1394 ارديبهشت 1، 17:11
تنها آرزوم اینه که پزشکی تهران قبول بشم... حتی فکرشو که میکنم بازم رتبم بشه همون قبلی میبینم حاضرم خودمو بکشم بره......
الان مسخرم میکنن که به خاطر دانشگاه میخواد خودشو بکشه! همه زندگیم گره خورده به این دانشگاه لعنتی!
ما هیچی پول نداریم! پول دانشگاه غیر دولتی هم نداریم! فقط باید دولتی قبول بشم! بابام بهم میگه اگه پزشکی قبول شدی برات یه پراید قسطی میگیرم
که پول اونم نداره...اگه هم بگیره روز اول مجبورم بفروشمش....
درسته خیلی حال میکنم با ماشین حتی یه پراید چپی مدل 74!!! ولی عشق وحال برای من تموم شده رفته...
با اینکه خیلی عاشق ارزومم ولی باز وقتی کسی بهم میگه بیا فلان کار وبکن نمیتونم بگم درس دارم نمیام! همه چیرو اول انجام میدم همه خستگیم
میمونه برای درس! بر عکسه!
تقریبا توی این 50 روز اگه اونطوری که توی ذهنمه بخونم میتونم قبول بشم...ولی حالا دارم سرمو میکوبم به دیوار به خاطر ضعیف بودنم....
به خاطر تنبلیم!
چطوریه یه خانومی برام تعریف میکرد سال 85 حدود 7 کیلو توی 5 ماه به خاطر کنکور کم کرده بود!!! 5 ساعت میخوابید بقیش درس...
به آرزوش هم رسید...ولی من انگار میمیرم نیام اینترنت! از خودم بدم میاد....
همش باید از بابام پول بگیرم برای همه چیز....خاک بر سرم که آویزون همم....دیگه دلم نمیخواد حتی بیام کانون...
قبلا میومدم اینجا پست میذاشتم اروم میشدم میگفتم وقت دارم ولی الان دیگه وقت نمونده...50 روز کمترین زمان برای معجزه کردنه....
دیگه نوشتنم اینجا به هیچ دردی نمیخوره.....
امیدوارم اون ادم سخت کوشی بشم که همیشه آرزوشو داشتم....
دلم میخواست پسری باشم که روزی 10 ساعت بکوب درس میخونه....به جای تفریحش میره تمرینای فشرده.....
یه نگاه کوچولو به نامحرم نمیکنه....
یه لحظه ناامید نمیشه.....
پسری که به هدفش میرسه تا یه روز بقیه بهش افتخار کنن...
آرزومه ادمی باشم که پس فردا ازدواج کردم زنم نگه خاک تو سر بدبخت تنبلت کنن!!!
دلم میخواست لیاقت دل سوزوندن بقیه رو داشته باشم.
آرزوم بود پسری باشم که تمام فکرش کارای علمیش باشه....نمیخوام مث بقیه باشم....
پارسال هم همینطوری بود...نشسته بودم همینجا از کنکور لعنتی نوشتم و اخرش شد فاجعه!!! آبروم رفت با بابام دعوام شد....
دیگه هییییچجا ارزش ندارم....
خجالت میکشم از کار خودم....
پارسال گفتم دیگه نمیام کانون.....باز اومدم با دست خالی!
تقصیر خدا نیست...تقصیر خودمه....خدایا دیگه نمیگم کمکم کن بهش برسم. چون میدونم اینجا فقط خودم میتونم به داد خودم برسم.
ببخشید وقت همرو گرفتم.....
اینجا هم مثل بقیه جاها اضافیم.....الان هم باز داشتم فکر میکردم اگه برم و بقیه اینجا چیزی بنویسن چی؟
داشتم فکر میکردم اینو ثبت کنم بعد فردا باز بیام ببینم بقیه چی گفتن!
اینا نشونه ضعفه...متاسفم برای خودم...
میرم....بر نمیگردم مگر اینکه چیزی به دست بیارم که برای دوستای خوبم ارزش داشته باشه.....
دوستتون دارم....
خدانگهدار....