امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

(1395 ارديبهشت 2، 22:50)پارادایس نوشته است: بچه ها دقت کردین شیطون در واقع خود ما هستیم؟
اما حاضر نیستیم قبولش کنیم و برای تغییر خودمون کاری کنیم؟


در واقع ما شیطان نیستم
شیطان در وجود ما هست
ما حق انتخاب داریم
می تونیم شیطان را بپذیریم یا مطرود کنیم ...
53258zu2qvp1d9v
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
 سپاس شده توسط
قابل توجه دوستانی که به فیلم های مستهجن اعتیاد دارند....

امروز تو نت می گشتم که ...
مطلبی با عنوان زیر برخورد کردم ...(اگه سرچ کنید پیداش می کنید)

نقل قول: زندگی با برادری که حیای چشم ندارد

این مطلب و نظراتش امشب اشکمو درآورد   12

و از اینکه چیزی به اسم شهوت و میل جنسی در ما پسرها هست از خودم متنفر شدم Swear1

شاید اکثرمون تجربه ی شبیه به اونو قبلا داشتیم ... Shy

تغییری که بعد از اعتیاد به سایت های مستهجن تو نگاه ایجاد می شه 20

انگار نگاه هامون آلوده شده و همه چیزو آلوده می بینه Swear1

طوفانی که ناموس هم ازش در امون نمی مونه 22
 ( 0+) - (0 -) Khab
 (0+)  - (0-)        23 
 (0+) - (0-)       65
        
  THANKS GOD : [ACII[II]AE]
  
 سپاس شده توسط
امروز خدا ب دادم برسه
 سپاس شده توسط
شب سختیو گذروندم و تو برزخ گناه گیر کرده بودم 
به نقطه اوج سیاهی رسیدم 
کاش یا چشام پاک می شدن یا هیچوقت نداشتمشون
بریدم
 سپاس شده توسط
(1395 ارديبهشت 3، 8:42)تـــواب نوشته است: شب سختیو گذروندم و تو برزخ گناه گیر کرده بودم 
به نقطه اوج سیاهی رسیدم 
کاش یا چشام پاک می شدن یا هیچوقت نداشتمشون
بریدم


تواب جان شما منو یاد دوستم میندازی که اسمش ابی بود...فکر کنم اینو گفته بودم...بعضی وقتا فکر میکنم خوده خودشی...
قشنگ بنویس امروز چکار کردی که فکر میکنی تو برزخ گناه گیر کردی....
اصلا کاری نداریم که قبلا چکارا میکردی و چه اتفاقاتی افتاده...کاری هم نداریم که چی داری چی نداری...
هرچی بیشتر بنویسی بهتر میشی...
من بارها با نوشتن توی کانون خیلی اروم شدم...بار اخر داداش رند مثل یه روانشناس حرفه ایی کمکم کرد...
منم از ته دلم میخواستم یکی کمکم کنه....و امید داشتم اتفاق خوبی میوفته...به خاطر همین بود که نوشتم...
وگرنه نمینوشتم که..
53
 سپاس شده توسط
اینکه خودمو دوباره آلوده کنم ؟؟؟ ازش لذت ببرم و دوباره از نو 
دیدن صحنه های محرک و خلاف مسابقه 
لذت بردن از دیدن 
غرق شدن تو کثیفی ای که شیطان به واسطه غرب برای عالم ایجاد کرده 
نیاز کاذب خودم به لذت شهوت 
از طرفی هم با آگاهی کامل از غلط بودنه شرایط موجود که خودم ساخته بودمش 
کلنجار رفتن با خودم تو بستر 
تا اذان صبح بیدار و مشغول هرزه نگاری 
این چشم چه گناهی کرده که برای من شده ، عاقبت ازم شکایت می کنه و محاکمه می شم براش :(
دیشب تا حتی امروز ظهر قبل اذان داثما در حال دیدن و لذت بردن بودم 
لذتی همراه با حچم زیادی از گناه آلودگی 
انگار که مسخ شده باشم در گل و لای و کثیفی ها 
شیطان منو با خودش بیش می برد به سمت جایی که کنترل خودم رو از دست بدم و دوباره دامنم به چرک الود ترین گناه هستی ، آلوده بشه ونتونم جلوی خدا سرمو بالا نگه دارم 
شهوت و قلَیان احساس نیاز به جنس مخالفم داشت خفه م می کرد 
دلم می خواست راحت بشم و از این تنش کم کنم اما من که همسری نداشتم که از حلال خدا لذت ببرم و در نهایت به ارامش حقیقی برسم 
خود این فکر بیشتر عذابم می داد چون یه وعده سر خرمن بود برای کسی که توی چاه افتاده اونم چاهی عمیق به عمق چند سال 
و معلوم هم نیست که کی از این چاه بیرون بیاد 
دیشب تا امروز ظهر کسی بود که تنها بود و می تونست گناه کنه اما به خاطر خدا دست کشید از لذت انی و پوچ و بی اصالت 
به خاطر خطبه 42 نهج البلاغه که تو برنامه یاد خدا دم اذان ظهر تو شبکه قرآن پخش شد
به خاطر برنامه خانه ارام من دکتر امیرمهرداد خسروی از شبکه 5 
به خاطر همه تنهایی هایی که گناه کردم و این بار نخواستمش 
با همه سختی و وسوسه ها و صحنه های تحریک آمیز 
مقاومت کردم 
رفتم حمام و عسل جمعه کردم 
خواستم تمیز و طاهر باشه بدنم 
دلم می خواد مثل همه شما به کامیابی جنسی از روش درستش برسم اما ...
دیگه اصلا به ازدواج فکر نمی کنم بر عکس گذشته 
#موقت #تواب #زندگی #نابودی
 سپاس شده توسط
(1395 ارديبهشت 3، 13:23)تـــواب نوشته است: اینکه خودمو دوباره آلوده کنم ؟؟؟ ازش لذت ببرم و دوباره از نو 
دیدن صحنه های محرک و خلاف مسابقه 
لذت بردن از دیدن 
غرق شدن تو کثیفی ای که شیطان به واسطه غرب برای عالم ایجاد کرده 
نیاز کاذب خودم به لذت شهوت 
از طرفی هم با آگاهی کامل از غلط بودنه شرایط موجود که خودم ساخته بودمش 
کلنجار رفتن با خودم تو بستر 
تا اذان صبح بیدار و مشغول هرزه نگاری 
این چشم چه گناهی کرده که برای من شده ، عاقبت ازم شکایت می کنه و محاکمه می شم براش :(
دیشب تا حتی امروز ظهر قبل اذان داثما در حال دیدن و لذت بردن بودم 
لذتی همراه با حچم زیادی از گناه آلودگی 
انگار که مسخ شده باشم در گل و لای و کثیفی ها 
شیطان منو با خودش بیش می برد به سمت جایی که کنترل خودم رو از دست بدم و دوباره دامنم به چرک الود ترین گناه هستی ، آلوده بشه ونتونم جلوی خدا سرمو بالا نگه دارم 
شهوت و قلَیان احساس نیاز به جنس مخالفم داشت خفه م می کرد 
دلم می خواست راحت بشم و از این تنش کم کنم اما من که همسری نداشتم که از حلال خدا لذت ببرم و در نهایت به ارامش حقیقی برسم 
خود این فکر بیشتر عذابم می داد چون یه وعده سر خرمن بود برای کسی که توی چاه افتاده اونم چاهی عمیق به عمق چند سال 
و معلوم هم نیست که کی از این چاه بیرون بیاد 
دیشب تا امروز ظهر کسی بود که تنها بود و می تونست گناه کنه اما به خاطر خدا دست کشید از لذت انی و پوچ و بی اصالت 
به خاطر خطبه 42 نهج البلاغه که تو برنامه یاد خدا دم اذان ظهر تو شبکه قرآن پخش شد
به خاطر برنامه خانه ارام من دکتر امیرمهرداد خسروی از شبکه 5 
به خاطر همه تنهایی هایی که گناه کردم و این بار نخواستمش 
با همه سختی و وسوسه ها و صحنه های تحریک آمیز 
مقاومت کردم 
رفتم حمام و عسل جمعه کردم 
خواستم تمیز و طاهر باشه بدنم 
دلم می خواد مثل همه شما به کامیابی جنسی از روش درستش برسم اما ...
دیگه اصلا به ازدواج فکر نمی کنم بر عکس گذشته 
#موقت #تواب #زندگی #نابودی

خیلیا مثل من تجربه ی یه چنین چیزی رو دارن... کاملا میفهمم چی میگی...

بعضی وقتا نصف شب توی همین اتاقی که الان نشستم پخش میشدم کف اتاق و به سقف نگاه میکردم...نمیخواستم ببینم چه گناهکاریم!

چندین ساعت فکر بد....

کلی چیز از دست دادم هنوزم بهش فکر میکنم دلم بدجور میگیره...

ای کاش اونطوری نمیشد...

ولی باید تموم بشه...

هرچی میگذره بدتر و سختتر میشه... پس باید هرچی زودتر تمومش کنیم....

روزایی میرسید که دستامو محکم میکشیدم رو فرش... میخواستم نباشم...

از احساس گناه هم سخت تر بود......

اقای تواب شماهم راه سخت تر رو انتخاب کن...

همین امشب....فقط یک شب از راه سخت تر برو جلو.عنی کنترل کردن...

میدونم وقتی که پاکی علاوه بر کنترل کردن فکرای دیگه هم میاد که اذیت میکنن

مثل پول نداشتن! واقعا چیز اعصاب خورد کنیه....بقیه هم عمق فاجعه رو هیچوقت نمیبینن...

ولی چه میشه کرد؟

همین پاک بودن یه دنیا ارزش داره....

این دنیا که من هیچی ندارم...حداقل اون دنیا داشته باشم... خیلی دلم میخواست برا خودم یه ماشین بگیرم

ولی نشد....
 سپاس شده توسط
حالم از خودم داره به هم می خوره آخه تا کی .................................
دارم عذاب می کشم همش  Tears Khansariha (116)
لعنت بر این بنده کثیف با قلب سیاه
 سپاس شده توسط
اقای تواب تا الان چطور بودید؟ از صبح تا الانو میگم...
از الان تا خوابیدن و صبح شدن هم قسمت مهمیه که اگه کنترل کنید خیلی عالی میشه... 49-2
 سپاس شده توسط
خدا رو شکر که تونستم خودسازی رو شروع کنم. خدارو شکر که میدونم خدا مراقبه. خدا رو شکر

 سپاس شده توسط
[تصویر:  14774_422.jpg]
 سپاس شده توسط
از خودم خنده ام گرفته ، یا شایدم گریه ، همه چیز تو بیرون از ذهن من طبق نظم داره پیش می ره و درست وقتی دنیارو از منظر خودم می بینم و بر می گردم توی ذهنم و افکارم ، هیچ چیز سرجاش نیست 
حتی خوردن و خوابیدن و ساده ترین بخش های زندگی ، جوانی برای من مساوی شده با بزرگترین بحران ها ، وقتی از مسیر منحرف شدم اصلا نفهمیدم چه اتفاقی افتاد ، سالهاست دارم سعی می کنم که برگردم اما انگار راهی برای بازگشت نیست . 
حجم عظیمی از من درگیر جنگی نابرابر و داخلیه ، اطرافیان نزدیکم به سطوح اومدن خصوصا خانواده که صد البته که حق دارن ، اما نمی تونم چیزی بهشون بگم ، دو روز تا کنکور ارشد مونده و دریغ از یک کلمه ! تنها کاری که کردم حروم کردن پولی بود که پدرم با سختی فراوان براش کار کرده بود و حالا من شرمنده تر از همیشه باید امتحانی رو بدم که نتیجه اش مساوی ست با شکست ...
یکسال دیگه هم عقب افتادم ، 24 سال سن و یک لیسانس بی ارزش و بدون ذره ای درامد و تنها مصرف کننده اکسیژن و تولید دی اکسید کربن 
جوانی که نه تنها برای جامعه اش مفید نیست بلکه دائما در حال ضرر رساندن هم هست . 
وقتی روزگار شروع کرد به گرفتن هدف ها و آرزوهام هیچوقت فکر نمی کردم باید ساعت ها توی اتاق باشم و بشم یه موجود گل خانه ای ، دیدن همسالانم سخت ازارم می ده خصوصا اگر موفقیت های بیشماری رو کسب کرده باشن قبطه می خورم بهشون 
من هم تلاش کردم ، اما انگار در مسیر و جهت صحیح نبود وقتی امتحانی داشتم و براش حسابی درس خونده بودم اما استاد بهم داد 0.25 تا من یاد بگیرم مثل بقیه جواب ها رو ننویسم ، بقیه فقط سوال ها رو چندین بار در پاسخ برگ کپی می کردن و قبول می شدن ...
از خواستن هام چیزی نمی گم چون مهم نیست ، جوانی در استقبال مرگ
....................
دیگه توان نوشتن ندارم
قلبم شوق تپیدن ندار...
 سپاس شده توسط
(1395 ارديبهشت 4، 22:32)تـــواب نوشته است: از خودم خنده ام گرفته ، یا شایدم گریه ، همه چیز تو بیرون از ذهن من طبق نظم داره پیش می ره و درست وقتی دنیارو از منظر خودم می بینم و بر می گردم توی ذهنم و افکارم ، هیچ چیز سرجاش نیست 
حتی خوردن و خوابیدن و ساده ترین بخش های زندگی ، جوانی برای من مساوی شده با بزرگترین بحران ها ، وقتی از مسیر منحرف شدم اصلا نفهمیدم چه اتفاقی افتاد ، سالهاست دارم سعی می کنم که برگردم اما انگار راهی برای بازگشت نیست . 
حجم عظیمی از من درگیر جنگی نابرابر و داخلیه ، اطرافیان نزدیکم به سطوح اومدن خصوصا خانواده که صد البته که حق دارن ، اما نمی تونم چیزی بهشون بگم ، دو روز تا کنکور ارشد مونده و دریغ از یک کلمه ! تنها کاری که کردم حروم کردن پولی بود که پدرم با سختی فراوان براش کار کرده بود و حالا من شرمنده تر از همیشه باید امتحانی رو بدم که نتیجه اش مساوی ست با شکست ...
یکسال دیگه هم عقب افتادم ، 24 سال سن و یک لیسانس بی ارزش و بدون ذره ای درامد و تنها مصرف کننده اکسیژن و تولید دی اکسید کربن 
جوانی که نه تنها برای جامعه اش مفید نیست بلکه دائما در حال ضرر رساندن هم هست . 
وقتی روزگار شروع کرد به گرفتن هدف ها و آرزوهام هیچوقت فکر نمی کردم باید ساعت ها توی اتاق باشم و بشم یه موجود گل خانه ای ، دیدن همسالانم سخت ازارم می ده خصوصا اگر موفقیت های بیشماری رو کسب کرده باشن قبطه می خورم بهشون 
من هم تلاش کردم ، اما انگار در مسیر و جهت صحیح نبود وقتی امتحانی داشتم و براش حسابی درس خونده بودم اما استاد بهم داد 0.25 تا من یاد بگیرم مثل بقیه جواب ها رو ننویسم ، بقیه فقط سوال ها رو چندین بار در پاسخ برگ کپی می کردن و قبول می شدن ...
از خواستن هام چیزی نمی گم چون مهم نیست ، جوانی در استقبال مرگ
....................
دیگه توان نوشتن ندارم
قلبم شوق تپیدن ندار...
چقدر حرفاتون برام آشنا بودن تمام چیزهایی که که در تلاش برای فراموش کردنشون هستم در یک ان جلوی چشمام رژه رفتن [emoji17]
 سپاس شده توسط
نقل قول: خودت را ببخش
برای تمام راه های نرفته
برای تمام بیـراهه های رفته
ببخش ...

بگذار احساست قدری هوایی بخورد
گاهی بدترین اتفاق ها
هدیه ی زمانه و روزگارند
تنها کافیست خودمان باشیم ...
که خود را برای تمامی این بیـراهه رفتن ها ببخشیم
و به خودمان بیایـیم
تا خدا تمامی درهایی که به خیال باطلمان بسته را
به رویمان باز کند ...

خطاهایت را بشناس
آنها را پذیرا باش
و تنها بین خودت و خدایـت نگهشان دار
این دنیا نامحرمِ بد دل
نامحرم نامروت زیاد دارد!

تا دست خدا هست
تا مهربانیش بی انتهاست
تا می گویی خدایا ببخش ،
به دورت می گردد و می بوستت و می گوید جانم چه کرده ای مگر ؟!
دیگر تو را چه نیاز به آدمها ؟!
تنها خودت باش و زیبا بمان
و بگذار با دیدنت
هر رهگذر ناامیدی
لبخندی بزند رو به آسمان
و زیرِ لب بگوید :
هنوز هم می شود از نو شروع کرد ...
 سپاس شده توسط
اعتکاف تموم شد
دلم رو توی مسجد جا گذاشتم...
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان