خودشون و موفقیت هاشون برات بگن که افسردت کنن،یا اینکه اونقدر از شکست ها و بد بختی هاشون بگن که بازم تو افسرده بشی و خودشون خالی بشن،
چقدر بده این روزا تو جمع بودن،چقدر بده این روزا معاشرت کردن با اطرافیان
شاید نعمتی که آدم همیشه ازش غافل میشه تو همچین موقعیتی خیلی به درد بخوره اونم نعمت تنهایی.
تنهایی تنها ستاره آسمون تاریک گذشتمه که برام مونده و یکی از آرزو های زندگیم،خیلی سعی میکنم تنها باشم و اوقات فراغتم رو تو کانون بگذرونم،چون فکر میکنم این روزا آدم های واقعی برام بیشتر درد هستن تا همدرد.
ایام به کام.

سلام عزیز, میخواستم بگم شما تنها نیستی , حالا باید خوش شانس باشی که زخم زبون هم بهت نزن,

عید پارسال عموی بنده بجای اینکه جای خالی پدر رو برای ما پر کنه , وسط جمع گفت : چقدر برای دانشگاهت خرج کردی ( معنی = که آخرش هیچی نشدی ؟ ) خواهرت چقدر خرج کرد ؟ ( که اونم هیچی نشد ؟ ) 

همون شخص امسال تو خونه خود ما برداشت گفت امثال شما در خارج از کشور باید برن پادویی کنن بعد روی حرفش ماله کشید و گفت امثال من ( یعنی خودش  ) هم همینطور.

به حرفهای این گونه افراد توجه نکنید , این ها آدم های بیخود در زندگی شما هستند, بهشون محل نگذارید و باهاشون بحث نکنید , بهترین کار بی محلیه ,  یعنی حتی ارزش وفت گذاشتن هم ندارند.


موفق باشید و برای خودتون ارزش قائل باشید.
 سپاس شده توسط
امروز واقعن روز بزرگی بود اینرو واقعا بدون اغراق میگم که کم کم دارم تغیرات رو حس میکنم.....

روز ها به خوبی سپری میشن درسته چند روز از درسم بخاطر شروع ترک فاصله گرفتم اما اینو واقعا میتونم بگم که پتانسیل وحشتناکی دارم واسه یه شروع کولاک و پرانرژی 

امسال خیلی عادت های بد رو کنار گذاشتم اما همیشه تو ذهنم یه غول ساخته بودم از ترک خ.ا فکر میکردم هیشکی نمیتونه ... هر کی ام که داره میگه بلف میزنه شایدم واسم عادی شده بود اینکار.....
بچها امروز میشه 7 روز....
شاید باورتون نشه ولی فک کنم اخرین باری رو که به این عدد رسیده بودم راهنمایی بودم 
اونموقع ها خیلی واسم مهم بود سنم که بالا رفت واسم یه چیز عادی شده بود
طرز فکرم این بود ؛میگفتم نیاز جنسی مثه نیاز به به خوراک میمونه ادم مگه میتونه غذا نخوره پس خودارضایی هم تو موقعی که سینگل هستی سوپاپ اطمینانته البته فهمیدم اصن ربطی نداره هر روزم بایکی باشی  بازم دست ور نمیداری ازین کار
این چند ماه خیلی اذیت شدم به خاطر این اعتیاد .... الان 2 هفتس تقریبا به این باور رسیدم که اعیاد داشتم به این کار
خیلی مهمه که ادم قبول کنه معتاده به نظر من اولین قدم مهم ترین قدم همینه
واقعا این کانون تا اینجا بهم خیلی کمک کرد...... علی اقا.عاشق فاطمه زهرا . اقا ارمین. چکاوک جان با اون فیلمی که فرستاد.... و همه بچها دیگه.....امید وارم به جایی  بتونم جبران کنم براشون 
بخدا بچه های اینجارو میبینم یادم میفته انسانیت هنوز زندست بالاخره کسایی هم هستن تو جامعه که بدون چشم داشت و منفعت مالی به بقیه کمک کنن این روزا دیگه خودتون میدونین همه دنبال اینن که از هر راهی پول درارن...هستن کسایی که نمیدونم واسه همین ترک خودارضایی دوره راه میندازن خداتومنم پولشه شما دیگه از من بهتر میدونین.....
نمیخوام سیاسیس کنم ولی تو این جامعه هم که زندگی کنی خودتم نخای مجبوری واسه گذروندن امورات زندگی از هر راهی شده پول دراری.....
اره دیگه خلاصه دم همتون گرم 
شمالی ها همیشه محبت بقیه رو فراموش نمیکنن بالاخره یجا جبران میکنن
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود ............... رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود 
چقدر اینجا خوبه، دم همه بچه ها گرم  Khansariha (8)
چشمی که جمال تو ندیدست چه دیدست
افسوس بر اینان که به غفلت گذرانند ...
 سپاس شده توسط
(1398 فروردين 20، 23:40)mohsen.truth نوشته است: چقدر اینجا خوبه، دم همه بچه ها گرم  Khansariha (8)


این جا به خاطر وجود خوب هایی مثل شماست که خوبه ... 302
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
خدایا

من چقدر بدم

و تو چقدر خوبی
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان