درد دل های شما

**K_1**

دیشب یه جوونی رو دیدم تو پارک لاله

اسمش مرد مجاهد بود

هی راه می رفت

آواز می خوند

شعر می خوند

قرآن می خوند

گریه می کرد

گیج می زد

آخه

چقدر باید لفتش بدیم؟

نباید یه کاری کرد؟

اون t0 ای که از اون لحظه تصمیم به آدم شدن بگیرم کیه؟

چه اتفاقی باید بیفته؟

مساله فقط ترک نیست؛

قبلا هم که ترک کرده بودم

مساله اینه که آدم بشم

مدتیه زیاد حسرت می خورم به چیزایی که دیگران دارن و من ندارم

حسرتی بی مورد

اما یه حسرت با موردی هست که نمی خورم

عزیز من! تو خیابون راه میری می بینی یه جوون کنارش یه انسانه که با اون به آرامش رسیده

غصه می خوری که چرا من تنهام؟

باشه، اصلا هر چه می خوای حسرت بخور

ببینم چه دردی رو ازت دوا می کنه

نمی خوام بزنم تو خط مسایل ازدواج و خانوادگی و اینا

حرفم چیز دیگست؛

عزیز من!

تو که با دیدن یک دلارام زمینی انقدر حس حسرت می گیردت

فرض کن که قیامت بی خیال اون همه گندت شد خداوند و بهت رحم کرد و فرستادت بهشت

اونجا چی؟

غصه نمی خوری؟

یه عده مشغولن به عشقبازی با خدا

و تو سرگرم نعم بهشتی

آره

میدونم همین هم با این وضعت از سرت زیاده

و اصلا توی کثیف کجا و بهشت پاکان کجا

اما

ای آدم حسرت پیشه

نمی خوای به خودت بیای؟

حسرت اون جهان رو چه می کنی؟

چطوره که الان با این همه نعمی که خدا بهت روزی داده

حسرت نعمت هایی که دست مردم هست رو می خوری

آیا

اون جهان

حسرت نمی خوری که از معشوق حقیقی باز موندی؟

هیچی نیستی

کثیفی

می دونم

اما

استعدادش رو نداشتی؟

پتانسیلش رو نداشتی؟

نمی خوای به خودت بیای؟

از جهنم در بیای؟

بری بهشت

بعدش از بهشت هم بگذری و بری بالاتر؟

و رضوان من الله اکبر

عزیز من!

تو هنوز نمی دونی بهشت چی هست

اگه می دونستی که به یه لذت کثیف نمی فروختیش

کار زیاد داری

و فرصتت کمه

حسرت می خوری ها!

از ما گفتن بود.

پ.ن: دعا کنید، راه بیفتم. راه بیفتیم. داره دیر میشه

**سها** · 1391 خرداد 27، 21:46

سلام
مرد مجاهد..
درد دلتون..هشدارتون..مال منم هست..
هی..

اصلا دوست ندارم بگم من هم مینطور و این چیزا..
از دلداری دادن الکی هم خوشم نمیاد..

اما وقتی نگام ب فضل و مهر داست.. رجا زیاد میشه..
وقتی میخونم ان الحسنات یذهبن السیئات دلم غنج میره..

از طرفی نگاه ک ب خودم و عملم و جایگاهم میکنم..
خوف همه وجودمو میگیره...

چی کار میکنم با خودم.. نمیدونم...!

منم میگم:
پ.ن: دعا کنید، راه بیفتم. راه بیفتیم. داره دیر میشه
ک اگه برسیم و تومسیر باشیم.. خدا میبرتمون..

در پناه خدا..
یاعلی.

**tark** · 1391 خرداد 28، 0:54

سلام

Time Out!!

وقت ما هم تموم شد!

دلم گرفته... دارم با خودم میگم کاش تو این مدت یکم بیشتر تلاش کرده بودم ، کاش یکم بیشتر درس خونده بودم .. ولی دیگه فرصتی نیست .... وقت تموم شد! Tears

فردا میرم تا واسه امتحانام آماده بشم ...

توکل به خدا....

بچه های پاک با دلای مهربون تون واسم دعا کنید... Khansariha (8)

می ترسم...

می ترسم روزی بیاد و ببینم عمرم گذشته و از گذشته ام پشیمون باشم... می ترسم روزی بیاد و دیگه بگن Time Out وقت تمومه ... Tears

هر کاری تو این دنیا انجام دادین و هر چقدر توشه برداشتین دیگه بسه! می ترسم اون روز توشه ام خالیه خالی باشه ... Tears

می ترسم از روزی که چیزی جز گناه تو کوله بارم نباشه.... Tears

خدایا کمکم کن..

کمکم کن و این توان رو بهم بده تا بتونم گذشته ام جبران کنم ...

یا حق

Khansariha (18)

**باران..** · 1391 خرداد 28، 5:25

مرد مجاهد و سها .. از کجا باید شروع کرد؟

**بارونی....** · 1391 خرداد 28، 13:32

در جواب دوستان ...خطاب به خودم....

الهی تا کعبه ی وصلت فرسنگهاست و در راه خرسنگ ها...

و این لنگ به مراتب کمتر از خرچنگ است.

خرچنگ را گفتند :«به کجا می روی؟»

گفت :«به چین و ماچین»....

گفتند:« با این راه و روش تو؟».....

خدا کنه وقتی بیدار نشیم که دیگه وقت خوابمونه.....

**mehrdadbaby** · 1391 خرداد 28، 13:39

قاصدک هان چه خبر آوردی؟

از کجا وز که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی اما

گرد بام و در من بی ثمر میگردی

انتظار خبری نیست مرا!

نه ز یاری نه ز دیار و دیاری

آری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک در دل من همه کورند و کرند

دست بردار از این در وطن خویش غریب

قاصدک تجربه های همه تلخ

با دلم میگویند که دروغی تو دروغ

که فریبی تو فریب

**سها** · 1391 خرداد 28، 14:10

(1391 خرداد 28، 5:25)باران.. نوشته است: مرد مجاهد و سها .. از کجا باید شروع کرد؟

سلام
باران جان..
چیزی ک من تا حالا فهمیدم این بوده ک "در خانه اگر کس هست یک حرف بس است!"
ترک حرام..
انجام واجب..
چیزایی هم ک میدونیم و رو عمل کنیم!

مسیر راحته.. <ثم سبیل یسّره>

اگه غفلت نکنیم.. اگه تنبلی نکنیم.. اگه اسیر هوی نشیم..

و از پس این "اگه" ها بر اومدن برای کسی ک ی عمر توش بوده..............

درپناه خدا..
یاعلی.

**ana** · 1391 خرداد 28، 14:35

مرد مجاهد -مامان سها-باران خوب به منم بگید لطفا. 1276746pa51mbeg8j

منم بازی بدید.
منم کمک میخوام.راهنمایی میخوام 1276746pa51mbeg8j

از این میترسم که خودمونو به ندونستن داریم میزنیم.
فکر کنم به آیةالله بهجت گفتن یه چیز جدید بهمون یاد بدید .ایشون گفتن: به دانسته هاتون عمل کنید. 1276746pa51mbeg8j

من به دانسته هام عمل نمیکنم
آیا به دنبال راهی هستیم که چطوری و از کجا شروع کنیم به عمل کردن؟
پس به منم یاد بدید لطفا. 1276746pa51mbeg8j

به شدت محتاج راهنماییم. 1276746pa51mbeg8j

**آقای فراسی** · 1391 خرداد 28، 14:37

فقط همین عکس!

**Amirhossein18**

همینطوری پیش برم در عرض 3 ماه آینده کلّا وضعیت تحصیلیم نابود میشه
وضعیت روحی و وضعیت معنوی که جای خود داره

درد ما را ...

زیاد که بشکنی ، خورد میشی ؛ خیلی زیاد که بشکنی.... پودر میشی

**باران..** · 1391 خرداد 28، 17:57

یادتون باشه که ما داریم تلاش میکنیم..
وقتی ستاره های ترکت میرن بالا یه گام رفتی جلو
وقتی تو تاپیک یه گنج واقعی تلاشی میکنی برای بهتر شدن یه قدم رفتی جلو
وقتی دوستت داره میشکنه و از شدت غصه نمیدونی چه کنی که اون این کار و نکنه یهگام میری جلو

من فقط میدونم با گفتن ای کاش حتی یه پرم نمی شه جا به جا کرد
وقتی یا علی و بگی حالا تغییرات شروع میشه

به نظرم گام اول ترکه..
و گام های بعدی ترک چیزهایی که ظاهری نیستن ام..
اگه دروغ گفتی و از عذاب وجدان داشتی میمردی میشه 10 گام به جلو...
حالا بشمار جای حسرت

و امشب درهای رحمت بازه که هیچی .. اصلا دیگه دری نیست شده دروازه برای ورود...

تولد گرفتیم .. برای عزیزی که اگر چه از روی ما نمیشه شناختش اما اونقدر عزیز هست که همنشینی با دوستداارنش برای عاشق شدن کافیه...

هدیه میخوایم بدیم..بیا هدیت با نیت باز کردن امشب قرآن باشه... برای نمایان شدن راه..
بیا ما هم از خدا راه و بخوایم..

راه هایی که به بهشت می رسد نزدیک است..اما من راه دور تر را انتخاب میکنم..همان که تنها به خدا می رسد

**Alireza 68** · 1391 خرداد 28، 18:00

سلام

امیر حسین جان

همدردیم
فکر کنم من پورد شدم! 1276746pa51mbeg8j

اما نمیدونم چرا هنوز دارم ادامه میدم تلاشو

هنوز دلم روشنه

تو این مدت شکستای زیادی داشتم اما بازم توبه کردم مثل همیشه بازم گفتم خدایا به دادم برس

حتی به سرم زده بود از کانون برم چون نمیتونم ترک کنم و فعالیتم هم کم شده و مفید نیستم

یجورایی منتظر بودم کسی بگه نرو هنوز بودنت یکم مفیده که یکی دو تا از دوستان انجام دادن و بازم اینجام

میدونی چیزی که دل منو امیدوار کرده بخشندگی خدا هستش

تو اوج شکستام ی خوابی دیدم که تعبیرش عاقبت بخیری بود

نشون دهنده بخشندگی خدا بود

میدونم بلاخره میتونم و ترکش میکنم

شاید اون روز دور نباشه

**chika** · 1391 خرداد 28، 23:24

یه بلاتکلیفی بزرگ

یه غم بزرگتر

دعااام کنید

خواهش میکنم

**روژین** · 1391 خرداد 28، 23:44

سلام
داداش علیرضا بودنت واقعا مفیده وحیفه بری . خواهشا دیگه از این فکرا نکن . هرکسی به فکردیگران باشه وبه بقیه کمک کنه حتما خدا واسش یه جا دیگه جبران میکنه . مطمئنم واسه شماهم جبران میکنه .
چکاوک جون چیزی شده؟

**K_1** · 1391 خرداد 28، 23:56

سلام داداش علیرضا

از من پر رو هم قبول میکنی اگه بگم بمون؟

داداش های عزیز من؛

داداش علیرضا و داداش امیرحسین

فقط دعا می کنم که برای همیشه پاک بمونیم

چه کنم؟

چی بگم؟

من که از همتون پیشونی سیاه ترم

فقط یه چیزی

گذشته هزینه ی ریخته است

دیگه رفته

فقط تجربه اش مونده

باور کنید دل ندادن به همین حقیقت ساده منو خیلی عقب انداخت

خدایا! آدمم کن.