درد دل های شما

[RaNg!N KaM00N]

خدا خودش کمک کنه به همه ی بچه هایی که مشکلات جسمی و روحی دارن
من میدونم سخته
من میدونم هرچی که من بگم تاثیرش شاید خیلی خیلی کم باشه
و آخرش بگین تو که نکشیدی که بفهمی
راست میگین من نکشیدم
شاید خیلی از ماها موقعیت شما رو تجربه نکردیم
ولی ی جایی خوندم این مشکلات نیستن که ما رو از پا در میارن
این طرز فکر ما راجع به مشکلاته که نابودمون میکنه
این که با دید منفی بهشون نگاه کنیم مضطربمون میکنه و امیدمونو میگیره واسه حل کردنشون
مشکلاتی که پیش رومونه نه همش ولی خیلیاش قابل حله
این که گذاشتیم کوه بشن و جلومون واستن باعث میشه لاینحل بنظر بیان
سعی کنین از ی جایی شروع کنین به رفع کردنشون،از کوچیکترینش شروع کنین
چیز کوچیکی که خیلی وقته اذیتتون میکنه و به هر دلیلی نشده که حلش کنین
اینطوری کم کم احساس میکنین ی باری از رو دوشتون برداشته میشه و حال بهتری پیدا می کنین
هیچوقت بخاطر شرایط سخت خودتونو مجاز ندونین به گناه و اشتباه
تو سخت ترین شرایطم خدا هست،عقل هست،اختیار هست
درسته،خانواده های همه ی ماها مسلما کوتاهی کردن که ما گرفتار شدیم
ولی قبول دارین که اگه خودمون نمی خواستیم اینطوری نمی شد؟
درسته اونا وظیفه ی خودشونو درست انجام ندادن
اما ما چی؟
ما ادای دین کردیم واقعا؟
حق النفسو رعایت کردیم؟
چقد به خودمون کمک کردیم و برای خودمون خوب خواستیم؟
الآنم ممکنه که خانواده پشتمون نباشن و حمایتمون نکنن
ولی بازم اگه نخوایم بشکنیم نمیشکنیم
حداقل اون قسمتی که به شخص خودمون مربوطه رو میتونیم حل کنیم
شاید رسالت شما تو این شرایط اینه که خودتون بلند شین بچه ها
نه اینکه بلندتون کنن
اگه میخواین به خودتون کمک کنین مشکلاتو کنار هم قرار ندین
در درجه اول داشته هاتونو قدر بدونین و تقویتشون کنین
و سعی کنین سرسخت باشین
خدا خودش جای حق نشسته و همه ی اشکا و لبخندامونو می بینه

راز شاد زندگی کردن تو 2 چیزه:
1.کم کردن چیزایی که اذیتمون می کنن
2.زیاد کردن لذتای سالممون

آرام باش،توکل کن،تفکر کن
آستین هایت را بالا بزن
آن گاه دستان خدا را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده اند

[سمیه]

خدایا خیلی حالم گرفته دلم فقط تورومیخواد...
تورو کجاپیداکنم درون خودم پیدات میکنم...
ولی خیلی زود دوباره گم میشم...
خداجونم فقط یه بار دیگه فقط یه باردیگه روی سختی رونشونم بده ...
تا بتونم پیدات کنم...
اخه هروقت زندگیم اروم میشه نابودمیشم.
دلتنگتم خودت مددی کن امشب سرم روتوی اغوش تواروم بذارم ...
تنها چیز این دنیا بزرگ تویی برام...
لذت تورو به هیچ لذتی نمیدم 
اشک تنها چیزی که توی این لحظه هاخرج کنم برات...

[citYzen]

سلام خدایاممنــــــــــــــــــونم،بابت همه چیز!
بابت همه نعمت های بی دریغت!
بابت همه کمک های بی نظیرت!
ولی شرمنده...
من نمیتونم..
 نمیتونم ترکش کنم..
5 ساله خواستم و نشد..
5 ساله به خودم امید دادم و نشد..
اگه کاری نمیکنی که ترکش کنم پس همینطور دوستم داشته باش،همینطور که هستم...
دوستت دارم
پایان.

[MUTE]

سلام

شکست پشت شکست
پشیمانی پشت پشیمانی
مریضی پشت مریضی
اتلاف عمر پشت سر هم...
گناه رو گناه
برگه های سیاه اعمال روی هم جمع شده...

دیگه وقت رفتن به جهنم رسیده...

نفسای آخرمه

خدایا تو که از رگ گردن نزدیک تری
ببین روز و شبم یکی شده...

ببینم ، دیگه نمی تونم
چند ساله دارم عاجزانه ازت می خوام ، ببریم
ببریم به همون جهنمی که سالهای ساله با این اعمال کثیفم بلیطشو خودم برای خودم صادر کردم...

باور کن از این بلاتکلیفی دنیا بهتره...

خدایا صبح تا شب شب تا صبح تو خونه خودمو حبس کردم که تحریک نشم
ولی بازم میشم...

خدایا اعصاب خوردیا ... افسردگی ها ، بی حالی ها ....

حتی خودت امروز شاهد بودی عصری ، قبل اذان مغرب ، هیچکس نبود، یه لحظه تحریک شدم
ولی خودت دیدی چی باعث شد نشکنم...

خودت دیدی چه صحنه ای رو دیدم ،

خدایا از تلخی و شیرینی روزگارت هیچی رو نمی خوام
همون آتیش جهنمت به همه چی می ارزه

دیگه هیچ کدوم از اعضای بدنم درست کار نمی کنه...



خدایا من به چه دردی می خورم...

[Alireza 68]

به تاریخش توجه نکنین

[سنــا]

دیشب خبر رسید بهمون شوهر دخترخالم دیروز صبح غرق شده

تازه دو سه ساله ازدواج کرده بودن اونم با چه بدبختی ای

همش شاید 23 هم نداشت،هنوز پیداش هم نکردن جسدشو حداقل تا دیشب،امروزو نمیدونم

تازه دختر خالم داشت روی خوشبختی رو میدید که ...

خیلی براش ناراحتم ..

بیچاره خالم که هنوز لباس سیاشو در نیاورده حالا باید شاهد بدبختی دخترش باشه


واقعا مرگ چقد نزدیکه ها ..نزدیک تر از اونی که فکرشو بکنیم..

گاهی وقتا چقدر فرصتمون  کمه اما فک میکنیم هنوز فرصت زیاده و هی امروز و فردا میکنیم..

خدا آخر و عاقبت هممون رو بخیر کنه

[happpygirl]

اي بابا ...... ! چرا بعضي ناراحتيا اين جورين ! ؟
بيخود و مزخرف ! 
ميخواي حرف بزني ازشون ... بغض نميذاره !
از اين جور درداي پر از بغض .. متتنفرم .

[تبسم92]

سلام
جواب آزمایش سرطان پدربزرگم منفی بود ، خدا رو شکر
فقط دکترا نمی فهمن چرا اینقدر حالشون بده
فعلا بستریشون کردن تا یه سری آزمایش دیگه انجام بدن
باز هم خدا رو خیلی خیلی شکر که آزمایششون منفی بود
هیچ وقت اینجوری حالم بد نبود و هیچ وقت مادرم رو این طوری ناراحت ندیده بودم
خدا رو شکر که گذشت
خیلی خیلی ازتون ممنونم که براشون دعا کردید  

[MUTE]

سلام
اولا که ان شاءالله بهتر بشن

یکی از پدر بزرگای مارو تو بیمارستان به جای یه مریض سرطانی اشتباه گرفته بودن و دارو اشتباهی بهش دادن و کشتنش...

اون یکی دیگر رو هم مغزش کوچیک شده بود به عنوان موش آزمایشگاهی ازش استفاده کردن تا کشتنش...

خلاصه گذرمون به بیمارستان ها اگه بیفته ممکنه همچین بلایی رو سرمون بیارن
چون واقعا روی پرسنل بیمارستانها فشار چون بیش از توانشون دارن ازشون کار می کشن...

[رامتین]

دوستان، خواهشا کسی به این پست پاسخ نده.
این فقط حرف هایی هست که دوست داشتم در جایی خالی کنم.
دیدم کجا بهتر از درددل کانون؟
باز تکرار می کنم، خواندن مجاز اما پاسخ دادن حرام!

---

چیزی از آن روز که دست مرا در دست زندگی گذاردی به یاد ندارم خدایم.
لیکن نیک به یاد دارم وقتی زمین خوردم فقط «خدا» بر لبم نقش بست و تو آن جا بودی.
من با چشم خویش نگریستم که چه طور با لبخند تمسخرآمیزی به منِ به خاک افتاده نظر کردی و گفتی: «بلند شو که آینده ای خوش در پیش داری. بلند شو که ادامه ی راه خوش است.»
به یاد می آورم آن روز که با دلی ناامید به دنبالت گشتم اما هیچ جا نیافتمت. به من گفتند که تو خواستی که مرا نزدت نیاورند و من با دلی شکسته تر راهی تنهایی خویش شدم.
این سال ها گر تو را در کنارم داشتم (یا من در کنارت بودم) کنون به جوانی سالخورده بدل نشده بودم.
همیشه دوست داشتم به حریم خلوت تنهایی من پا بنهی، دستم را بگیری، از جای بلندم کنی، مرا با خود ببری تا پای بر ابر بنهم. آن گاه مرا در آغوش بگیری و درِ گوشم آهسته زمزمه کنی: «من این جایم، دگر بیش از این نگران نباش. غصه بس است. به تو قول می دهم که درست می شود. همه چیز درست می شود.»
من نیز سر بر شانه ات گذارم و فقط گریه کنم. نه شکایتی. نه حرفی از دنیا. فقط گریه. گریه های چندین و چند ساله که گرد آمده اند در این دل. گریه از روی آرامش. شاید مسخره باشد، اما همان طور که گریه ی شادی داریم دلیلی نمی بینم که گریه ی آرامش نداشته باشیم.
اما خدا، چه کار کنم که جز با نفرت جوابم ندادی.
چه کنم که سعی کردم با تو دوست شوم و تو با چه تلخی گفتی: «من به دوستی نیاز ندارم.» و مرا از نزد خویش راندی.
از تو چه پنهان، دوستت دارم. اما دیریست که جز توپ و تشر و نفرت چیزکی به نام محبت از تو ندیده ام.
شاید این روش خدا برای ابراز محبت است. من که نمی دانم. مدت هاست که به نادانی محکوم شده ام.
ای کاش در این شب غم آلود در کنارم بودی. قول می دادم گریه هم نمی کردم. تنها پوششی از لبخند بر چهره می نشاندم تا غمی در دل سبز تو راه ندهم. ای کاش بودی و باز مثل قدیم با شعارهای پوچ و توخالی‌ات به روح من چیزکی به نام «امید» تزریق می کردی.
احساس امنیتی که در با تو بودن است مرا در بر می گرفت و همراه تو راه نور را می پیمودم و از این تاریکی به در می آمدم.
ولی همه ی این ها در واژه ی «آرزو» خلاصه می شوند و چه کسی را دیده ای که به آرزویش رسیده باشد؟ راستش را بخواهی من که جز شکست در آرزوهای دیگران ندیده ام، علی الخصوص آرزوهای خود.
خدایم، خسته ام. از خود، از تو، از مردم، از دنیا، از خلقت، از بهشت، از جهنم، از گناه، از پاکی، از خوبی، از بدی، از زشتی، از زیبایی، از عشق، از نفرت، از تنهایی، از سیاهی، از سپیدی...
دلتنگم. خدایا دلتنگم.
آرامش می خواهم. آرامش. و تو فکر می کنی که بدون تو این آرامش دست یافتنی است؟
به یاد می آوری چندی پیش که صبرم سر آمده بود؟ یادت می آید که چه طور با اشک ها مبارزه می کردم که فرو نریزند؟
می دانی آن وقت کدام اندیشه در سر داشتم؟
با خود می گفتم: «گریه نکن. گریه تسکین می دهد اما دوای درمان نیست. بگذار این روزها در ذهنت حک شوند. بگذار آن روز که با خدای خویش روبرو می شوی از این روزها بپرسی.»
ای خدا، تو که مرا روز به روز بیش تر از خود دور می کنی و کنار می زنی، ولی همه ی این ها را نوشتم تا بدانی که من از تو متنفر نیستم (برخلاف تو).
آن گونه که می بینم ماه رمضان امسال نیز مرا دعوت به مهمانیت نکرده ای. اشکالی ندارد. مگر کار دیگری جز صبر و تحمل از دستم ساخته است؟ پس می گویم عیبی ندارد و صبر می کنم.
ختم کلام: همیشه دوستت داشتم. امیدوارم روزی دوستی و محبت تو را هم ببینم.

[سنــا]

مادرم باید فردا بستری بشه

خدایا خودت صبر و توانشو بهمون بده

میدونم این روزای سخت بالاخره تموم میشن

بیشتر از همیشه محتاج دعاتونم بچه ها

[mahsa20]

نگران نباش سنا جان

خدا حکیم و رحمان و رحیم

پس به رحمت و مهربانی خدا امیدوار باش
انشا ا.. سالم و سلامت برمیگردن پیشتون توی خانه

فقط یه ازمایش برای صبر بیشتر تو عزیزم
انشا ا.. سربلند ازش در بیای و با شادی

[MUTE]

سلام
روزه گرفتن من یکی به درد عمم می خوره...

از سحر به این ور ، تو خوابم هی تحریک شدم ، نخوابیدم ، هی پریدم....

کجا شیطون به زنجیر کشیده شده

من بیشتر تو  این ماه مریض میشم

[soheil70]

نهایت بی عدالتی رو یکی امروز در حق کرد...
کاش روزه نداشتم میرفتم پیشش خودمو خالی میکردم....
یک مشت انسان نما شدن همسفر دنیای مااا....
مادرم همیشه میگه پسر....می بخور منبر بسوزان...ولی مردم آزاری نکن....کاش یکی بود به این جماعت یاد میداد...
دله سیاه آدم جماعتو نه میشه با 4 خط نوشته و نه میشه با 4 کلوم صحبت فهمید....باید قشنگ توش باشی بفهمی چقد سیاهه....بقیه ش ظاهره...

[MUTE]

سلام داداش سهیل

11 امام معصوم را مگه مسلمانان نکشتن
مگه تو همین مسلمانان که در شهادت معصومین شریک بودن قرآن خون ها ، نماز شب خون ها نبودن؟

اصلا می گیم منافق...

دنیا از اولش تا آخرش پر است از این جور آدما
من و شما باید مواظب باشیم قاطی اونا وارد قیامت نشیم...

منم تو زندگیم خیلی از اینجور ادما دیدم

بیخیال...

دعا کن هیچکی مثل اونا نشه...

ماه رمضان و شبهای قدر فرصت خوبیه خودمون رو از آینه عبرت و سیره شهدا نگاه کنیم و نقاط منفی مون رو اصلاح و نقاط مثبت رو تقویت کنیم