1391 مهر 8، 17:37
خیلی خوشحالمون کردید، انشالله همیشه دلتون شاد باشه و این مسیر رو با قدرت با پاکی ابدی پیوند بزنید.
(1391 مهر 8، 12:31)hf.zahra نوشته است:(1391 مهر 7، 0:51)سلام نوشته است: سلام
به قول حسین پناهی: دلم میخواد برگردم به کودکی!
سلام جناب مدیر کل
جسارت منو ببخشید
اما
این حرفهایی که میزنید علامت یک بیماریه به نام "سندروم ازدواج"
وقت ازدواجتونه
ان شاءالله توی این دوره زمونه و برای شما گیر میاد.
به نیت یک ازدواج پاک و یک زندگی پر از نور خدا و آروم براتون قرآن میخونم.انشاءالله براتون برآورده میشه.
باز هم جسارت منو ببخشید لطفا.
(1391 مهر 9، 17:53)َAlex نوشته است: سلامببین داداش
اسم این قسمت درد دل های شماست . یعنی من میتونم یه ذره سبک بشم این جا ؟
ای کاش مشکل اصلی من خ.ا بود . اون یه بهانه هست برای این که این وضعی که توش گرفتارم رو فراموش کنم . ولی دیگه صبر و تحملم به معنای واقعی تموم شده .
این قدر اوضاع روحیم به هم ریخته که دنبال یه راه راحت میگشتم تا از دست خودم راحت بشم .
نمیتونم دقیقا بگم مشکلم چیه فقط همین قدر بگم ، هوش زیادی کار دست آدم میده . بد جوری هم . تو کشور ما هر چی آدم خنگ تر باشه به خدا راحت تره . فقط برام دعا کنبد . دیگه دارم به این نتیجه میرسم که اون راهی که بهش فکر میکردم آخرین راهی هستش که برام مونده . تحمل یه انسان هم حدی داره ولی برا من خیلی کمتره .
(1391 مهر 10، 18:26)New milad نوشته است: هفتمين شکست؛اگه از اين اعلام شکست ها ناراحتید نيازی به بن کردن نيست؛بگيد ازت بدمون مياد,خودم بساطم رو ميبندم و ميرمسلام اقا ميلاد. كم پيدا؟ دلمون تنگ شده بود!