1392 آذر 9، 16:31
از شکستای روزانم از دل درد و از دوری از خدا که چه بد چیزیه مدتها میشینم و ناراحت و عمگین تعییرات وجودم کاملا مشهوده
(1392 آذر 9، 16:31)فاطیما نوشته است: سلام باز دوباره شکستم دیگه خسته شدم واقعا خسته شدم
از شکستای روزانم از دل درد و از دوری از خدا که چه بد چیزیه مدتها میشینم و ناراحت و عمگین تعییرات وجودم کاملا مشهوده
(1392 آذر 10، 22:58)darling نوشته است: امروز داشتم در مورد اتفاقای زندگیم با ی مشاور صحبت میکردمآبجی دارلینگ از این بهتر راه چاره پیدا نکردین؟
بهم گفت ناراحت نشیا ولی خدایی خیلی بد شانسی
تابلو بود تا حالا چنین آدمی ندیده بود.....
راست میگفت فکر نکنم از من بد شناس تر وجود داشته باشه
ولی من راه حلشو پیدا کردم؛
میدونید چرا دشمن دارم؟؟
بنظرم یکیش روابط عمومی بالای منه
اصن چرا با کسی جور بشم ک بخواد دشمنم بشه؟!؟؟؟
تنها بودن بهتر از با هرکسی بودنه
از این ب بعد تنها و گوشه گیر میشم تا کسی......
(1392 آذر 11، 11:24)ما می توانیم91 نوشته است: سلامدیروز استادم یه حرفی زد واسه من که خیلی تکون دهنده بود
هر روز زندگی در این دنیا برام سخت تر میشه
هر دقیقه هر ثانیه....
چه خوبه آدم وسط آتش جهنم باشه
ولی بلاتکلیف نباشه
آتش جهنم از این همه مشکلات و بلاتکلیفی و زندگی تکراری در کنار انواع اقسام بیماری ها بهتره
کاش تا یه دقیقه دیگه بیشتر تو این دنیا نبودم
از درون دارم هر روز پوک می شوم
و من مرگ تدریجی رو دارم احساس می کنم
و چه لذتی دره ، وقتی دقیق حس کنی دیگه تو این دنیا نیستی