امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

واقعا برای یه جوون 25،6 ساله ی عاقل بالغ زشته
اینطوری شهوترانی کردن.

واقعا من انقدر بدم؟
حس میکنم این یه بیماری روانیه
یا آسون گیر تر باشم ... یه درگیری موقت روانی.
کی تموم میشه؟
 سپاس شده توسط
به شدت احساس تنهایی و غربت میکنم.
انگار از درون و بیرون، تنها و رها شده، شدم.
انگار با هیچکس گره نمیخورم.
نه روحم کسی از اطرافیانم رو میپذیره نه کسی از اطرافیانم منو.
حتی خودم هم برا خودم جا ندارم ... دارم درس میخونم، تلاش میکنم، 
دقیقا برای چی؟
برای یه تصویر مبهم از آینده.
امیدهایی که تا حالا بیشتر شبیه سراب بودن
و من رو 10 روز 10 روز
20 روز 20 روز
به جلو سوق دادن
اما خبری نبوده.
فایده این درس و مشقها و کارها،
صرفا دست ساعتی رو به ساعت دیگه دادنه و روزی رو به روز دیگه رسوندن.

واقعا دیگه بریدم ...
انقدر تلاش کردم،
بحث کردم
اعصاب خودمو خرد کردم
آخرش سر جزئی ترین مسایل نمیتونیم به توافق برسیم
بعد از 25 سال بچه بزرگ کردن
تحلیلی از من ارایه میدن
که واقعا میمونم توش
در حد یه فحش آبدار یا بیشتر، برام سنگین میاد.

خیلی وقت بود اینطوری از کیبرد نخواسته بودم
درونم رو بریزه تو این تاپیک

چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش
کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم
که دل چه می‌کشد از روزگار هجرانش
تو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش
جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد
که جان زنده دلان سوخت در بیابانش
بدین شکسته بیت الحزن که می‌آرد
نشان یوسف دل از چه زنخدانش
 سپاس شده توسط
هزار بار باید اینو بگم و انقدر گریه کنم تا از حال برم:
کجاست همنفسی
تا به شرح عرضه دهم
که دل چه میکشد از روزگار هجرانش.

واقعا توی این اوضاع و احوال
کجاست همنفسی؟
واقعا پیدا میشه یه همنفس
یه کسی که نگاه به من بکنه و حرفمو بخونه
و نگاه بهش بکنمو منظورشو بفهمم
و بشینیم یه دل سیر با هم گریه کنیم
که دل چه میکشد از روزگار هجرانش.

شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
کو کریمی که ز بزم طربش غمزده‌ای
جرعه‌ای درکشد و دفع خماری بکند
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند


انقدر بار گناه دارم
که حتی جرات نمیکنم آرزوی مرگ بکنم

شدم مثل یه زندانی که نه راه پس داره نه راه پیش.
حتی توانایی مردن رو هم ندارم.

 سپاس شده توسط
دیگه با خوابیدن تو این دانشگاه،
شیطان نمیتونه منو از راه بیماری خواب، اذیت کنه، ان شاء الله.

انقدر اینجا میمونم تا همه چی درست شه.
 سپاس شده توسط
نامه حضرت علی به جوان

این نامه فلان کس و فلان نفر نیست 

یه نامه از عرش خداست به جوان 

وقتی گوش میدی به حرفاش احساس می کنی داری کنده میشی میری سمت آسمون

دانلود ورژن صوتی mp3 {نسخه کامل}
[تصویر:  501245.png]
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


 سپاس شده توسط
(1394 آذر 7، 10:29)Remember Death نوشته است: نامه حضرت علی به جوان

این نامه فلان کس و فلان نفر نیست 

یه نامه از عرش خداست به جوان 

وقتی گوش میدی به حرفاش احساس می کنی داری کنده میشی میری سمت آسمون

دانلود ورژن صوتی mp3 {نسخه کامل}
[تصویر:  501245.png]

نمیشه توی ی سایت دیگه اپلودش کنید؟اینجا باید ثبت نام کنیم حسش نیست
 سپاس شده توسط
یه موقعی
خیلی دور نیست
مثلا 6 سال پیش
فکر میکردم خیلی بد هستم
خیلی
خودمو از محبت و رحمت خدا دور می دونستم
گناه سنگینم نماز نخوندن بود
اهل هیچی نبودم
نه غیبت نه خالی بندی نه دوستی با جنس مخالف نه اصراف نه مردم آزاری
واقعا اهل هیچی نبودم
ولی احساسم دوری از خدا بود
مثل یه گناهکاری که آخر خطه


امروز. از اون موقع به بعد که خود... رو شروع کردم گناهم شد خود... و چیزای دیگه هم روش اومد مثلا دیدن حرام
هدر کردن پول نت و هدر کردن وقتم
بازم حسم همونه
اما امروز به خودم گفتم ای بابا
اون موقع نا امید از رحمت و رونده از در بودم مثل شیطون رجیم
امروزم که حسم همونه
آخه چرا اون موقع همچین حسی داشتم؟
؟؟؟
خیلی عجیبه ها


جدی همیشه تریپ زندگی همین بوده
اون موقع من 52 کیلو بودم حرف این بود که چاقم لباس قددم پیدا نمی شه
الان که خدا کیلو وزنم اضافه شده باز حرف همونه


چرا همیشه بار گناه رو دوشمونه؟
من نمی فهمم
تربیتمون با القای عذاب وجدان بوده
ذاتم خودش میل به خودخوری و شکنجه خودم داشته
روح جامعه این طوری بوده
طبع بشر همیشه همین مدلیه
والله توش موندم


کاش یکی میدونست!

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1394 آذر 7، 13:41)می توانم نوشته است: چرا همیشه بار گناه رو دوشمونه؟
من نمی فهمم
تربیتمون با القای عذاب وجدان بوده
ذاتم خودش میل به خودخوری و شکنجه خودم داشته
روح جامعه این طوری بوده
طبع بشر همیشه همین مدلیه
والله توش موندم


کاش یکی میدونست!


فکر میکنم این روش غالبیه که از جامعه یا عوامل بیرونی بهمون رسیده
همه اش در حال سرکوفت زدنیم
هم به خودمون
دستمون برسه به دیگران
یه چارچوب تحلیلی روانشناسی هست: تحلیل رفتار متقابل ... transactional analysis ... نظریه ی والد بالغ کودک ... کتابشو اریک برن نوشته.
که میگه در درون ماها یه والد هست که میتونه زورگو باشه میتونه دلسوز افراطی باشه و ... و یه کودک هست و یه بالغ.
انگار والدهای درون ما خیلی قوی و زورگو و سرکوفت زن هستن

باید این شخصیت سرکوبگر و زورگو رو شناساییش کنیم و کنترلش کنیم با استفاده از بالغمون.
واقعا می توانم کاش یکی می دونست و کمکمون می گرد. چیزایی برادر مهدی یار فرمدوند قبلا شنیدم ولی بلد نیستم ازشون استفاده کنم و نمیدونم چطور باید تغییرشون داد. Shy
(1394 آذر 7، 10:51)خدا همراهمونه نوشته است:
(1394 آذر 7، 10:29)Remember Death نوشته است: نامه حضرت علی به جوان

این نامه فلان کس و فلان نفر نیست 

یه نامه از عرش خداست به جوان 

وقتی گوش میدی به حرفاش احساس می کنی داری کنده میشی میری سمت آسمون

دانلود ورژن صوتی mp3 {نسخه کامل}
[تصویر:  501245.png]

نمیشه توی ی سایت دیگه اپلودش کنید؟اینجا باید ثبت نام کنیم حسش نیست

دانلود لینک مستقیم 


بچه ها 4 مگابایت بیشتر نیست - ماها خیلی مون معنای دقیق زندگی رو نمیدونیم و پارامترهایی که برای خوشبختی تعریف کردیم که الان اینقدر تو تاپیک درددل پیدامون میشه 

یه بار این نامه رو گوش کنید من قول میدم تغییراتی تو وجودتون ایجاد میشه 
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


 سپاس شده توسط
(1394 آذر 7، 13:41)می توانم نوشته است: یه موقعی
خیلی دور نیست
مثلا 6 سال پیش
فکر میکردم خیلی بد هستم
خیلی
خودمو از محبت و رحمت خدا دور می دونستم
گناه سنگینم نماز نخوندن بود
اهل هیچی نبودم
نه غیبت نه خالی بندی نه دوستی با جنس مخالف نه اصراف نه مردم آزاری
واقعا اهل هیچی نبودم
ولی احساسم دوری از خدا بود
مثل یه گناهکاری که آخر خطه


امروز. از اون موقع به بعد که خود... رو شروع کردم گناهم شد خود... و چیزای دیگه هم روش اومد مثلا دیدن حرام
هدر کردن پول نت و هدر کردن وقتم
بازم حسم همونه
اما امروز به خودم گفتم ای بابا
اون موقع نا امید از رحمت و رونده از در بودم مثل شیطون رجیم
امروزم که حسم همونه
آخه چرا اون موقع همچین حسی داشتم؟
؟؟؟
خیلی عجیبه ها


جدی همیشه تریپ زندگی همین بوده
اون موقع من 52 کیلو بودم حرف این بود که چاقم لباس قددم پیدا نمی شه
الان که خدا کیلو وزنم اضافه شده باز حرف همونه


چرا همیشه بار گناه رو دوشمونه؟
من نمی فهمم
تربیتمون با القای عذاب وجدان بوده
ذاتم خودش میل به خودخوری و شکنجه خودم داشته
روح جامعه این طوری بوده
طبع بشر همیشه همین مدلیه
والله توش موندم


کاش یکی میدونست!

نمیدونم چرا اینجوریه ولی منم دلم برا اون روزا تنگ شده

هرچند زندگی من چند مرحله ای بود 

مرحله خاصی که رد شد برا منم دقیقا همینجوری بود تنها گناهم خ ا بود اونم با عذاب وجدان حدود 6 تا 8 سال پیش 

صبح بیدار میشدم میرفتم سرکار کارگری میکردم ظهر و غروب با همون لباس کارگری پیاده راه میوفتادم میرفتم خونه

به قول شما نه غیبتی بود نه حسادتی نه توقعی نه چیزی 

الان همه اینا هست به علاوه قبلیه که هنوز هم هست + عذاب وجدان خودسرکوبی

اصلا از خودم راضی نیستم هی میام درست کنم خودمو هی نمیشه به قول مهران مدیری تو سریال مرد هزار چهره نمیدونم تو زندگیم چرا هی نمیشه
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


دیشب واقعا میزون نبودم نمیدونم چرا حس میکنم هیچی سرجاش نیست
بچه های کار دیدم عکساشونو 
سخن پناهی رو که میگفت برف اومدن سوژه بعضیا برا پوشیدن لباسای خوشگلشون و پست اسکیه و برای بعضیا غصه نداشتن لباس و چکه کردن سقف
 کل کل روسیه و ترکیه داعش و احتمال وقوع یک جنگ بزرگ دیگه 
 حرص و جوش من برا در امد بیشترجمع کرن سرمایه در صورتی که هرچی تلاش بیشتر میکنم کمتر نتیجه میرسم
گاهی میگم تو مگه ی زندگی اروم و ی زن قانع نمیخواستی ی زن بساز زندگی اروم خب این همه فکر و حرص و جوشت برا چیه؟
 خوردن غصه تنهایی  و ر شدن های بی اختیار از روبروی خونه کسی که ی زمانی دوسش داشتی با اینکه تو اوج ناراحتی ازش هستی
دیدن اینکه حواست هست علیرضا مادر پشتش خم شده پیر شده روزای تو رو دور تنده حواست به مادرت هست؟
سرکار حواست به کار نیست سر نماز حواست به چیزی که میخونی نیست تو خونه حواست به خانواده نیست
یک لحظه به خودم اومدم دیدم دارم اهنگ واستا دنیا من میخوام پیاده شم رو میخونم
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


سلام
ی وقتا منم همین مدلی میشم..
غمگین و افسرده و ناامید..

فکر ک میکنی ب ریشه این حالت.. دقیق ک میشی میبینی ک موضوع ساده اس.. غفلت!
از خودمون .. از افکارمون.. افعالمون.. 
وقتی تو قدم های ریز و کوچیک هوشیار باشیم کل زندگیمون جهت میگیره..

حواس جمع از قدمهای کوچیک ایجاد میشه..
ماها فکر میکنیم باید افق دیدمون رو فقط در نظر داشته باشیم.. اما اگه اینطور راه بریم با گیر کردن پامون ب ی سنگ ریزه کله پا میشیم..1

خدا بهمون کمک کنه..

در پناه خدا..
یاعلی. 53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

ای خداوند ، چرا هر چی برنامه می ریزم ، کلا نابود می شه؟ 22
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

اگر تواناییش رو داشتم بعضی وقتا مُخمو درمیاوردم میذاشتمش توجعبه زیر کمد
وقتی آروم شد
درش میاوردم میذاشتمش سر جاش
مخم داره مخمو میخوره Swear1
2uge4p42uge4p42uge4p42uge4p4
امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود:
عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.

[تصویر:  nasimhayat.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 11 مهمان