واسه مادربزرگم دعا کنین،
استخون پاش شکسته،باید عمل بشه و پلاتین بذاره،
اما دکترا میگن ممکنه بهوش نیاد،
خدایا گناه داره،من دوسش دارم.
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...
نگران نباش، مهم اینه بدونیم خدا به رفتن و موندن آدما واقفه، دست خودمون نیست. اگه کسی رو بخواد ببره میبره اگه کسی رو بخواد نگه داره نگه میداره، پس ما باید تسلیم اراده ی خدا باشیم.
ان شاالله که حال مادربزرگت هرچه زودتر خوب بشه بازم از زبونش قصه های خوب بشنوی.
خدایا من بنده ی خوبی نیستم و نبودم، اما رحمت تو از گناه من بزرگتره،پس دعا میکنم و ازت میخوام مادربزرگ مهدی جان ما رو سلامت به کنار خانواده برگردونی
************************یار این عبد مضطر تو هستی ******* مهربانتر ز مادر تو هستی************************
یه مرد خسسسسته که سنگینی بار زندگی رو شونش روز به روز سنگین تر میشه ، چشمان اشک آلودش رو زیر بارون بسته و رو به آسمون با هزاران فکر مختلف در حال تفکر به هست و نیست زندگی است !!
براشون دعا می کنیم ...
انشاالله طوری نمیشه و به سلامتی عمل موفقی رو پشت سر می ذارن
امیدت به خدا باشه...
به هر حال تمام کارای خدا حکمت داره
خداحفظشون کنه ...
بهترین راه پیش بینی آینده،ساختن آن است
زندگي يک آرزوي دور نيست؛ زندگي يک جست و جوي کور نيست
زيستن در پيله پروانه چيست؟ زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست
گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛ هرچه ناپيدا صدايت ميزند
جنگل خاموش ميداند تو را؛ با صدايي سبز ميخواند تو را
زير باران آتشي در جان توست؛
قمري تنها پي دستان توست
پيله پروانه از دنيا جداست؛ زندگي يک مقصد بي انتهاست؛ هيچ جايي انتهاي راه نيست؛
اين تمامش ماجراي زندگيست...
راستش از بی احترامی ها و نا مهربانی ها خسته شدم ... اینجا روزگاری جای مهربونی و محبت بود ... ولی متاسفانه مدتیه که دیگه اون رنگای قشنگ کمرنگ شدن ... امیدوارم شماها که هنوز اینجایین دوباره بهش رنگ بدین وزیباترش کنین (البته از درون و نه فقط در ظاهر) ... براتون دعا می کنم ... فراموشم نکنین ... حلالم کنین ... التماس دعا ... دلم برای تک تکتون تنگ میشه ... خیلی دوستون دارم
مرسی دوستای خوبم،
واقعا ممنونم،
نمیدونم چی باید بگم،
دلم بدجور گرفته
یه مدینه،یه بقیعه،یه امامی که حرم نداره،
سینه زنهاش،کسی نیست تا،روی قبرش یدونه شمع بذاره،
دل بی تاب،دیگه شد آب،که توو آفتاب نه سایبونی داره،
نه یه خادم،نه یه زائر،نه کنارش یه روضه خونی داره،
امون ای دل،امون از غریبی...