درد دل های شما

[کریم]

جدا مشاوره ی عشقولانه داشتیم بگیم؟
اسپم نیست؟

سلام
فکر کنم تاپیک دخترا و پسرا ( شیرین ، تلخ ، ملس ! ) برای این منظور مناسب باشه.

[only]

salam alekom

nemidanam halam khosh hast ya na

gahi vaght ha mikhandam, vali kheyli ghamginam;

gahi vaght ha ham geryeh mikonamo, vali kheyli shadam

.

.

.

khodaya shokr keh salemam;

khodaya mamnon

mammon keh havaset behem hast

mammon

00:43:19 - 2002/01/23

[MUTE]

سلام

با اجازتون اسم اینجا رو می زارم خون دل های شما

دیشب یه صدم ثانیه قلبم چنان تیر کشید و نفسم  چنان تنگ شده که گفتم با خودم رفتیا...
چقدر  سخته جون دادن برای آدمای گنه کاری مثل من...

ای کاش زودتر برم
همه می گن آدم تن پروری  مثل تو  که تو بیست و چهار ساعت  اکثرا تو اتاقش خودشو حبس کرده  باید خیلی چاق بشه و لی تو چرا هی لاغر میشی؟
خبر ندارن از دل خون من

ای کاش سکته کنم و راحت بشم تا اینکه بخوام خود کشی کنم

[کریم]

سلام آقای ما می توانیم
یه آواتار شاد انتخاب کن،، روحیتو عوض می کنه

سحرخیزی رو هم بهت توصیه می کنم. یه توضیحی در این مورد رو در این لینک زیر گذاشتم. سحرخیزی باعث میشه روحیت خیلی بهتر بشه و انرژی بیشتری در طول روز داشته باشی. حتماً امتحانش کن.

آب هم زیاد بخور.

[اهورا]

حس میکنم فریز شدم..
مبارز عزیزم از خدا برات آرامش میخوام و خداروشکر که اون عوضی به هدفش نرسید

یه سوال بزرگ دارم..
چجوریه که بعضی ها از بچگی از 3 سالگی دچارش میشن؟

سلام
در نظریه سنتی فروید انگیزه ی امیال نیمه هشیار تقریبا همیشه به نحوی به میل جنسی و پرخاشگری اپیوند دارد.
منبع زمینه روانشناسی هیلگارد(ترم پیش پدر من را دراورد)
پ.ن البته امروزه بسیاری از روانشناسان نظریه فروید را درباره ی ناهوشیاری نمی پذیرنداما می پذیرند که انسان از بعضی از وجه های پراهمیت رفتار خوداگاهی ندارد.

[اهورا]

نیمه شب خیابان خلوت و بدون دست انداز
پشت ماشین نشستی پدال گاز را تا ته فشار می دی با سرعت می ری....
سرعتت اونقدر زیاد باشه که اطرافت محو شه
تو این فکری که کاش گاهی سرعت زندگی هم زیاد می شد اونقدر زیاد که نفهمی اطرافت چه خبره
یا تو این فکری که چی می شد اگر یک لحظه ماشین منحرف شه... چشمات رو ببندی و از این زندگی لعنتی محو شی..
فراموش شده که هستی پس بری به خاطرات به پیوندی...
اما نه هنوز زندگی اندک لذت هایی داره هنوز هدفهای بزرگ هست ..
سرعت ماشین را بیشتر می کنی نهایت سرعت..
شاید لذت این سرعت اندکی خاطرات را محو کند کاش خاطرات و افکار تلخ هم مـثل نصویر اطراف نامفهوم شه..
کاش....

[ساحل]

همیشه فکر میکردم که فراموش کردن آدمها کمال نامردیه
از یاد بردن آدمها و محبت دیگران کمال نامردیه
فراموش کردن بدیهای آدمها هم بسار بزرگواریه
اما ای کاش بعضی موقعها فراموشکار بشیم
بعضی از آدمها رو فراموش کنیم 
یا بقول همای رحمت با سرعت از کنارش رد شیم
ای کاش میتونستم
دارم تمام تلاشم رو میکنم اما نتونستم
چرا؟
یعنی ایمانم کم شده؟
چی شده؟
جه بلایی به سرم اومده؟

[Rahaee59]

سلام
به نظر منم فراموش كردن ادما سخت ترين كاريه كه ميشه توي زندگي كرد
حتي اگر خاطرات كمي از طرف مقابلت داشته باشي
متاسفانه سه ساله دارم تلاش مي كنم يكيو فراموش كنم و برم دنبال زندگيم ولي نميشه
شايد دليل اصليش برا من اين باشه كه احساس مي كنم در حقش نامردي كردم
سه سال پيش قرار بود باهاش نامزد كنم همه چي اماده بود برا يه زندگي خوب
از سطح خانوادگي و فرهنگي و مادي تا علاقه و سن و تيپ و قيافه
اما درست تو روزي كه قرار بود شبش مراسم بگيريم يه خبري و در موردش شنيدم
يا بهتره بگم يه تهمت !!! توي ماشين كنارم بود وقتي خبر و از برادرم شنيدم
مثل اينكه از بالاي يه كوه با سر بكوبند زمين
مريضي مادرم و بهونه كردم و برگشتم خونه ببينم چه خبره متاسفانه خودم اخرين نفر بودم و همه خواهرام
به اضافه داداش كوچيكم موضوع و فهميده بودن نمي دونستم بايد چي كار كنم خواستم جريان و يه جوري ازش مخفي كنم
تا خودم ته و توي قضيه رو در بيارم ولي با اصراراي اون برا دونستن اينكه چه اتفاقي افتاده كه مراسم و عقب انداختيم
اونم موقعي كه ديگه همه فاميلا و دوستاش مي دونستن مجبور شدم براش بگم چه تهمتي به اون و پاكدامنيش زده شده
خيلي سخت بود خيلي
فكر مي كردم سفت و سخت از خودش دفاع مي كنه و بعد از اثبات حقانيتش اون موقع شايد تركم كنه
ولي فقط خداحافظي كرد و افسوس خورد كه چرا باور كردم
بهش گفتم كه باورم نشده ولي بايد به خونوادم ثابت كنم دروغه بهش گفتم نمي خوام حتي برا يه لحظه خونوادم به كسي
كه دوستش دارم خداي نكرده به چشم ديگه اي نيگاه كنن
ولي اون فقط اصرار داشت بدونه كي اين حرف و زده بهش گفتم ولي بازم باورش نشد نزديك ترين دوستش اين كار و كرده
بعد از يك هفته كلنجار رفتن و كلي اس ام اس و زنگ به اين نتيجه رسيديم كه هركي بره دنبال زندگيش اخه اينجوري نمي شد ادامه داد
ولي بعدش از خودم متنفر شدم مني كه هميشه ادعام مي شد مغزم خوب كار مي كنه و مشكلات و راحت حل مي كنم نتونستم هيچ كاري بكنم
حتي نرفتم يه بار رو در رو و چشم تو چشم باهاش صحبت كنم
حالا سه ساله افسوس كارايي رو مي خورم كه بايد انجام مي دادم و كوتاهي كردم
سه ساله هرجايي كه با اون بودم و دوباره مي رم جلو چشمام ظاهر ميشه
سه ساله مي خوام همه چيو فراموش كنم ولي چون اون موضوع بي جواب موند چون هيچ وقت نفهميدم كي اون وسط راست مي گفت و كي دروغ نمي تونم و نميشه در صورتي بايد فراموش كنم چون
دو ماه بعد از اون جريان با يه نفر ديگه نامزد كرد چهار ماه بعدش عروسي و چند ماه پيش ديدمش كه با دختر يك سالش راه مي رفت


 

[باران..]

برادر رهایی از دید سوم بخواین بهش نگاه کنید:

یه خبری به شما دادن .. حتما بزرگتر از ظرفیت شما بوده که تونسته رو علاقتون تاثیر بزاره (تا اینجاش نامردی نیست)

شما به اون خانم میگین (اگه یکم بیشتر تلاش میکردین و نمیگفتید بهتر میتونستید قضیه رو حل کنید--اینجا هم ایراد از شما نیست چون من خودم میدونم وقتی یه دختر و زن بخواد چیزی رو بفهمه پنهان کردنش یه وقتایی محاله)

و بعد در عرض یک هفته تصمیم میگیرد جدا شید(برای اون خانم خیلی سخت بوده که شما حتی به اون مسئله فکر کردین..به نظرم اون تو فکرش اینجوری فکر میکرده که شما اونقدر بهش علاقه دارید که هیچ وقت به این تهمت ها توجه نمیکنید .. چون این مدینه ی فاضله تو ذهنش شکسته خواسته جدا شید اما در واقع این خواستن میتونسه 2 تا معنی داشته باشه 
-برای جدا شدن نبوده اون میخواسته ببینه که شما تو این شرایط برای برگردوندنش هم تلاش میکنید؟
-کلا تصمیمش رفتن بوده که این خودش کلی دلیل می تونه داشته باشه)

اینجا شما باید برای آروم کردن ذهن خودتونم شده ته قضیه رو در می آوردین چون آدم ها با شک نمیتونن زندگی کنن"اشتباه شما دقیقا همین جا اتفاق افتاده"

چون هنوز بعد از 3 سال نتونستین یه زندگی جدید(منظورم بدون فکر به اون دختر خانم هست مجردی و متاهلیش فرقی نداره )رو شروع کنید

خداروشکر که اون خانم ازدواج کردن و بچه دار شدن پس احتمالا زندگی خوبی دارن

این میتونه برای یه شروع جدید بهتون کمک کنه و احساس عذاب وجدان نداشته باشید چون به هر حال ممکنه اون اقایی که باهاشون ازدواج کردن به مراتب بهتر از شما بوده باشن  (لطفا لنگ کفشتون و بزارید زمین و آرامشتون رو حفظ کنید)

میتونید با مراجعه به یه مشاور خوب کم کم سعی کنید اون حس رو در خودتون از بین ببرید چون به هر حال فکر کنم 3 سال تاوان کافی بوده باشه برای اشتباه 

اما باید مطمئن شید که دیگه تکرارش نمیکید..چون انسان بیمار در هر شرایطی هست و ممکنه خدایی نکرده دو باره این اتفاق رخ بده 
یا اونقدر اعتمادتون رو به طرف ببرید بالا که این چیزا روش تاثیر نذاره
یا به هر نحوی شده اصل قضیه رو متوجه شید
(اما در کل هیچ بشری روی کره ی زمین نیست که اگه طرفش مورد دوم و انتخاب کنه و بهش بگه که داره این کارو میکنه با طرفش بمونه..چون یه جور حس عدم اطمینان به آدم دست می ده)

برای اون خانم دعا کنید که زندگی خوبی داشته باشه اینجوری خیلی حال بهتری پیدا میکنید

---

همیشه فکر میکردم که فراموش کردن آدمها کمال نامردیه
از یاد بردن آدمها و محبت دیگران کمال نامردیه
فراموش کردن بدیهای آدمها هم بسار بزرگواریه
اما ای کاش بعضی موقعها فراموشکار بشیم
بعضی از آدمها رو فراموش کنیم 
یا بقول همای رحمت با سرعت از کنارش رد شیم
ای کاش میتونستم
دارم تمام تلاشم رو میکنم اما نتونستم
چرا؟
یعنی ایمانم کم شده؟
چی شده؟
جه بلایی به سرم اومده؟

برای خراب کردن یه ساختمان یک ساعت وقت لازمه حالا اگه خیلی طبقات زیادی داشته باشه و مساحتش زیاد میشه یه روز نه یه هفته.. 

اما برای ساخت همون ساختمان چقدر وقت لازمه؟؟

اینم قضیه دل آدماس که گاهی با یه نگاه دل میدن..گاهی در یه بازه ی زمانی که کم علاقه مند میشن..
اما برای فراموش کردنش شاید چند سال باید وقت بگذارن تهشم هیچ وقت پاک نمیشه
گاهی یه بوی عطر..
گاهی یه صدای آشنا..
و گاهی حتی یه خاطره ی محو..

زیاد به خودتون سخت نگیرید و سعی کنید اول ذهنتون رو از چرایی هایی که دارید آزاد کنید
مسائل و حلاجی کنید
و وقتی ذهنتون و درگیر میکنه شرایطی رو که دارید تغیر بدید ..
نذارید فکرتون زیاد روش بمونه ..

انشاا.. با کمک خدا میتونید فرد به مراتب بهتری رو جایگزین کنید

[کریم]

سلام  آقای رهایی
یه برگه کاغذ بردار و موارد زیر رو توش بنویس:
1- چه دلایلی وجود داره برای اینکه بگی "کاشکی این وصلت سر می گرفت"؟
2- چه دلایلی وجود داره برای اینکه بگی "خوب شد این وصلت سر نگرفت"؟
توی مسائل احساسی قرار میگیره، سعی می کنه فقط برای مورد اول جواب پیدا کنه و سعی می کنه به مورد دوم زیاد فکر نکنه. جوابهای سوال اول رو به یه حالت مبهم و بیش از اونچه هست میبینه و جوابهای سوال دوم رو اصلاً اهمیت نمیده. (من خودم پارسال تجربه داشتم که میگم).

در مورد هر دو سوال، تمام مواردی که به ذهنت می رسه رو بنویس. به نتایج خوبی می رسی. برگه رو هم لازم نیست نگه داری.
این کارو کنی جواب میده.

---

آقا رهایی، آدم باید چند بار اقدام کنه تا یکیش جور بشه. مثلاً خودم سال پیش اقدام کردم اما اون طرف موافقت نکرد. حالا باید بگردم دنبال یه گزینه دیگه ...
لزوماً قرار نیست با نفر اولی ازدواج کنی.

موفق باشی

[alOne but Happy]

ﭘﯿﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ ....

ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻫﺮ ﺍﺯ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺖ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﻫﻤﺎﻥ ﺩﻝ
ﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺗﻨﮓ
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻣﻦ ﺁﻧﺠﺎﯾﻢ.
ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﭙﺮﺱ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ
ﻧﺒﺎﺵ!
ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ .
ﻫﻨﻮﺯ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﺳﺖ !
ﻫﻨﻮﺯ ﺭﻭﺣﺖ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ!
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ !
ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﯽ .
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺩﻟﺖ ﻧﺒﺎﺵ!
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﻗﺮﺍﺭ
ﺍﺳﺖ ﺑﺸﮑﻨﺪ .
ﻭ ﺟﻨﺴﺶ ﻋﻮﺽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ...
ﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﻫﺴﺘﻢ ...
ﻭ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ... ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ !
ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺯﺩ ...
ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﯼ، ﺗﺎﺯﻩ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﯼ ...
ﭼﻮﻥ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺑﻐﻀﺖ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ ﺻﺪﺍﯼ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺕ
ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻡ،
ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺮﺩ ﺷﺪﻥ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ!
ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯼ، ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺣﺘﯽ ﺳﺮ
ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﺒﺮﺩﻡ !
ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻏﻤﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ ...
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ...
ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ . ﺧﺸﻨﻮﺩﯼ ﻣﺮﺍ.
ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ : ﻭﺟﻌﻠﻨﺎ ﻧﻮﻣﮑﻢ ﺳﺒﺎﺗﺎ (ﻣﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﻣﺎﯾﻪ
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺷﻤﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﯾﻢ )
ﻭ ﻣﻦ ﻫﺮ ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻡ
ﺗﺎ ﺗﺎﺯﻩ ﺷﻮﺩ ...
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ! ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺸﺎﺭﺩ .
ﺷﺐ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ؟
ﺍﻣﺎ، ﻧﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭﻡ!
ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﺑﺴﭙﺎﺭﯼ !
ﻭ ﺑﺸﻨﻮﯼ ﻧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺯﯾﺴﺘﻦ!
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ...

[می توانم]

من فکر کنم منظور اقای رهایی بیشتر این بود که عذاب وجدان که نکنه در حقش نامردی کرده باشن نمی ذاره فراموش کنن

[مجتبی]

اگه نمیتونیم فراموش کنیم میشه ازشون عبور کرد 

مرور گذشته طوری که  سودی نداشته  باشه  ، که چی 

فرصت ها و لحظات جدید زیادی در پیشه  آماده باشیم از اون ها استفاده های بهتری بکنیم ، عشق ها و محبت های جدیدی خلق کنیم .

[عبد الله]

خوشبحالتون که سالمید قدر سلامتی تون رو بدنید من غیر از جنسیتم

مریضی اعصاب هم دارم بستری شدم بیمارستان از بس آدم غصه خوری بودم

البته از دکتر پرسیدم علتش خ.ا هست گفت نه

چند جور قرص اعصاب قوی از بس غصهکار و بیماریمو خوردم شد قوز بالا قوز

همیشه شاکر خدا باشید

[K_1]

سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست