امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

تو عید هیچی درس نخوندم الان استرسش اومده سراغم. البته تلاش کردم بخونم ولی نشد. عید همینش بده دیگه...
[dir=rtl]من کلی آرزو دارم
میخوام راهنما بشم خودم و به بقیه کمک کنم.
میخوام بشم سرپرست ده روزه اینجا.
دارم به نزدیک 10 ماه تلاش گند میزنم.البته شایدم نزدم.حوصله قایم موشک بازی ندارم دیگه.میرم میگم من عوض شدم اون آدم سابق نیستم.
راهنمام یک ماه پیش گفت خودتو نجات بده حتی بخاطر اینکه لیست پرهیز رو شکستم گفت حق نداری اعلام پاکی کنی.
ولی من گوش ندادم.گفتم نمیخوام بترسم از هیچ کسی.
الان دارم میرم بیرون یه جایی مجبورم برم قضیه مرگ و زندگیه.
به راهنما زنگ نزدم تو اورژانس اینجا هم پست نزاشتم.
راهی هست که خودم انتخاب کردم خودم باید تا تهش برم.یا میتونم پاکیمو حفظ کنم یا نمیتونم.
همیشه بی کله بودم تو زندگیم الانم مثه بقیه موارد.
نمیترسم اصلا خیلی هم عادی هستم باید برم قضیه رو تموم کنم حوصله تهدیداتشو ندارم.
میگه اگه برم و منطقی دلایل کات کردنمو بگم بیخیال میشه.خواستم بهش بگم بریم محیط عمومی بحرفیم منتهی حوصله ندارم بگه ترسو و این حرفا...نمیدونم تو سرش چی میگذره ولی تو سر من اینه که برم و همه چی تموم بشه.


 [/dir]
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
[dir=rtl]داداش همساده دست خدا به همراهت ، مراقب باش داداش

امروز خیلی راحت بودم ، انگار که همه چیز تموم شده ،‌ این جوری خوبه
گفت: «اکنون که مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین می کنم! (۱۶) سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان می‌روم؛ و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت!» (۱۷)[/dir]
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

[dir=rtl]
خواستم اقرار کنم.که چی شد.
خواستم مشارکت کنم.و به هم دردام بگم که کمکم کنن اشتباه امروزمو دربیارم.
خواستم درد و دل کنم.
ولی هیچ حرفی ندارم بزنم.
خدایا حال همه ما رو خوب کن...من بهت ایمان دارم...همیشه خراب میکنم ولی خب بهت ایمان دارم که تو حالمو خوب میکنی...منو آدم خوب میکنی به همه آرزوهام میرسونی...کمک کن دلیل لغزشمو بفهمم و ازشون درس بگیرم...من نمیخوام به نکبت کشیده بشم...خودت میدونی که چقدر سخت خودمو کنترل کرده بودم تا امروز...آزمون بزرگ جلو راه من قرار میدی مگه من حضرت یوسف هستم باوفا...همینجوریم به سختی دارم خودمو کنترل میکنم...نزار سقوط کنم...من و در آزمونهای سخت قرار نده...در ضمن من هر کاری هم کنم دیگه از تو ناامید نمیشم و از تصمیمی که گرفتم برنمیگردم من میخوام پاکدامن بشم...گذشت اون زمانی که با یه نسیم اراده م سست میشد  و صورتمو از تو برمیگردوندم...مگه دلیل همه این ترکها و کارکردن رو نواقص شخصیتی پیدا کردن تو نیست...هدف اصلی خودتی...
خدایا به من و همه خواهر برادرهایه هم دردم کمک کن.آمین[/dir]
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
اقای همساده
رفتید پیش اون خانوم بعدش واستون شد یه وسوسه واسه لغزش؟
حالا الان قانع شد که رابطه رو تموم کنین؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1394 فروردين 10، 16:00)Deril نوشته است: تو عید هیچی درس نخوندم الان استرسش اومده سراغم. البته تلاش کردم بخونم ولی نشد. عید همینش بده دیگه...

آخ گفتی
منم هیچی نخوندم انگار ، قبل عید آدم همه کاراش رو میذاره واسه تعطیلات ، بعد آخر تعطیلات می بینه که هیچکاری نکرده
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 عجب چیزایی خوندم 
تو بخش برنامه ریزی
خوشبحالتون 
من اصلا حوصله هیچ کاری ندارم از بس تو خونه موندم  مریض شدم 
تازگیا
که می رم بیرون ، وقتی بر می گردم حالم بد می شه 
پرخاشگر شدم
صبح  بانک بودم تا الان حالم بده 

همین الانم حجم افکار داره سرمو منفجر می کنه 
به زور تونستم نماز بخونم 

متنفرم از این وضعیت و محیط و همه چی
 
خاک بر سر من که نمی تونم از زندگی و فرصتم درست استفاده کنم 
کی این عمر تموم میشه ؟؟؟ شرمندگی تا چه حدی آخه 131276746pa51mbeg8j
تنهایی نمی تونم 

شما می توانمی ولی من نمی توانم 

فرق ما اینه 

دلم می خواد بمیرم تا اینکه اینطوری باشم 

به لحاظ روحی شدیدا ریختم به هم 
 
از اون حرفا بودا
از طرف من یه پس گردنی بزنید به خودتون

یعنی که چی؟

میتوانم که هنوز پاک نیست
تازه اولین قدمو برداشته


شمام همین طور

ماها یه تیمیم

یکی بگه من ضعیفم کل تیم ضعیفه


منم باید به احساسات منفیم دقت کنم


بی خیال ترس
فردا بهش فکر میکنم که چطور به خودم ایمان بیارم؟


شمام بهش فکر کن

اعصاب خوردی و خود خوری اکیدا ممنوع

[تصویر:  nasimhayat.png]
فقط میتونم بگم 
خوشبحالتون 
شما حتما ب فضل و نصر خدا موفق می شین 
من فکر کنم الان هر دو تا میتوانم به انرژی مثبت نیاز دارن
فقط خودمون میتونیم به خودمون انرژی مثبت القا کنیم

[تصویر:  nasimhayat.png]
شما کلی مدال با ارزش  و گرانبها دارین 
یعنی توانایی کسب داشتین 
من دست خالی و بدون انگیزه م 

من فقط هوارو الوده می کنم همین
خوب من سه سال تو کانون بودم اینا رو گرفتم
شمام سه سال وایسا بیشتر از اینا میگیری

الان مساله این نیست

مساله اینه که با احساسات منفی مبارزه کنید ولی شما بیشتر داری بهش دامن میزنی

منم با اجازه برم بخوابم


شب خوش
در پناه خدا

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
از می توانم خانوم معذرت می خوام 


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان