1394 خرداد 17، 18:12
اگرم میرن برن یکم فکر کنن دوباره برگردن
ولی یه کوچولو مثبت تر
فقط یه کوچولوهاااا زیاد نمیخوایم...
نقل قول: توی خانواده ام (مثلا عمه و خاله و اینا) نگاه که می کنم یکی مریضی داره ، یکی بی کاره به نون شب محتاجه ، یکی پول داره اصلا خودش آدم نیست ، یکی زنه با مرده مشکل داره یکی مرده با زنه. یکی بابا ، مامان با بچه مشکل دارن ، یکی 5 سال بعد ازدواج می خوان طلاق بگیرن ، یکی خونه نداره ، یکی دو تا خونه داره دو تا هم زن داره زندگیش سیاه شده و ...
به اینا که نگاه می کنم افسرده می شم. به خودم می گم بعضی از اینا اصلا به چه امیدی زنده ان؟ درسته خودشون هستند که گند زدن به زندگیشون ولی ...
نقل قول: 1. وجدان بیدار
2. عاشق فاطمه زهرا
3.درخشنده
4.
5.
6.
(1394 خرداد 17، 17:54)m12 نوشته است:(1394 خرداد 16، 10:12)معین نوشته است: سام علیکم ما اومدیم
عرضم به خدمتتون که الان ازدواج ها جوری شده که من به این ازدواجا میگم ازدواج گوسفندی یعنی بنده میرم خواستگاری یه دختری و معیارم اینه که دختر پاکی باشه.خوش اخلاق باشه.خوشکل باشه و ... و چن تا کیس رو زیر نظر میگیرم تا یکی پسند بشه دختر هم وقتی خواستگار میاد براش پیش خودش این معیار ها رو داره پسره خوب باشه. کار داشته باشه.ماشین داشته باشه. خونه هم داشته هم باشه خوبه و بنا به طرز فکر این معیار ها توی دختر و پسر عوض میشه
حالا چرا گفتم گوسفندی چون بنده وقتی میرم خواستگاری یه دختر اون یه کیس از بین بقیه اس و میتونسته کس دیگه ای به جاش باشه دختر هم همینطور میتونسته یکی دیگه به جای من باشه من واسه اون واون واسه من یه آدم خاص نبودیم این یعنی مث اینکه میری ماشین میگیری یا خونه یا هر چیز دیگه ای که میگردیم خوبشو انتخاب میکنیم فرقی نمیکنه خونه یا ماشین چی باشه این ازدواجای الانم شده همینجوری و اکثر مشکلات ما مردم همینه که وقتی یه نفر رو میبینیم حالا زن یا مرد چون میتونسته این توی زندگیمون باشه بهش نگاه میکنیم به قد و قیافش و... وپیش خودمون میگیم عجب چیزی عجب اخلاقی و خیلی چیزای دیگه( که هر کس طبق اولویت هاش از کسی خوشش میاد )کاش این تو زندگیمون بود و توی اینجور موردا فقط تنها چیزی که باعث میشه کسی زیاد تو فکر اون کسی که میبینه نره ترس از آبروشه و بهم خوردن اسایشش و ...
ولی بنده اگه کسی که توی زندگیمه واسم خاص بوده باشه تا یه نفر رو میبینم شایدم نگاهش کنم ولی تو دلم میگم عشق خودم چیز دیگه اس ...
پس بچه ها تا میتونین بگردین دنبال یه فرد خاص یکی که از زندگی باهاش لذت ببرید یکی که همدم باشه نه فقط همسر یکی که قبل از ادواج واسه خواستن دوتاییتون با هم باشید نه یکی که بعد از ازدواج از روی اجبار با هم زندگی کنید راستی یادم اومد اینم بگم بعد از ازدواج عشقی به وجود نمیاد یه وابستگیه که آدم به گوشیشم میتونه وابسته بشه وخیلی فاصله اس بین عشق و وابستگی ...
هووووف خسته شدم از بس نوشتم
شرمنده زیاد شد امیدوارم بدردتون بخوره چیزای دیگه ای هم هست که خواستید براتون میگم اینایی هم نوشتم تجربه خودمه
کوچیک همتون معین
حرفاتون خوب بودن ولی من با بعضی جاهاش موافق نیستم در اینکه عشق بعد ازدواج به وجود نمیاد به نظر من اینجوری نیس نمیدونم چون خودم قبل ازدواج به نظر خودم کسی رو که بهم ابراز علاقه میکرد دوست داشتم ولی نمیدونم عاشق بودم یانه.خیلی سنجیده عمل کردم به همه چیز تا جایی که میتونستم فکر کردم .. به نظر من عشق خیلی کلمه مقدسیه... مثل دوستت دارم یادم نمیاد اینا رو به راحتی خرج کرده باشم... ولی خدایی لحظه خونده شدن خطبه عقد واقعا یه چیز دیگه است لحظه ای که انگار سند بودن در کنار هم برای دونفر که میخوان درکنار هم باشن امضا میخوره واقعا توی اسمون امضا میشه و عشق اسمونی میشه .... تمام رفتارهای بچگانه و عادت های عجیب کم کم کمرنگ میشن البته این درسته بعد از رفتن زیر یک سقف وابستگی ایجاد میشه ولی قبل اون هم وابستگی بین دوطرف که همدیگر رو میخوان وجود داره برای همینه از به هم نرسیدن میترسن..ما سه سال نامزد بودیم و اینقدر روزای سخت داشتیم که نگو...قبل نامزدی مون هم بهم رسیدنمون واقعا میتونم بگم یه چیز ناممکن بود ولی شد نمیدونم چطوری ...من دانشجو بودم تو یه شهر دیگه ترم3و همسرم سرباز تو یه شهر دیگه...
من به این اعتقاد دارم که باید برای چیزی که میخوای بجنگی ... ولی ای رو هم میدونم که با وجود عشق هم زندگی گاهی خیلی سخت میشه و تو رو میشکنه... و اونوقت ضعیف بودنت به چشم میاد .. باید بگم زیر یه سقف رفتن سخت تر از زمانیه که براش تلاش میکنیم ... اینقدر سخت که گاهی هم خودت و هم طرف مقابلت رو نمیشناسی ...و این نشناختن هر چقدر طول بکشه بیشتر تو منجلاب فرو میری ...
ولی من به علاقمند شدن قبل ازدواج و عشق بعد ازدواج معتقدم....