1393 فروردين 17، 14:21
بابام یا مامانم همیشه برمیداشتن و میگفتن کفشات و باز یادت رفت برداری...
منم با شوخی ازش میگذشتم
یه روز خیلی اتفاقی بهش فکر کردم..که اونا به خاطر من خم میشن و کفشم و برمیدارن..
راستش از خودم بدم اومد که چقدر مزخرفم...
وقتی آشغال میریزم باعث خم شدن یه نفر دیگه میشم...
وقتی لیوان چاییم و بر نمیدارم..
وقتی..
دلمان نمیخواهد اینقدر مزحرف زندگی کنیم
هِ ی
خوشا باران و وصف بی مثالش