امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

آرمین درست میگه....

-----
قبلا فکر میکردم مامان باباها سرپرستن. ولی الان اینجوری نیست...ما یه تیمیم که باهم برابریم و باید کارمونو درست انجام بدیم...

توی هر تیمی ضعیف و قوی وجود داره....تصمیم گرفتم مثل گذشته کاپیتان تیم خودم باشم....

عجیبه که کوچولوی خونواده تصمیمات مهم رو بگیره! قبلا که اینطوری بود.چون اخلاقم باهاشون خوب بود....کارمم عالی بود....
مرد گنده شدیا
کوچولو چیه؟
haha


cheshmak
چه خوبه که روان شناس خوبی دارید
من خیلی گشتم ولی کسی رو پیدا نکردم
انشالله که بتونین به خوبی از علمش استفاده کنین

جمله شم خیلی جالب یه درصد تا سقوط

[تصویر:  nasimhayat.png]
خیلی خسته ام
بی انگیزه و بی هدف
هیچ دلخوشی ندارم
خیلی تنهام
منتظر ی اتفاقم
اما چه اتفاقی و کی نمیدونم
فقط میدونم فعلا دچار روزمرگی شدم
که این اصلا خوب نیست
یعنی من میتونم تا آخر چله دهم دوام بیارم
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است
(1394 تير 12، 8:12)آرمــین نوشته است: چند باری سر قضیه تولد سر صحبت باز شده با دوستام...
بهشون گفتم ما تو خانواده مون چیزی به نام تولد نداریم....
گفتن: یعنی به هم هدیه هم نمیدین؟ گفتم: نه...
گفتن: روز پدر و مادر چی؟ گفتم: نه...
گفتن: واقعاً؟ گفتم: واقعاً... زندگی ما، رو یه روال دیگه می چرخه!
متعجب میشدن... یه جوری نگاهم میکردن که انگار گناه کردیم...
این قضیه چند بار تکرار شد و در نهایت به این نتیجه رسیدم در این مورد دیگه به کسی حرفی نزنم... [تصویر:  1.gif]

آقا آرمین خانواده ما هم همینه..
ما هم واژه تولد واسمون بی معنی و غریبه!!
روز پدر یا مادر هم به جز من کسی کادو نمی ده..

من به یه نتیجه رسیدم که خیلی از زندگیا شبیه به هم هستش...
پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير

پروردگارا، هيچ بار گرانى بر دوش‏ ما مگذار؛ همچنان كه بر دوش‏ كسانى كه پيش از ما بودند نهادى

پروردگارا، و آنچه را که توان و طاقت آن را نداريم بر ما تحميل مكن‏؛ و از ما درگذر

و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى‏؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن‏.


ترجمه آیه 286 سوره بقره

[تصویر:  profile800_lgvv.jpg]
(1394 تير 12، 8:49)Mehdi.R نوشته است: خیلی خسته ام
بی انگیزه و بی هدف
هیچ دلخوشی ندارم
خیلی تنهام
منتظر ی اتفاقم
اما چه اتفاقی و کی نمیدونم
فقط میدونم فعلا دچار روزمرگی شدم
که این اصلا خوب نیست
یعنی من میتونم تا آخر چله دهم دوام بیارم

آقا مهدی منم یه مدتی این حس مدام باهام بود...
منتظر یه اتفاق خوب بودم...
دووم بیارید من این قول رو میدم که یه اتفاق خوب در انتظارتونه انشالله 1 53
پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير

پروردگارا، هيچ بار گرانى بر دوش‏ ما مگذار؛ همچنان كه بر دوش‏ كسانى كه پيش از ما بودند نهادى

پروردگارا، و آنچه را که توان و طاقت آن را نداريم بر ما تحميل مكن‏؛ و از ما درگذر

و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى‏؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن‏.


ترجمه آیه 286 سوره بقره

[تصویر:  profile800_lgvv.jpg]
اینکه نمی دونم دلم چرا گرفته یه طرف :( 

و اینکه تو این ماه سرما بخوری یه طرف 

حالم خوب نیست رفقا 
حال منم خوب نیست
اما تو باور نکن
چشمات رو ببند
و تو ذهنت این جمله رو تکرار کن
"من عالی هستم"
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است
خیلی حالم بده بیشتر کامنتای اینجارو خوندم و بیشتر حالم گرفته شد چقدر حرفها شبیه هم بودن و از یه جنس... نمیدونم چی بگم ولی میدونم منم یه درصد مونده سقوط کنم ... کاش واقعا یه روانشناس خوب پیدا کنم .......

اصلا انگیزه ای برای اینده نذارم
وقتی به گذشته ام فکر میکنم گریه ام میگیره و از اینده ام میترسم

نمیدونم چی در انتظارم هست

این ماه از هر لحاظ بهم فشار اومده ....
خیلی مسیولیتم زیاد شده بود بدون اینکه کسی درکم کنه ....

احساس میکنم خیلی از چیزهایی که داشتن درست میشدن خراب شدن....

انگار کسی نیست حرف من و بفهمه و درکم کنه ....نمیدونم ولی همش ارزو میکنم کاش خدا یه لحظه از اون بالا میومد پایین و بهم میگفت چیکار باید بکنم چه تصمیمی بگیرم ....

از اینکه همیشه درحال گریه کردن و بغض باشم خسته شدم ....

از شنیدن صدای غر غر اطرافم هم خسته شدم...در حالی که دارم تلاش میکنم همه چیز درست بشه ولی خرابتر شده...

اعتمادم خیلی کمرنگ شده و این من و واقعا ازار میده....

واقعا دیگه نمیدونم چی درسته و چی غلط......

خداااااااااااااا به دادم برس
(1394 تير 13، 1:53)m12 نوشته است: خیلی حالم بده بیشتر کامنتای اینجارو خوندم و بیشتر حالم گرفته شد چقدر حرفها شبیه هم بودن و از یه جنس... نمیدونم چی بگم ولی میدونم منم یه درصد مونده سقوط کنم ... کاش واقعا یه روانشناس خوب پیدا کنم .......

اصلا انگیزه ای برای اینده نذارم
وقتی به گذشته ام فکر میکنم گریه ام میگیره و از اینده ام میترسم

نمیدونم چی در انتظارم هست

این ماه از هر لحاظ بهم فشار اومده ....
خیلی مسیولیتم زیاد شده بود بدون اینکه کسی درکم کنه ....

احساس میکنم خیلی از چیزهایی که داشتن درست میشدن خراب شدن....

انگار کسی نیست حرف من و بفهمه و درکم کنه ....نمیدونم ولی همش ارزو میکنم کاش خدا یه لحظه از اون بالا میومد پایین و بهم میگفت چیکار باید بکنم چه تصمیمی بگیرم ....

از اینکه همیشه درحال گریه کردن و بغض باشم خسته شدم ....

از شنیدن صدای غر غر اطرافم هم خسته شدم...در حالی که دارم تلاش میکنم همه چیز درست بشه ولی خرابتر شده...

اعتمادم خیلی کمرنگ شده و این من و واقعا ازار میده....

واقعا دیگه نمیدونم چی درسته و چی غلط......

خداااااااااااااا به دادم برس

حس و حال منم به والله همینه ، دارم کم میارم تو این زندگی 

بله من سن و سالم کمه و به گفته ی خیلیا  اول راهم ، ولی خداییش روح و روان پیر شده 

من بی عرضه ام و کاری بلد نیستم که بتونم هم مشغولش باشم و هم درآمدی داشته باشم 

وقتی اینا نباشه جوون هر چی هم که باشه فایده نداره 

من نشستم تو خونه منتظرم کار بیاد دنبالم !!! 

زندگیِ من قفل شده و من کم کم دارم از بین می رم .  20
درباره کار من قبلا بهتون پیشنهاد دادم
پیشنهادا رو عمل نکردین نه؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
نقل قول:
تو رو خدا بسه دیگه حرف از خستگی وناامیدی سردرگمی و...نزنید [تصویر:  13.gif] 
ما میتونیم بجای این حرفا همدیگه رو شاد کنیم،به هم امید بدیم همه چی دست خودمونه 
شادی و ناراحتیه زندگیمونم دست خودمونه
من یکی از این به بعد از این جملات هرجا ببینم منفی میدم....دیگه نبینما [تصویر:  gun.gif]
الانم به همتون منفی دادم..خوب شد؟؟ [تصویر:  13.gif]



اینجا تاپیک درد دله هر کسی میتونه توش بنویسه. قطعا نمیشه اینجا جشن بگیریم! شما اگه ناراحت میشید نخونید...

من که حس میکنم اینجا مشکل رو برطرف میکنه... به من که کمک کرد....

شما به این اعتبار منفی دادید:


نقل قول:
آرمین درست میگه....

-----
قبلا فکر میکردم مامان باباها سرپرستن. ولی الان اینجوری نیست...ما یه تیمیم که باهم برابریم و باید کارمونو درست انجام بدیم...

توی هر تیمی ضعیف و قوی وجود داره....تصمیم گرفتم مثل گذشته کاپیتان تیم خودم باشم....

عجیبه که کوچولوی خونواده تصمیمات مهم رو بگیره! قبلا که اینطوری بود.چون اخلاقم باهاشون خوب بود....کارمم عالی بود....





میدونم اعتبار و اینچیزا ارزشی نداره ولی شما از روی عصبانیت اینکارو کردی...چون من موقع نوشتن این پست ناراحت نبودم! 

شما از یه چیزی ناراحت بودید اومدید تو وضعیتتون بدتر شد.

--------------------------------------------

نقل قول: مرد گنده شدیا
کوچولو چیه؟
[تصویر:  9.gif]


[تصویر:  i.gif]
چه خوبه که روان شناس خوبی دارید
من خیلی گشتم ولی کسی رو پیدا نکردم
انشالله که بتونین به خوبی از علمش استفاده کنین

جمله شم خیلی جالب یه درصد تا سقوط

والا جاهایی که باهام مخالفن بهم میگن کوچولو! چون اختلاف سنیم با مامان بابام ثابت مونده! Gigglesmile  شکلک مورد علاقه ی منم یافتید! 128fs318181  داره غش میکنه از خنده!

فقط اینکه روانشناس خوب باشه کافی نیست...ماهم باید مریض خوبی باشیم.....شاید روانشناس خوب 40 درصد کار باشه....

وقتی بهش اعتماد کنی و قشنگ براش توضیح بدید اونم خیلی خوب کمک میکنه.حتی اگه حرفه ایی نباشه...
خانم اسما اینجا تاپیک درد دله
شما به هیچ عنوان نخونش چون اینجا کسی جشن نمی گیره
یا درد دل میکنیم
یا بحث می کنیم چی درست و غلط بوده که به این حس رسیدیم
یا همدردی میکنیم


خب آقای درخشنده من فکر کنم هیچ وقت تو ذهن پدر مادرا این نخواهد بود که ما بزرگ شدیم
مثلا بابای من بنده خد باورش نمی شه که من خودم تنها غذای خوش مزه ای درست کنم
چون قدمم کوچولویه حس میکنه هنوز بچه م
البته حقم دارن از یه لحاظ پذیرفتن اینکه یه نوزاد الان بزرگ شده سخته
برای من که سخته


راستش این جنبه بیمار خوبی بودن هم مهمه راست میگید
اما فکر نمیکردم نقشش از نقش خود روانشناس بیشتر باشه
یعنی شما کاملا باهش صادق هستید؟
درباره خ... هم میدونه؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
درباره اینکه خواسگاری رفتید هم چیزی گفت؟
چی خونده؟ روان شناسی یا مشاوره؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
در مورد همه چیز میدونه!  42

نقل قول: درباره اینکه خواسگاری رفتید هم چیزی گفت؟

نه اونو بهش نگفتم...یعنی نیازی نبود....

نقل قول: چی خونده؟ روان شناسی یا مشاوره؟

روانشناسی خونده....بهش میگن دکتر....حالا نمیدونم واقعا دکتری داره یا نه....

---------------

امروز بازم با بابام دعوام شد! براش سخته چیزای جدیدو قبول کنه....اطلاعات غلطش رو میخواد به من منتقل کنه منم چیزی بهش میگم سریع عصبانی

میشه....فقط میخواد بگم من درست میگم!

برای منم مهم نیست.... نه دیگه حالم بد میشه...نه استرس دارم....هیچ مشکلی نیست.... 128fs318181
آخیییییی ...
چرا اسما جونو ناراحت کردین؟ 1276746pa51mbeg8j


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 19 مهمان