امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

خيلي سخته كه ندوني چه طوري با كسايي كه واست عزيزن رفتار كني و اونا رو از خودت دلگير كني در صورتي كه اصلا نميخواي اينجوري بشه اصلاااااااااااا... كاش بلد بودم چه طور رفتار كنم
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


(1393 تير 25، 13:33)alOne but Happy نوشته است: خيلي سخته كه ندوني چه طوري با كسايي كه واست عزيزن رفتار كني و اونا رو از خودت دلگير كني در صورتي كه اصلا نميخواي اينجوري بشه اصلاااااااااااا... كاش بلد بودم چه طور رفتار كنم

تنها راهش اینه که اصن به این فکر نکنی اونا برات عزیزن
فک کن طرف مقابلت یه فرد عادیه مث بقیه آدما

  [تصویر:  final%204.png]
 
[تصویر:  05_blue.png]
(1393 تير 25، 13:33)alOne but Happy نوشته است: خيلي سخته كه ندوني چه طوري با كسايي كه واست عزيزن رفتار كني و اونا رو از خودت دلگير كني در صورتي كه اصلا نميخواي اينجوري بشه اصلاااااااااااا... كاش بلد بودم چه طور رفتار كنم
خب شاید طرف دلگیر نشده 22

مستقیم اومد گفت دلگیره یا خودتون برداشت کردید؟
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


سلام

عصر زیباتون بخیر باشهKhansariha (18)
عصری که داره یواش یواش گام به گام لحطه به لحظه نزذیک میشه به شب قدر

شبی که توش سرنوشت ها عوض میشه روزی ها تقسیم میشه

شبی که میگن مساوی هست با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها  یعنی شب قدر همون حضرته

چه عاشق و معشوقانه حضرت علی امشب ضربت میخوره ( توسط تندرو ها و خشک مذهب ها) 

و چشم انتطار اینه که به معشوقش برسه 

بیمارم و طبیبم باشد نگاه زهرا چشمان نیمه بازم باشد به راه زهرا

...........

تو قران به سر هاتون زمانی که میگین بک یا الله ماهارو از دعای زیباتون جا نندازین که محتاجیم

در شب قدر

مهمتر از "بیداری کشیدن"،

"بیدار شدن" است.

دعا کنید که بیدار شویم

53
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


مشارکت همساده:
همیشه یه سوال تو ذهنم بوده یه علامت سوال خیلی خیلی بزرگ
من تویه روم با بهترین دختری که وجود داشت بودم بعد یکی دیگه که میومد دوست داشتم باهاش باشم...
من تو کلاس با یه دختر تاپ رفیق بودم بعد همینکه صحبت یه دختر دیگه میشد تو جو پسرونه دوست داشتم اونم داشته باشم...
موقعی که خیلی از مرحله پرت بودم آرشیو کامل و بزرگی عکس و فیلم بد داشتم بعد واسه یه کلیپ چند دقیقه ای بی کیفیت خودمو به در و دیوار میزدم...
و الان که ....
هزارتا جواب به این سوالا میدادم که چرا من اینجوری رفتار میکنم این حس من از کجا نشات میگیره...
وقتی به این حسم جواب نمیدادم و تو برقراری رابطه چه حقیقی و مجازی شکست میخوردم احساس رنجش شدید میگرفتم...
بدتر از همه موقعی بود که اون چیزی رو که من نتونسته بودم به دست بیارم باا کسی دیگه میدیدم به خود آزاری شدید دست میزدم...
خدا رو شکر که الان فهمیدم من یه بیمارم همه این حسها به بیماریم برمیگرده...به شخصیتم به ذاتم به سرشتم بستگی نداره این کارا دستور بیماریه جنسیه من به مغزمه و در این موقع من کاملا بی دفاع بودم...دیگه الان وقت سرزنش نیست وقته اینه که بفهمم که چکار باید کرد...
این حسی که من داشتم رو بالاخره فهمیدم چیه...این طمعکاریه که نوعی بت پرستی هستش 
راه حلشم اینه که هر وقت طمع اومد سراغم سریع به نیروی برتر پناه ببرم...همه این طمع  خواستنها رو به اون واگذار کنم...شاید درکش واسه خیلیا سخت باشه ولی تویه کتاب خوندم که یه معتاد جنسی میگفت" حتی الان هر وقت به جای خوردن یک شکلات دو شکلات بخوام بخورم  سریع این طمع کردنو به خدا میسپرم" ای ول به این مراقبه...
راهنمام میگه:ما معتادین جنسی شبیه ترین افراد به یکدیگریم...مشکلات شبیه هم...رنجشهایه شبیه هم و روحیات شبیه هم...
خدایا به حق این شبایه عزیز هر کسی که به نوعی داره از مشکلات جنسی ضربه میخوره رو کمک کن...آمین
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
درباره شکلات و خوارکی که گفتین واقعا جا خوردم
چه ادم وارسته ای شده
خداحفظش کنه
منم دوست دارم این جور باشم
به امید موفقیت همه مون

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1393 تير 25، 18:11)حسین چار دو دو نوشته است:
(1393 تير 25، 13:33)alOne but Happy نوشته است: خيلي سخته كه ندوني چه طوري با كسايي كه واست عزيزن رفتار كني و اونا رو از خودت دلگير كني در صورتي كه اصلا نميخواي اينجوري بشه اصلاااااااااااا... كاش بلد بودم چه طور رفتار كنم

تنها راهش اینه که اصن به این فکر نکنی اونا برات عزیزن
فک کن طرف مقابلت یه فرد عادیه مث بقیه آدما
نمیتونم کسی رو عادی فرض کـــــــنم این خیلی بده میدونم خیلی زوود برام مهم میشن..1276746pa51mbeg8j

(1393 تير 25، 18:46)Alireza 68 نوشته است:
(1393 تير 25، 13:33)alOne but Happy نوشته است: خيلي سخته كه ندوني چه طوري با كسايي كه واست عزيزن رفتار كني و اونا رو از خودت دلگير كني در صورتي كه اصلا نميخواي اينجوري بشه اصلاااااااااااا... كاش بلد بودم چه طور رفتار كنم
خب شاید طرف دلگیر نشده 22

مستقیم اومد گفت دلگیره یا خودتون برداشت کردید؟
نه متأسفانه ادمایی که برام مهمم هیچ وقت نمیان مستقیم بگن: ناراحت شدم.. اگه میگفتن سعی میکردم از دلشون دربیارم
ولی خودم میفهمم از رفتـــارشون باهام1276746pa51mbeg8j
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


از امشب فقط بیدار موندنش رو یادم مونده.
اون دفتر هزار پاره رو باز کردم بالاخره. ولی هرچی نوشتم «خدای گرامی»، هیچ خبری نشد که نشد.
قبلنا می‌شد بنویسی خدای گرامی و کافری کنی بعدش. غر بزنی. نفهمی کنی. ولی الان اصلا کلمه ها به مفهوم تبدیل نمی‌شن.
چه‌قدر دور میاد به نظرم اون شبی که کیف آدیداس مشکیم رو برداشتم و یه قرآن کوچولو، یه مفاتیح الجنان، که دوتاشم جایزه ی مدرسه بود گذاشتم توش. با اون تسبیح شیشه ایه که یه سالی شبا بوسش میکردم. کجاست راستی الان؟
بعد رفتم مسجد و انگاری که بخوام آشپزی کنم، دوست داشتم تمام مواد لازم برای رسیدن به خدا رو دونه دونه، شمرده، قشنگ، کامل…
خودمونیم، زور میزدم که اشکم در بیاد. حرصم در میومد که گریم نمیگیره. ولی خب از یه جایی به بعد شلنگش باز شد و … اه یادمه یادمه. چه حس خوبی بود. چه قدر خنک میشد صورت آدم. یادته چی میخواستم اون شب؟ اصلا یادم نیست. هرچی بود راجع به امسال بود. راجع به این شبا. شاید مثلا ازت خواسته بودم امسالم این شب زنده باشم.
من که مردم ولی. دستت درد نکنه.
خدای گرامی، همه ی کابل های ارتباطی رو حق داری قطع نگه داری.
خودم قطع شون کردم. خودم وقتی صدای اذان میومد گفتم «ششش… شلوغ نکن»، خودم آدمای تو راهتو دیدم و راهمو کج کردم، خودم خودم خودم. خودم قبول کردم که اگه جهنمی هست من اونی ام که هزاربار میسوزه و پرنده ها میان میخورنش و چی و چی و چی که تو دلمم میگفتم کی رو خواستی بترسونی تازه…
حالا امشب نمیدونم چه مرگمه. حس شاگرد تنبل مشق ننوشته ای رو دارم که انداختنش بیرون از کلاس. اونم با یه لبخند که فهمیدنش خیلی سخته، با یه بیخیالی و بی حسی، با یه شیطنت، همون بیرون میپلکه. ولی فکر میکنی مثلا گاهی ته دلش نمیگه «من میتونستم جای اون عینکی خنگ ردیف اول باشم و معلم قربونم بره و نگاه محبت آمیز کنه مدام بهم»؟
اه لعنتی… چه قدر من یه زمانی خاطرت رو میخواستم.
وقتی فکر میکنم بین من و تو میشد که بشه، احساس میکنم خود شیطان رجیمم که حالا به شکل یه دختر نوزده بیست ساله اومدم مردم رو گول بزنم. ولی خودمم گول خوردم.
مثلا وقتی میشنوم «التماس دعا»… تو نمیدونی، نمیدونی چیا تو سر من میگذره.
یادته قول دادم عرفان بخونم؟ بفهمم؟ سبک بشم؟ بیام بالا؟ حالا انگاری که سنگ بستن بهم پرتم کردن تو لجن و گل. کاش ناراحت بودم… کاش جیغ میزدم، گریه میکردم، فحش میدادم، صدات میکردم میگفتم منو جدا کن از این همه سنگینی.
ولی خب من پوزخند زدم بهت، مثل خود شیطان رجیم. قهر کردم، که باهام حرف نزنی. و چقدر خندیدم… چقدر ترسناک خندیدم…
حالا هم خودم بگم، ناراحتی برای یه شبشه. سه شب حالا. پنج شیش شب فوقش. قلبم یه طوری سفت شده که فقط از دست خودت برمیومد.
و تو میدونی این گریزانی از ایده آل گرایی، نرسیدن، نرسیدن، نتونستن، ظرفیت نداشتن، کم آوردن… عشق.
از پارسال فقط بیدار موندنش برام مونده و شوری صورتم.
خوبه که امشب «میدونم» وجود داری. خوبه باز… خیلی خوبه.


سلام پری خانوم

خوش اومدید جاتون خالی بود با با سیستم نوشتن خاص خودتون که واقعا خاصه

جای شکرش باقیه که معلممون ازین عنق ها نیست که بگه تا آخر باید بیرون بمونی22

ازوناس که هر وقت شیطونی کردیمو و رفتیم بیرون کلاس بگیم ببخشین میشه بیام سرکلاس میگه بیا تو هر جا که دلت میخواد بشین

حتی نمیگه برو ته کلاس

جای شکرش باقیه که تونستین بیدار بمونین اونم با صورت شور

ما که ساعت یک و نیم چپه شدیم 22 تازه پررو پررو اونقد دلمون سنگین شده که صورت شور که هیچ دوتا قطر محض رضای خدا نیومد22

آقا اجازه نسبت به پارسال درصد بیشتری از پستتونو میتونم بفهمم 4

یا مخ من پیشرفت کرده یا کلمات شما واضح تر 

با اینکه به ظاهر یکم پستتون غم داره اما ته ته پستتون ی امید عجیبی داره که توش نهفته اس اونم به خاطر نوع نوشتار خاصتونه128fs318181

مثلا 
نقل قول:  ایده آل گرایی، نرسیدن، نرسیدن، نتونستن، ظرفیت نداشتن، کم آوردن… عشق.
یا این
اگه از سفتیش کم شده باشه
نقل قول: حالا هم خودم بگم، ناراحتی برای یه شبشه. سه شب حالا. پنج شیش شب فوقش. قلبم یه طوری سفت شده که فقط از دست خودت برمیومد.

در کل عرض ادب و احترامی بود به روش خودمون 4chsmu1

گاهی میشود ساده تر گرفت دنیا رو 

اگه هم خوشتون نیومد از پستم میتونین بگویین بحذفمش ( به به چه نوشتاری روح خانوم بارونی تو ویبره اس الان 128fs318181)
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


يه سال ديگه يه رمضان ديگه و يه احيااا ديگه 

اما من هنوز همون ادمم1276746pa51mbeg8j
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


سلام
داشتم فکر میکردم از کجا ضربه خوردم؟!؟

اینو خوندم:

"حضرت امیر به زن‌های جوان سلام نمی‌كرد.
گفتند: یا علی رسول خدا سلام می‌كند تو چرا سلام نمی‌كنی؟
گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم.می‌ترسم به یك زن جوان سلام كنم یك جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد."

دقیقا از اونجایی ضربه خوردم ک ب خودم مطمئن شدم!!!

تو همه چی..

آدم باید برای ایمانش و حفظ ایمانش بترسه.. خیلی خیلی مراقب باشه.. محتاط باشه...
باید مراقب باشیم.. علی کل حال..53258zu2qvp1d9v


در پناه خدا..
یاعلی.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

سلام
خدا تو شاهد بودی که چقدر دیشب شب اول قدر
حالم بد بود...

اصلا فکر کنم اولین شب احیا عمرم بود که حال خودمو نداشتم

اصلا حواسم جای دیگه بود...

امسال تو مسجد محل هیچ کمکی نکردم...

خودت دیدی دیر رفتم دعا جوشن هم نخوندم

الکی قرآن رو جلو صورتم باز کردم و فقط منتظر بودم زود تموم بشه
اونم به خاطر دوستام اومدم تو خونت که اونا ناراحت نشن...


حالم از دنیای بلاتکلیفت بهم می خوره...

ای کاش از عمر من کم کنی به عمر هر کی که دوست داری اضافه کنی...

ببین چند ساله دارم خواهش می کنم...

Vamonde
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
ما آدما هر کاری دوست داریم می‌کنیم، با اینکه غرق این نعمت بی نهایتیم.
اما او بی خیال اینهمه خاکی رفتن های ما، منتظر می ماند. غروب عمر که می رسد، می‌بیند ما هنوز برنگشته ایم.
 دل مهربانش می‌گیرد. چند قطره باران از چشمهای رحمتش می بارد.
آرام زمزمه می کند: صبح شد، ظهر شد، غروب شد... نیامدی.

Hanghead
با سختی و با هزار زحمت این پاکی رو به دست آوردم...کوتاهه زپرتیه بی کیفیته ولی خوب دوسش دارم ذره ذره جمعش کردم...
از این ناراحتم که  پیچهای سخت رو رد کردم الان که تو کفی افتادم دارم میلغزم...
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
اقای همساده
این چه طرز حرف زدنه؟
تسلیم شدین هنوز هیچی نشده؟
دارم می لغزم چیه؟
پاکی ارزشمنده هر چی هم کم باشه
پس بی ارزشش نکنید
یه پس گردنی هم از طرف من به خودتون بزنید

[تصویر:  nasimhayat.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان