1387 آبان 27، 2:03
1387 آبان 27، 3:09
نمیدونم
الان حتی اگه در قفس رو هم باز کنند انقد خودمو زخمی کردم که اونجوری که باید نمیتونم پر بگیرم
ولی هیچ وقت نا امید نیستم
1387 آبان 27، 21:18
ناشناس نوشته است:davoodgt نوشته است:سلام به همه خصوصا تازه واردها ( انگار خودم پیر این تالارم)
به نقل از وبلاگ توبه http://tobeh-tobeh.blogsky.com/
تا اون جایی که یادم میاد اولین باری بود که اینهمه نفسم رو کنترل کرده بودم و میشه گفت رکوردم بوده. قبلش تصمیم جدی گرفته بودم که این بار کاملا استمناء رو ترک کنم (جدی تر از همیشه). خیلی خوب جلو رفتم خیلی سخت هم بود ولی با هر سختی بود جلوی خودمو گرفتم.
آخه آدمی که سالها گرفتار این مرض بوده باشه خیلی سخته بخواد یه باره کنار بزاره. هر روزی که می گذشت بیشتر به خودم مغرور می شدم و خدا رو بیشتر فراموش می کردم. یادم می رفت که اگه اراده ای هم تو وجودم شکل گرفته با خواست خدا شکل گرفته.
40 روز که تموم شد، خیال کردم دیگه ترک کردم و شیطون هم نمی تونه حریفم شه. اما غافل بودم که من بدون توکل بر خدا هیچی نیستم! روز 43ام فرا رسید و تمام زحماتم به باد رفت، به خاطر غفلت و غرور خودم.
همینه که میگم هیچ وقت این موضوع رو فراموش نمی کنم چون برام تجربه ای شد که به امید خدا اگه این بار تونستم ترک کنم تا آخر عمر بترسم از ثانیه ای که غرور من رو بگیره، بترسم از لحظه ای که خدا رو شاکر نباشم.
خدایا ما را به حال خود وامگذار
من بدبخت با کمک این سایت 90 روز تحمل کردم . روز 90 ام شکست خوردم و کاملاً از خودم نا امید شدم ، طوری که طی این 2 ماه بعضی وقتها روزی 2 بار این کار رو میکردم . همش به خاطر غرور لعنتی بود .
میخوام دوباره شروع کنم . ولی انگار همه قدیمی ها باهام قهرن .
من یه یار بی وفا ، بی شعور و بی اراده بودم براشون .
امیدوارم منو ببخشن تا دوباره بهشون بپیوندم .
از روی ادمین ، یک بار برای همیشه و ... خجالت می کشم
ببخشید
به ادم تازه نفس میگن تولدت مبارک
ولی وقتی که نفس نداشته باشی میگن ادم خوبی بود تو نفس داری پس مارو هم نا امید نکن
من که بچه ام شما ها یید که باید یادم بدین
پس تنهام نزارید
سپاس شده توسط
1387 آبان 28، 14:10
چند تا موضوع هست که هیچ کس بش فکر نکرده
یه چیزی که تو ساختار فکری همه ی افرادی که این عادت و دارن مشترکه!
باید باید باید باید آخه تا کی باید؟ چرا باید؟چیزی دیگه ای برای مجبور کردن و زور و فشار نیست؟این شلاق و تا کی ؟چقدر فشار ی که هیچ فایده ای نداره ؟برین تو وبلاگاتون ببینین چند تا جمله بدون باید دارین؟:smiley-yell:
حالا چرا باید زیاد دارین؟اصلا مگه بده؟برا آدم سالم خیلی کمتر از اینهاست.برای کسی که خودشو خیلی کم سرزنش میکنه
سرزنش سرزنش تا کی ؟ بسه بابا ..خوب معلومه کسی که زیاد سرزنش بشه چه احساسی پیدا میکنه ..طبیعیه حال خودش رو بگیره ..طبیعیه بر عکس عمل کنه طغیان کنه !کسیم که ندونه نا خوداگاه میکنه ! آره چون چیزی دستش نیست نا خود آگاه میره سراغ تخریب خودش و چیزیم که دم دستش هست و بشم عادت داره اونوقته که از خودش میپرسه چرا این قدر راحت من خودمو شکستم و رفتم سراغ خود ارضایی !
حالا سرزنش تو چی؟تو همه چی تو درس تو زندگی تو کار تو حرف زدن چرا؟چون از خودش توقع داره چون از خودش انتظار بیشتر از این ها داره ..چون اعتماد بنفس از دست رفتش رو دوست داره با این توقعات و انتظارات و باید ها بدست بیاره و و قتیم نتونه سرزنش میکنه خودشو ..تخریب میکه خودشو..!
گاهیم قید همه چیو میزنه اصلا بیخیال حرکت ، بیخیال عمل ،به سرزنشش نمی ارزه بگیر بخواب!احساس خستگی ،احساس کند ذ هنی و فرار از دست احساس های واقعی ،فرار از دست مسولیت ،از دست واقعیت، جاش میره دنبال تخیل ! که اون اعتماد بنفسو تو خیال پیدا کنه ..!این طوری احساساتشم تصمیماتشم فکرشم همه چیش انگار غریبه میشه انگار خودش نیست چون تردید داره تو اکثر تصمیما! سردرگمه بلا تکلیفه ..بیگانه شد با خودش.. حالا به تصمیمی که میگیره مطمئن نیست تصمیماتی میگیره بدون این که درک واقعی از خودش داشته باشه و چون به طیب خاطر و با میل خودش نیست یه وسیله میخواد که حالت اجباری بش بده ، مثل باید ، یا مثل ملامت و سرزنش و خود تخریبی بعد از گذاشتن اون باید ،که احساس زور و فشار کنه همه اینها ناخود اگاه انجام میشه! هی از این روش به اون روش از این در به اون در آخه مشکل این نیست!!میدونه مشکل خودشه اما درست نمیدو نه کجای خودش هی باید میذاره و هی نمی تونه!هی میذاره هی نمی تونه ! دوباره امتحان میکنه ! (اصلا گاهی همه را با هم میذاره کنار که این ممکنه خوب باشه و لی بازم اون انتظارات و توقعات و سرزنشه رو با خودش داره پس بحالش فرقی نمی کنه ) این چرخه هی ادامه پیدا میکنه و روز به روز از خودش بیگانه تر میشه
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد!
منتظر یه راه حل سریعه که مثل یه قرص اونو بخوره و یه هو خوب بشه ،همیشه این طوری بوده (،بایداش فرمایشی بوده ،آخه یه چیز یا یه جایشش که میدیده نقص داره متوسل به اونا میشده تا کامل باشه !حالا دیگه اون چیزی که به جای اعتماد بنفسش تو خیالش ساخته خیلی بزرگ شده و هی اون رو با الان خودش مقایسه میکنه و مثل یه عکسی که افتاده ته استخر چون داره خودش ر از اون بالا میبینه ،حال خودش رو کوچیکتر و بدتر از واقعیت فعلیش میبینه )
ولی راه حلش به این آسونیا نیست ،بش میگم که باید ها را تا میتونه کم کنه و این خود خیالی خودش رو درهم بشکنه و اون توقعات غیر واقعی یو همه رو با هم کنار بذاره و ببینه و اقعا کیه ..اولش گم میشه سردرگمه نمی دونه چکار "باید" بکنه ولی وقتی این " موانع " رفتن کنار راهش رو طبیعی پیدا میکنه ، سنجیده تصمیم میگیره و عمل میکنه ،انگار این تصمیم انگار تو ذاتش بوده چقدر خوشحاله چه ذوقی تو دلشه ،عاشقانه میره جلو از همه چیز لذت میبره ،چه اعتماد بنفسی تو دلشه وقتی با میل و رغبت واقعی و با وجود واقعی خودش پیشرفت میکنه !
ولی حالا اول کاره ،گفته: باشه باید ها رو کم میکنم دنبال میل واقعیم میرم خودم رو قبول میکنم و اصلا خودم رو میبخشم وای بخشیدم خودم رو هر غلطی که قبلا کردم از جهلم بوده از نادونیم بوده من جاهل بودم من نادون بودم من خدا را فراموش کرده بودم من خودم رو گم کرده بودم باشه باشه قبوللللللل ولی خودم را بخشیدم وقتی خودم را بخشیدم خودم رو سرزنش نمیکنم پس به گذشته هم فکر نمی کنم ..وقتی خودم را بخشیدم به "اکنون" و "حالم "فکر میکنم ..وقتی خودم را بخشیدم به فکر انتظارات و توقعاتم (غیر واقعی) در "آینده " نیستم تا بخوام الانم را با اون مقایسه کنم و دوبار دچار ملامت و سرزنش بشم بلکه حرکت میکنم و از حالم استفاده میکنم ..ولی من آدمی بودم که یا نمی رفتم جلو یا اگه میرفتم جلو با وجود واقعیم نبود و حاصلش یه سری تلاش های پراکنده بود حالا که تو قدم اول این رو قبول دارم پس آروم شروع میکنم مثل وقتی که اول پا توی دنیا گذاشتم و با گریه خدا رو صدا زدم
آخه اون وقت هیچ بودم در برابر خدا هیچ بودم ولی الان این خیال و غرور های مسخره رو که گذاشتم کار فهمیدم که الانم در برابر خدا هیچم و هیچ بودم و هیچیم نخواهم شد و هرچی بودم مغرور بودم و هر کاری که خدایم بخواهد میشود و فقط او میتواند کمکم کند و فقط او میتواند کمکم کند و در اول و آخر اونه
پس از قدم اول من بیچاره و سرگشته میگم خدا من در برابر تو هیچم ،...
در همه حال تو خواب تو دویدن تو لحظه ی گناه خالصانه میگم خدایا تو فقط میتونی کمکم کنی ..خدایا فقط تو میتونی کمکم کنی ده بار صد بار هزار با وتو نماز و تو همه حال هر وقت که یادم بیاد .
خدایا مجتبی داره میگه: خدایا فقط تو میتونی کمکم کنی من تو رو دارم و وقتی که من با تو ام ، خودمم !
خدایا ده روزه که با تو بودم ولی اول کارم فکرم رو سالم کن ودر مراحل پاکی قرار بده
خسته شدم از این که تمام این مدت ها یه تماشاچی بودم و همش در پی تعریف خودم و یا چیستی خوم بودم همش بفکر "بودن" بودم ..لحظاتی را برام قرار بده که در آنها فقط "باشم".
تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که که هیچ روشی توی ترک گناهان مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار نمیده !
سپاس شده توسط
1387 آبان 30، 10:44
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
1387 آبان 30، 16:43
1387 آبان 30، 16:55
ویرایش شده
mary نوشته است:سلام
من بعضی موقع ها احساس می کنم که دیگه نمیشه ترکش کرد.
هر جور شده می خام ترکش کنم چون ارادمو ضعیف کردهو میخوام درس بخونم هی امروز فردا میکنم و الان حدود 7 ماه تا کنکور مونده کمکم کنید.
دوست عزیز لازم نیست اینجا همه گناهانتو ذکر کنی. بهتره مواظب احساس خودتون باشید اگر فکر می کنید که دیگه نمیشه ترک کرد خب همان خواهد شد. امیدتون را از دست ندید .
گل نیلوفر در مرداب می روید، تا همه بدانند
در سختی ها باید زیبایی آفرید
مراحل نه گانه ترک اعتیاد خود ارضایی
در سختی ها باید زیبایی آفرید
مراحل نه گانه ترک اعتیاد خود ارضایی
1387 آبان 30، 17:27
اگر بخوام خلاصه کنم ریشه در نا اگاهی من بود من سر از لاک خودم بیرون نمی اوردم. دانایی کلید تمام مشکلات بود و من فکر نمی کردم. یادم رفته بود برای چی افریده شدم من هم مثل خیلی های دیگه فکر نمی کردم. وقتی که نگاهی به بیرون انداختم و کمی فکر کردم درباره زندگی مرگ تولد و از لجن زار بیرون اومدم تونستم مردابی را که بهش دلخوش بودم را ببینم.به خودم گفتم چه دلخوشی پوچی. ما انسان هستیم و قادریم که بین خوب و خوب تر و یا بد و بدتر را تشخیص بدیم اما من حتی به انتخاب خوب یا بد توجهی نمی کردم کاری که حیوانات هم می تونند انجام بدن. جایی را دیدم که خیلی برام اشنا بود یه جای سرسبز و اباد ایا من می تونم برم اونجا؟ و هدف برای من مشخص شد .
با مشتهای اهنین تفکر حصاری را که برای خود درست کردم شکستم و شروع کردم به سفر توی راه چند تا همسفر هم دیدم. تا کسی حصار خودشو نشکنه نمی تونه سفر کنه و تا کسی هدفی نداشته باشه نمی تونه به مقصد برسه.
همیشه هدفها و ارزش ها هستن که روش زندگی را به ما نشون میده.
می دونم نوشته هام زیاد ایراد داره ولی با نوشتن حالم بهتر میشه ببخشید
گل نیلوفر در مرداب می روید، تا همه بدانند
در سختی ها باید زیبایی آفرید
مراحل نه گانه ترک اعتیاد خود ارضایی
در سختی ها باید زیبایی آفرید
مراحل نه گانه ترک اعتیاد خود ارضایی
سپاس شده توسط
1387 آذر 1، 0:27
1387 آذر 1، 13:24
سپاس شده توسط
1387 آذر 1، 16:22
رسول اكرم صلىاللهعليهوآله :
بندهاى نيست كه به خداوند خوش گمان باشد مگر آن كه خداوند نيز طبق همان گمان با او رفتار كند.
امام على عليهالسلام :
توبه پشيمانى با دل است و آمرزش خواهى با زبان و ترك گناه در عمل و مصمّم شدن بر تكرار نكردن آن.
امام صادق عليهالسلام :
خداى عزوجل به داود پيامبر عليهالسلام وحى كرد: اى داود هرگاه بنده مؤمن من گناهى كند و سپس از آن برگردد و توبه نمايد و به هنگام ياد كردن از آن گناه از من شرم كند، او را بيامرزم و آن گناه را از ياد فرشتگان نگهبان اعمال ببرم و آن را به نيكى بدل كنم. و از اين كار مرا باكى نيست كه من مهربانترين مهربانانم.
رسول اكرم صلىاللهعليهوآله :هر آينه شادى خداوند از توبه بنده خود بيشتر است تا شادى نازايى كه بچّه مىآورد و گم كردهاى كه گمشده خود را مىيابد و تشنهاى كه به آب مىرسد.
1387 آذر 2، 18:36
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
***
دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست
سپاس شده توسط
1387 آذر 2، 19:02
سپاس شده توسط
1387 آذر 2، 20:37
ویرایش شده
Baby نوشته است:با سلام امروز عصر روز 8 ترك منه .امروز عصر خونه خواب بودم ،بيدار شدم ديدم هيج كس نيست!يههو افكار شيطاني و دلهره وترس به من هجوم آوردند به همين خاطر همون جور از خونه زدم بيرون . خدا رو شاكرم كه بازم منو از شر اين شيطون لعنتي در امان كذاشت.به نظر من تا بخوام به ترك كامل برسيم جه حالي ازمو كرفته ميشه .اونهايي كه ترك كامل كردن يه كم ما تازه واردها رو راهنمايي كنيد تورو خدا!
اولین جرقه ذهنی ات رو سرکوب کن.نذار ادامه پیدا کنه. اصلا.
هرچقدر هم انرژی و حال ات گرفته بشه به اندازه انرژی که و حال و اعصاب و .... که در اثر استمنا از دست میره نیست.
نقل قول: سلام. من امروز متاسفانه خیلی آمادگی داشتم و داشت از دستم در می رفت خدا را شکر فعلا به خیر گذشت. می ترسم. کسی یه دکتر روانشناس یا روانپزشک که عقاید مذهبی داشته باشه سراغ داره ترجیحا خانم باشه بهتره.من خیلی اخلاق و روحیه م نوسان داره.یه موقع دراوج امید و تلاش و صبر و توکل هستم یه موقع هم در اوج ناراحتی و ناامیدی.سعی کردم توکل داشته باشم ولی ....
من یه نفری رو میشناسم. نمی دونم تحصیلات روان شناسی اشت تا چه حد باشه ولی خیلی کمک کننده است .سایت داره و تو مرکز زندگی بهتر هم کار می کنه به گفته خودش. نشانی سایت اش رو بهت میدم. از اونج می تونی نشانی "زندگی بهتر" رو هم پیدا کنی:
shahab-moradi.com
یک لحظه تفکر بهتر از 70 سال عبادت است.
سپاس شده توسط
1387 آذر 2، 21:01
واقعا لطف کزدید. بینهایت سپاسگزارم. حتما به این سایت سر می زنم و کمک می گیرم. خدا خیرتون بده. محتاج دعای خیر شما و همه دوستان هستم .
موفق باشید