1394 شهريور 25، 18:33
1394 شهريور 25، 20:26
خدا نکنه این چه حرفیه؟ مرگ میخوام چیه؟
شاید مرگو شوخی گرفتیم و خبر نداریم از داستان های هنگام مرگ و بعد مرگ
میگن داستان این دنیا با مرگ و انتقال به اون دنیا
مثل داستان 9 ماه تو شکم مادر بودن و به دنیا اومدنه
درسته همه ماها شرایط سختی رو داریم هرکسی روزای سخت خودش رو داره با نوع خاص خودش
میتونیم غر بزنیم میتونیم گاهی خسته بشیم ناله کنیم اما حق نداریم ول کنیم و ناامید بشیم
ی سخن زیبایی هست که میگه شنا کردن تو جهت مخالف جریان ابه که شرطه وگرنه شنا تو جریان موافق اب کار هر ماهی مرده ای هست
ی روز ی مرد پولداری رو دیدن که خیره شده به یک دیوار اومدن کنجکاو شدن ببین چیرو داره نگاه میکنه روش نوشته این نیز میگذرد
ازش پرسیدن داستان چیه؟ گفت من چند سال پیش اینجا تو سخت ترین شرایط دست فروشی میکردم اون روز تن دیوار نوشتم الان صاحب کارخونه ام اومدم دوباره ببینم اینجارو که یادم بمونه اینم میگذرد
خوب و بد زشت و زیبا میگذره
بهار خانوم این قسمت مخاطب خاص شمایید
شما باعث افتخار ما هستین من نه میخوام دلداری بدم نه راهکار بدم
فقط اینو میگم که من بابا بزرگ به داشتن نوه ای مثل شما افختار میکنم چون کار بزرگی انجام دادید
فکر نکنین با این سرخوردن همه چی تمام شد و دنیا به روتون سیاه شد
این پایان ابتدای شروع دوباره اس
ازین دید به قضیه نگاه کنین شما داشتین توی یک مسیری با سرعت تمام میدویید یهو ندیدید و غفلت کردید سر خوردید زمین خوردید کاری که باید کرد چیه؟
نشستن اه و ناله کردن ؟ به زمین و زمان گیر دادن طلب مرگ کردن؟ یا اینکه بلند شید لباستونو بتکونید و به مسبرتون ادامه بدید؟
افکار منفی رو از ذهنتون دور کنین
یا علی رو محکم بگین و برخیزین
و سر فصل جدیدی تو زندگیتون رقم بزنین با این عنوان
rise of the bahar2
آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید.
1394 شهريور 25، 21:58
این قد من درد و دل دارم که خودمم نمیدونم از کجا شروع کنم
ازتون میخوام کمک و راهنماییم کنید
راستش خیلی حسرت وافسوس گذشته رو میخورم که چه دختری بودم چی شدم!!
من اکثرا خونه خیلی تنهام واسه همین این مرض خود..ا زیاد میاد سراغم
خودمم دارم روانی میشم چند باری ترک کردم باز بعد چند روز شکست خوردم..
خودمم نمیدونم این تنهایی هامو چه طوری پر کنم
یعنی پر میکنم لعضی وقت ها کم میارم دیگه
لطفا بگید چی کار کنم
:smiley-yell: اکثرا افسوس اون یه سالی رو میخورم که ترک کردم و دوباره دچارش شدم یک سال قبل این که بیام اینجا فک کنم
حضورم خیلی کم شده تو اینجا باید پر رنگش کنم
اگه کسی راه حلی داره بگه خیلی ممنون
1394 شهريور 25، 22:33
خدایا..
همه چی دست تو بود.. از این ب بعد هم هست..
درستش میکنی؟؟؟
من عزت میخوام..
عافیت میخوام..
خیر میخوام..
دعا کنین.
یاعلی.
1394 شهريور 25، 23:19
(1394 شهريور 25، 21:58)mahsa.milad نوشته است: سلام
این قد من درد و دل دارم که خودمم نمیدونم از کجا شروع کنم
ازتون میخوام کمک و راهنماییم کنید
راستش خیلی حسرت وافسوس گذشته رو میخورم که چه دختری بودم چی شدم!!
من اکثرا خونه خیلی تنهام واسه همین این مرض خود..ا زیاد میاد سراغم
خودمم دارم روانی میشم چند باری ترک کردم باز بعد چند روز شکست خوردم..
خودمم نمیدونم این تنهایی هامو چه طوری پر کنم
یعنی پر میکنم لعضی وقت ها کم میارم دیگه
لطفا بگید چی کار کنم
:smiley-yell: اکثرا افسوس اون یه سالی رو میخورم که ترک کردم و دوباره دچارش شدم یک سال قبل این که بیام اینجا فک کنم
حضورم خیلی کم شده تو اینجا باید پر رنگش کنم
اگه کسی راه حلی داره بگه خیلی ممنون
سلام خواهر بزرگوار
من خودمم مثل شمام تقریبا ، اما راه کار رو تو برنامه ریزی خوب دیدم و همیشه دوستان بهم توصیه کردن و هر بارم که به خوبی سعی می کنم طبق برنامه عمل کنم موفق بودم
و یک نکته سعی کنید به معنویات گرایش پیدا کنید و نمازتون و قرآنتون رو دلی بخونید و نه فقط رفع تکلیف اینها خیلی کمک می کنن
یاد خدا و غافل نبودن ازش کلید درمان ماست که باید همیشه بهش فکر کنیم و فراموشش نکنیم .
ان شاالله خیر باشه
1394 شهريور 26، 2:08
ویرایش شده
(1394 شهريور 25، 21:58)mahsa.milad نوشته است: سلام
این قد من درد و دل دارم که خودمم نمیدونم از کجا شروع کنم
ازتون میخوام کمک و راهنماییم کنید
راستش خیلی حسرت وافسوس گذشته رو میخورم که چه دختری بودم چی شدم!!
من اکثرا خونه خیلی تنهام واسه همین این مرض خود..ا زیاد میاد سراغم
خودمم دارم روانی میشم چند باری ترک کردم باز بعد چند روز شکست خوردم..
خودمم نمیدونم این تنهایی هامو چه طوری پر کنم
یعنی پر میکنم لعضی وقت ها کم میارم دیگه
لطفا بگید چی کار کنم
:smiley-yell: اکثرا افسوس اون یه سالی رو میخورم که ترک کردم و دوباره دچارش شدم یک سال قبل این که بیام اینجا فک کنم
حضورم خیلی کم شده تو اینجا باید پر رنگش کنم
اگه کسی راه حلی داره بگه خیلی ممنون
سلام
گذشته ها گذشته نباید افسوس خورد باید درس گرفت
شما باید بسته به شرایطتون یه هدفی رو انتخاب کنید و توی اوقات بیکاری بهش فکر کنید و برای رسیدن بهش برنامه ریزی و تلاش کنین. مثلا اگه دانشجوی لیسانس هستین میتونین هدفتون رو قبولی در ارشد در بهترین دانشگاه قرار بدین و نهایت تلاشتون رو براش انجام بدین و دائم فکرتون مشغول این باشه . ... اگه بیکارین هدف میتونه دست و پاکردن یه شغل پردرآمد باشه .. اگه شاغلین هدف میتونه ارتقای شغلی و کسب پول حلال به مقدار زیاد باشه ... تفریحات سالم هم داشته باشین ... هرموقع وسوسه شدین بیاین کانون تاپیکهای مربوط به عوارض رو راه های ترک رو بخونین
در کل سعی کنین هر روز به کانون سر بزنین ... واسه آدمهایی در شرایط من و شما بهترین جا برای پر کردن تنهایی و اوقات بیکاری همینجاست
(اینم بگما ... این حرفا رو باید یکی به خودم بگه)
1394 شهريور 26، 3:30
نمیدونم چی درسته چی غلط...
خدایا حواست بهم هست که چقدر دلم واست تنگه؟!
حواست هست که از اینجا مونده از اونجا رونده شدم؟!
حواست هست که...
نذار دستتو ول کنم...نذار خداجونم...
پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير
پروردگارا، هيچ بار گرانى بر دوش ما مگذار؛ همچنان كه بر دوش كسانى كه پيش از ما بودند نهادى
پروردگارا، و آنچه را که توان و طاقت آن را نداريم بر ما تحميل مكن؛ و از ما درگذر
و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن.
ترجمه آیه 286 سوره بقره
پروردگارا، هيچ بار گرانى بر دوش ما مگذار؛ همچنان كه بر دوش كسانى كه پيش از ما بودند نهادى
پروردگارا، و آنچه را که توان و طاقت آن را نداريم بر ما تحميل مكن؛ و از ما درگذر
و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن.
ترجمه آیه 286 سوره بقره
1394 شهريور 26، 8:04
سلام
گذشته ها گذشته نباید افسوس خورد باید درس گرفت
شما باید بسته به شرایطتون یه هدفی رو انتخاب کنید و توی اوقات بیکاری بهش فکر کنید و برای رسیدن بهش برنامه ریزی و تلاش کنین. مثلا اگه دانشجوی لیسانس هستین میتونین هدفتون رو قبولی در ارشد در بهترین دانشگاه قرار بدین و نهایت تلاشتون رو براش انجام بدین و دائم فکرتون مشغول این باشه . ... اگه بیکارین هدف میتونه دست و پاکردن یه شغل پردرآمد باشه .. اگه شاغلین هدف میتونه ارتقای شغلی و کسب پول حلال به مقدار زیاد باشه ... تفریحات سالم هم داشته باشین ... هرموقع وسوسه شدین بیاین کانون تاپیکهای مربوط به عوارض رو راه های ترک رو بخونین
در کل سعی کنین هر روز به کانون سر بزنین ... واسه آدمهایی در شرایط من و شما بهترین جا برای پر کردن تنهایی و اوقات بیکاری همینجاست
1394 شهريور 26، 19:07
تمام وجودم خالیست عاشق و دست خالی چیزی ندارم که قربانیت کنم جز این جان خسته ام که آن هم از لطف تو ایستاده
خدایا هیچ ندارم جز تو .هر چه داشته باشم تورا نداشته باشم هیچ ندارم خدایا دلخوشم به تو نا امیدم نکن از رحمتت که گدای رحمتت هستم.
1394 شهريور 26، 20:17
حتی بعضی از اطرافیان هم به طور مسقیم و غیر مستقیم بهم میگن که افسرده ام. حس میکنم به خاطر این قضیه دوستام هم دارن نسبت بهم سرد میشن و ازم فاصله میگیرن.
دلم خونه. دیگه از زندگیم لذتی نمیبرم. همه چیز تکرار مکرراته... هیچ شور و اشتیاقی درونم دیده نمیشه...
خیلی وقت بود میخاستم این حرفا رو بیام اینجا بزنم ولی هربار با یه بهونه ای بیخیال میشدم.
1394 شهريور 26، 20:26
چرا غصه داری؟مشکلت چیه؟ همینقدر ک کانونی باید کلی خوشحال باشی
یکی ب منم کمک کنه. خیلی اهمالکارم. ب هیچ کاری نمیرسم.خیلی میخابم.کارام رو هم تلنبار شده. دارم از دست خودم دیوونه میشم.برنامه هم مییریزم ولی موفق ب انجامش نمیشم
1394 شهريور 26، 21:03
چقدر عصبانیت به خاطر اشتباهات بقیه و خودم داشتم...همرو میبخشم تا روحم اروم بشه....
من با بخشیدن بقیه لطفی در حقشون نمیکنم ...در اصل به خودم لطف میکنم...
نفرت نسبت به ادمای بد هم زندگیم رو داغون کرده...
نفرت به ادمای پولداری که پول رو جمع میکنن در حالی که بقیه فقیرن....دیگه کاری ندارم که اونا چرا ادمهای بدی هستن...
مهم اینه که من چی هستم....
من دیگه از جنس خشم و نفرت نیستم...
احساس میکنم هر روز خشم و تنفر و حسرت و کینه رو از خودم دور میکنم...و در عوض به خدا نزدیک میشم... خدایی که بهترین هارو برای من میفرسته
نه خدایی که عذاب میفرسته...
خدا منشا عذاب نیست...
اصلا جنس خدا از عذاب نیست....جنس خدا فقط خوبیه...جایی که خوبی نباشه برای ما بده به خاطر همینه حس میکنیم عذاب میکشیم...
مثل نبودن گرما که باعث میشه احساس سرما بکنیم...در صورتی که چیزی به اسم سرما وجود نداره...
خدای من خدای خوبیهاست و بدون منت خوبی هاش رو به منم میده...
1394 شهريور 26، 21:03
(1394 شهريور 26، 20:26)خدا همراهمونه نوشته است: چرا داداش دریل؟
چرا غصه داری؟مشکلت چیه؟ همینقدر ک کانونی باید کلی خوشحال باشی
یکی ب منم کمک کنه. خیلی اهمالکارم. ب هیچ کاری نمیرسم.خیلی میخابم.کارام رو هم تلنبار شده. دارم از دست خودم دیوونه میشم.برنامه هم مییریزم ولی موفق ب انجامش نمیشم
مرسی ابجی. راستش دلیل اصلی این افسردگی رو دقیق نمیدونم. ولی به نظر خودم، من ادم ایده الگرایی هستم و وقتی کارا اونجور که من میخام پیش نمیره حالم بدتر میشه.
اصلا ناکامی تو یه کار برام مث کابوس میمونه ... اینا به کنار...
غصه ی اینده رو هم زیاد میخورم . اینکه قراره چی بشه....
همیشه از وضع موجودم ناراضی هستم حتی بعضی اوقات موفقیت های کسب شده هم منو خوشحال نمیکنه و من اونا رو نادیده میگیرم. نمیدونم چرا ولی دنیا رو تاریک و پوچ میبینم.
ببخشید اگه سرتون رو درد اوردم.
اینا رو هم واسه التیام دل خودم نوشتم و ببخشید اگه خیلی منفی حرف زدم
الان دیگه از ااون شبایی هست که دوست دارم بزنم زیر گریه ولی حیف که ایننم از دستم برنمیاد
1394 شهريور 27، 2:36
(1394 شهريور 26، 8:04)آفتابگردون نوشته است: مخاطب:creatureسلام
سلام
گذشته ها گذشته نباید افسوس خورد باید درس گرفت
شما باید بسته به شرایطتون یه هدفی رو انتخاب کنید و توی اوقات بیکاری بهش فکر کنید و برای رسیدن بهش برنامه ریزی و تلاش کنین. مثلا اگه دانشجوی لیسانس هستین میتونین هدفتون رو قبولی در ارشد در بهترین دانشگاه قرار بدین و نهایت تلاشتون رو براش انجام بدین و دائم فکرتون مشغول این باشه . ... اگه بیکارین هدف میتونه دست و پاکردن یه شغل پردرآمد باشه .. اگه شاغلین هدف میتونه ارتقای شغلی و کسب پول حلال به مقدار زیاد باشه ... تفریحات سالم هم داشته باشین ... هرموقع وسوسه شدین بیاین کانون تاپیکهای مربوط به عوارض رو راه های ترک رو بخونین
در کل سعی کنین هر روز به کانون سر بزنین ... واسه آدمهایی در شرایط من و شما بهترین جا برای پر کردن تنهایی و اوقات بیکاری همینجاست
ممنون بابت تذکر
محتاجم به موعظه
(1394 شهريور 26، 20:26)خدا همراهمونه نوشته است: چرا داداش دریل؟شاید یک دلیل برای اهمالکاری اینه که ما تعهد درونیمون ضعیفه که هیچ تعهد بیرونی هم نداریم ... یعنی من اگه کارهام یه جوری بود که به شخص دیگری قول داده بودم خودم رو بیشتر ملزم می دونستم که سر وقت انجام بدم و به عبارتی مجبور بودم هر جور شده اون کار رو انجام بدم ... حالا چه به امید پاداش یا تشویق یا دستمزد ... چه از ترس ملامت یا تنبیه یا جریمه
چرا غصه داری؟مشکلت چیه؟ همینقدر ک کانونی باید کلی خوشحال باشی
یکی ب منم کمک کنه. خیلی اهمالکارم. ب هیچ کاری نمیرسم.خیلی میخابم.کارام رو هم تلنبار شده. دارم از دست خودم دیوونه میشم.برنامه هم مییریزم ولی موفق ب انجامش نمیشم
یه متنی خونده بودم یه آقای خارجی اومده بود یه نفر رو استخدام کرده بود که زمان کار در کنارش حضور داشته باشه و اگه به جای رسیدگی به کارهاش مثلا به شبکه های اجتماعی مشغول شد یه کشیده بهش بزنه!
(1394 شهريور 26، 21:03)درخشنده نوشته است: یه پای زندگیم توی خشم بود یه پای دیگش توی نفرت.... میخوام دیگه ازین خشم و نفرت جدا بشم....نمیدونی چقدر به این جمله ها احتیاج داشتم امشب ... می بخشمشون اما فراموش نمیکنم و منبعد رفتارم رو باهاشون به نوع جدیدی تنظیم میکنم که دیگه از اون غلطا نکنن
چقدر عصبانیت به خاطر اشتباهات بقیه و خودم داشتم...همرو میبخشم تا روحم اروم بشه....
من با بخشیدن بقیه لطفی در حقشون نمیکنم ...در اصل به خودم لطف میکنم...
نفرت نسبت به ادمای بد هم زندگیم رو داغون کرده...
نفرت به ادمای پولداری که پول رو جمع میکنن در حالی که بقیه فقیرن....دیگه کاری ندارم که اونا چرا ادمهای بدی هستن...
مهم اینه که من چی هستم....
من دیگه از جنس خشم و نفرت نیستم...
احساس میکنم هر روز خشم و تنفر و حسرت و کینه رو از خودم دور میکنم...و در عوض به خدا نزدیک میشم... خدایی که بهترین هارو برای من میفرسته
نه خدایی که عذاب میفرسته...
خدا منشا عذاب نیست...
اصلا جنس خدا از عذاب نیست....جنس خدا فقط خوبیه...جایی که خوبی نباشه برای ما بده به خاطر همینه حس میکنیم عذاب میکشیم...
مثل نبودن گرما که باعث میشه احساس سرما بکنیم...در صورتی که چیزی به اسم سرما وجود نداره...
خدای من خدای خوبیهاست و بدون منت خوبی هاش رو به منم میده...
(1394 شهريور 26، 21:03)Deril نوشته است: همیشه از وضع موجودم ناراضی هستم حتی بعضی اوقات موفقیت های کسب شده هم منو خوشحال نمیکنه و من اونا رو نادیده میگیرم. نمیدونم چرا ولی دنیا رو تاریک و پوچ میبینم.منم بیشتر وقتا اینجوری میشم .... الان اصلا ازوضعیت خودم راضی نیستم ... شاکرم اما به این حال قناعت نمی کنم ...