درد دل های شما

[K_1]

ای حمید
به حق محمد

ای عالی
به حق علی

ای فاطر
به حق فاطمه

ای محسن
به حق حسن

ای قدیم الاحسان
به حق حسین


خدایا!

بارها دروغ گفتم و باور کردی
بارها گفتم پشیمونم و عازم توبه
باور کردی
کمکم کردی
خودت پیش قدم شدی

و من بی حیا
یه بار هم بهت راست نکفتم
مثل آب خوردن شکستم
پیمانی که خودم
با هزار منت کشی به درگاهت محکمش کرده بودم
تو نیازی نداشتی من بیام

من بودم که گفتم بذار منم پیشت بمونم

از تو ببرم
نمیدونم کجا میفتم
تو کدوم صحرای سوزان


کلمه به کلمه توبه رو توی دل من جاری کردی

و من جمله به جمله پاکش کردم

خدایا!

از سیاه دامنیم توبه کنم
یا از دروغگوییم؟


شرمنده ام

چی رو شفیع قرار بدم برای راست بودن حرفم
چی رو تضمین کنم

[K_1]

دوست دارم یه روزی بیاد

بیام کانون بگم که ترک خودارضایی قطعا امکان پذیره

چون دیگه وضعت از من که بدتر نیست

من تونستم

ای خدااااااااا

من خودم متهم ردیف اولم

قیافه ی شاکی ها رو به خودم گرفتم

این از کوچیکی منه خدای من
بچه ها فرافکنی میکنن

خدای من!

میدونم گناهام بزرگه

ولی

یا من یغفر العظیم!
اغفر لی العظیم
فانه لایغفر العظیم الا العظیم


خدایا!

دیگه از این بدتر که نمیشه

بنده بدتر از من
بی شعور تر از من
نامرد تر و ناسپاس تر از من که نداشتی

الهی! اذ لم تعفُ عن غیر محسن
فمن لمسیئ بالهوی یتمتع؟

بنده خوبها رو که معلومه میبخشی

خدایا!
من با همه ی بدیهام به این درد میخورم که منو ببخشی و همه ببینن چقدر کریمی و دامنه ی کرمت تا روسیاهی مثل من همه گسترده میشه

خدایا!

خودت گفتی ادفع بالتی هی احسن السیئة فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم

خدایا!

من اون نادونیم که با گناهای مکررم با همه ی ناچیزیم رفتاری مثل رفتار دشمنات داشتم
خودت پاسخ بدیهام رو با خوبی هات بده
که تو شایسته ی این کاری
تا من سر به هوا هم عاشق سینه چاک و سوزان تو بشم

[می توانم]

هپی فردا بیا کانون کارت دارم


اعصابمو خورد کنی همچین می زنم تو مخت ک حالت جا بیاد

مگه نگفتم برات ؟ کنکورت ک گفتم نگرانی نداره ! گفتم هر دو رشته ای ک دوست دار یهم زمان می شه روشون کار کرد هر دو هم که عالی هستن رتبه خیلی بالا هم نیم خوان

با پدر مادرتم قرار شد کنار بیای دیگه


اصلا من باید بزنم تو مخت




خدایا چرا همیشه هپی مرام داره یاد منه
اما وقتی ناراحته من نیستم ؟

---

خیلی دلم گرفته

گاهی بی معرفتی ادما دل رو بد جور می شکنه
بدتر اینه که می بینم خودمم پیش امده بی معرفت باشم و یاد کسی که خیلی یادم بوده نیافتم

[دختر آرزوها]

آن هنگام که کودک هستیم و عاشق و شیفته ی رنگین کمان و پروانه و مهتاب ساعت ها به آن ها خیره میشویم و هرگز برایمان تکراری و عادی نمیشوند اما وقتی آن سال ها را پشت سر میگذاریم همه چیز برایمان عادی میشود ابر و آسمان و خورشید و مهتاب عملکرد اعضای بدنمان تمام رفتار و کردارمان همه و همه عادی میشود

دیگر هیچ گاه قبل خواب اعمال روز خود را تجزیه و تحلیل نمیکنیم

هیچ گاه از این که یک روز دیگر زنده بودیم و هستیم شادمان و خوشحال نیستیم

هیچ گاه از این که به راحتی غذا میخوریم به راحتی نفس میکشیم خرسند نیستیم

همه چیز در نگاهمان عادی میشود

و این یعنی ناآگاهی

وقتی ما دچار ((نا آگاهانه زیستن)) میشویم

نمی فهمیم که زندگی صرفا پیمودن مسیر عمر نیست

بلکه رشد کردن است و بالیدن

و این دو با هم بسیار متفاوت اند

زیرا عمر کردن مسیری است که همه ی حیوانات آن را طی میکنند

اما رشد کردن فضیلتی است عظیم و موهبتی کبیر

که هدف نهایی آفرینش انسان است

[یک مشت خاک]

دلم دنيايي ديگر را ميخواهد!

خيلي دورتر از اينجا!

دلم فقط تو را ميخواهد مهربان من!

[رامتین]

گاهي آدم به جايي مي رسد كه برايش هرچيزي بي معني مي شود.
گاهي دردها دوا ندارند.
گاهي دردها آن قدر آدم را به انحطاط مي كشاند كه ديگر راهي براي بازگشت نمي ماند.
گاهي مشكلات آن قدر آدم را در باتلاق پريشاني فرو مي برد كه ديگر تلاش براي بيرون آمدن بي فايده‌ست.
گاهي دردها بي درمان مي شود.
گاهي تلاش ها بي نتيجه مي شود.
گاهي هدف ها بر باد مي روند.
....
..

آقا رامتین چی شده؟
چرا انقدر ناراحت و ناامید؟
برای رسیدن به هدف ها همیشه راهی هست
هیچ وقت تمام در ها به رومون بسته نمیشه
خدا با این عظمتش مگه میشه راهی برای آدم نذاره؟
خودتونو تحقیر نکنید. خدا بعد از آفرین شما به خودش آفرین گفته.
شاید ما کوچیک باشیم ولی خدای بزرگی داریم. همه چی دست خودشه. شاید شرایطی که برای شما پیش اومده مقدمه بدست آوردن چیز باارزش تری باشه. مقدمه یه موفقیت بزرگ. 
هیچ وقت نمی دونیم چی در انتظارمونه.
توکلتون به خدا باشه.

 
سلام زارا خانوم.
اگه شرايط الان من مقدمه ي به دست آوردن يه چيز باارزش باشه كه خيلي خنده داره! اگه اين طور بود من الان بايد پسر بيل گيتس مي بودم از بس با اين مقدمه ها چيز باارزش به دست آورده بودم!

[zara]

سلام زارا خانوم.
اگه شرايط الان من مقدمه ي به دست آوردن يه چيز باارزش باشه كه خيلي خنده داره! اگه اين طور بود من الان بايد پسر بيل گيتس مي بودم از بس با اين مقدمه ها چيز باارزش به دست آورده بودم!

اگه شما همه تلاشتونو کردین و نتیجه نگرفیتن یا نتیجه اونی که می خواستین نبوده
کافیه صبور باشین
حتما خدا چیز بهتری براتون در نظر داره
خدا بهتر از هر کسی می دونه چی برای شما خوبه و چه زمانی.

[bahar2088]

سلام دوستان نمی دونم منویادتون هست یا نه
میدونی نتیجه زنذگی ماچی شد؟؟؟؟ شاید باورتون نشه !!!!
شوهرم که  هرشب خ ا میکرد خوب شد ولی بعد خوب شدن.....
من رو به یک هرزه فروخت خیانت کرد من 25 ساله رو به یک زن 31 ساله ویک بچه داره فروخت
منی که چقدر تلاش برا ترکش کردم از این دکتر به اون دکتر ولی اخر همه تلاش هام براترکش اون رسم مردونگیرو بجا اورد
الان دلم خیلی گرفته خیلی شکسته داغونم داغون یعنی یک ادم چقدر میتونه نامرد باشه من به خداسپردمش
الان هم داریم جدا میشیم من اینقدر بهش اعتماد داشتم که مهریه 14 سکه کردم اون گفت قول میدم همه این اعتمادوجبران کنم وکرد.....
فقط از خدا می خوام همونطوربامن رفتارکرد باهاش رفتاربشه شما هم برام دعا کنید

[آقای فراسی]

سلام دوستان نمی دونم منویادتون هست یا نه
میدونی نتیجه زنذگی ماچی شد؟؟؟؟ شاید باورتون نشه !!!!
شوهرم که  هرشب خ ا میکرد خوب شد ولی بعد خوب شدن.....
من رو به یک هرزه فروخت خیانت کرد من 25 ساله رو به یک زن 31 ساله ویک بچه داره فروخت
منی که چقدر تلاش برا ترکش کردم از این دکتر به اون دکتر ولی اخر همه تلاش هام براترکش اون رسم مردونگیرو بجا اورد
الان دلم خیلی گرفته خیلی شکسته داغونم داغون یعنی یک ادم چقدر میتونه نامرد باشه من به خداسپردمش
الان هم داریم جدا میشیم من اینقدر بهش اعتماد داشتم که مهریه 14 سکه کردم اون گفت قول میدم همه این اعتمادوجبران کنم وکرد.....
فقط از خدا می خوام همونطوربامن رفتارکرد باهاش رفتاربشه شما هم برام دعا کنید

می گن دنیا دار مکافاته. مطمئن باشید که نتبجه کارش رو می بینه 

[محب الزهرا]

دلم گرفته...
هیچ چیز مثه قبل نیست من همش مثه پیرمردا آرزوی گذشته رو دارم
دیگه این روزا کمتر کسی رو اطرافم دارم که از ته دل بخنده
کسی که درد و دلامو بشنوه و هیچی نگه
قضاوت نکنه نگه تو مقصری نگه اشتباه میکنی
فقط سکوت کنه و بشنوه...
دلم کسی رو میخواد که همه چی زندگیمو بدونه و درکم کنه
نه اینکه بترسم اگه چیزی بش بگم یا جای دیگه بشنوم یا آبرومو ببره پیش بقیه
ولی حیف که هیچکسو ندارم که کنارم باشه
فقط باشه...
هیچی ازش نمیخوام هیچ انتظاری ازش ندارم فقط سرمو بزارم رو شونش و تا میتونم گریه کنم
دارم داغون میشم ...
نه میتونم گریه کنم نه میتونم بی تفاوت باشم
خنثی شدم انگار ولی تو دلم غوغایه...
چقد بگم خوبم چقد الکی لبخند بزنم که نصیحت نشنوم
بدجوری دلم گرفته...
همین.

[اهورا]

دوباره گوشيم ازاد شد منم بي جنبه.....

[می توانم]

:(


دل منم از دست خودم گرفته
همش می خوام خوب شم

دعا بخونم
تعقیبات نماز بخونم
همه چیز رو فقط از خدا بخوام
اما نمی شه
:(


اقای همای رحمت گوشی برای چی تونه ببرید پس اش بدید

والله من خودم می گم خطم رو بفروشمش کلا گوشی موشی بی خیال شم جز اینکه زنگ خور نداره کلی پول ابونمانش میاد
ولی از ی طرف می گم دنبال کار می گردم واسم لازم می شه سر کار تلفن همراه



آقای محب الزهرا



راستی هپی خانوم گفتن بهتر شدن
انشالله واقعا بهتر بشن

[محب الزهرا]

صبر کن سهراب!

آری...توراست میگویی
آسمان مال من است...
پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین مال من است...
اما سهراب تو قضاوت کن!

بر دل سنگ زمین جای من است؟

[azadam]

معجزه
واژه ای که من هنوزم درکش نکردم
دیشب یه معجزه برام اتفاق افتاد
واقعا معجزه بود
ولی چرا؟
نمیدونستم کجا باید معجزه رو  بگم
جایی هست برای گفتنش اصن؟
ولی من  اینجا میگم
ما یه دوش خیلی بزرگ تو حمام داریم که چون خیلی سنگینه وقتی وصلش میکنی و میخوای زیر دوش بری، باید حواست باشه نیوفته ( یه چند باری افتاده رو شونم که خیلی درد داشته)
سقف حمام ما رنگ شدس!
زیر دوش نشسته بودم غافل از این که این دوش لغه و میوفته، دقیقا مرکز سرم با مرکز دوش یکی بود
یه دفعه یه چی مثل یه سنگ به بزرگی گردو حس کردم افتاد رو سرم، افتاد رو سرم و خیــــــــــــــلی درد گرفت، دقیقا وسط سرم 
همون لحظه بالا رو نگاه کردم دیدم دوش لغ شده و داره میوفته، سریع پاشدم گرفتمش
دست زدم به سرم، یه ذره خرده سنگ رو سرم بود
سنگ از کجا افتاده بود؟
سقف حموم ما رنگ شدس آخه سنگ از کجا بود
دیواراش کاشی
از دوشم که ....
وقتی به این موضوع فکر میکنم واقعا درک نمیکنم خودمو، زندگیمو
چرا باید این اتفاق بیوفته
سنگ از نمیدونم کجا بیفته که من حواسم جمع شه برم دوشو بگیرم
مگه من کیم؟؟؟
و خدا هست هنوز؟!

[mahdi]

و خدا خواهد بود،

چه باشيمو نباشيم،

---

امشب يه حال غريبي دارم،

ترس نيست، اما ترديده،

همينجوري اين كلماتو كنار هم چيدم نتيجش اين شد:

داني كه سخت ترين غم روزگار چيست؟
اينكه كردگار زتو خشنود نباشد.