1395 خرداد 25، 0:30
1395 خرداد 25، 1:14
نمی دونم چم شده
اما اینو خوب می دونم که روزهای سخت و دشوار و سوزان تری در راه هستن
سپاس شده توسط
1395 خرداد 25، 9:50
[img=0x0]http://avazak.ir/Java/line/Avazak.ir-Line5.gif[/img]
کارگاه آموزشی تالار مسابقات
کنترل نگاه و ذهن مسابقه بهترین ها
قرار عاشقی نماز و روزه های قضا و مستحبی[img=0x0]http://dingo.care2.com/c2c/emoticons/star.gif[/img]
جشن پاکی مسابقات
[img=0x0]http://s6.picofile.com/file/8236215876/u2kig0x2xk6igwj759y.jpg[/img]
کارگاه آموزشی تالار مسابقات
کنترل نگاه و ذهن مسابقه بهترین ها
قرار عاشقی نماز و روزه های قضا و مستحبی[img=0x0]http://dingo.care2.com/c2c/emoticons/star.gif[/img]
جشن پاکی مسابقات
[img=0x0]http://s6.picofile.com/file/8236215876/u2kig0x2xk6igwj759y.jpg[/img]
1395 خرداد 25، 11:03
ویرایش شده
همش بغض دارم ... دوست دارم بزنم زیر گریه ...
نمیدونم چرا...
هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه ارومم کنه ..
جز یاد خدا...
میگم خدا تو همیشه هوامو داشتی... الانم تنهام نذار...
حس غریبه....
کاش خیلی زود تموم بشه ....
تنهایی بد دردیه ...
یه موقع هایی .............
یه حرفایی ................
یه رفتار هایی .............
دل ادمو میشکنه ........
تنها امیدم به خداس...
کاش عاقبت به خیر بشیم ....
سپاس شده توسط
1395 خرداد 25، 17:38
(1395 خرداد 21، 22:17)pirooz95 نوشته است: سلام بچه ها
حالم خوب نیست .
درگیر بیماری شدم که زندگی عادی رو برام مختل کرده
در بدترین حالتش احتمال یک نوع سرطان هست
برام دعا کنید
_
سلام . دوستان از دعای خیر شما سپاسگذارم .
مث دفعه ی قبلی دعای شما بازم چاره ساز شد
خدا رو شکر . بیماریم حاد نبود . الان دارم دارو مصرف می کنم . خیلی حالم خوب شده : یکماه باید دارو مصرف کنم
من 8 سال بود که با بیماری درگیر بودم ولی این اواخر دردش اونقدر زیاد شده بود که تمام انرژیم صرف درد ناشی از بیماری می شد و عملا زندگی نمی کردم فقط زنده بودم .
دو تا نذر هم کردم اینجا بنویسم یادم نره نذرم رو ادا کنم
1395 خرداد 25، 20:37
از من حرکت بود
برکتی ندیدم
ولی تو خدایی نمیدونم حال و روزم خوش نیست
تو راهو بم نشون بده
سپاس شده توسط
1395 خرداد 25، 23:58
حس میکنم همیشه این احساس رو داشتم
خیلی دلتنگم خیلی
سپاس شده توسط
1395 خرداد 26، 0:03
هر چی حس بد رو نوشتید پاره کنید حتمااااااااااااا
میبینید چقدرر آروم میشید
~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
داستــــــــــان زنـــــــدگی الــــــــوووووووووووووون
[img=0x0]http://8pic.ir/images/u2kig0x2xk6igwj759y.png[/img]
[img=0x0]http://8pic.ir/images/u2kig0x2xk6igwj759y.png[/img]
سپاس شده توسط
1395 خرداد 26، 12:03
منم راستش با اینکه اولش اینجا برام مسخره بود ولی خیلی انرژی میگیرم از بچه ها..هر چند من سنم بین 25تا 30 هستش و اغلب بچه ها اینجا زیر 25هستن ولی حس خوبی از بودن باهاشون دارم و شدم خاله این بچه ها)
خااااله شادن
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
سپاس شده توسط
1395 خرداد 26، 12:36
پیروز خان خیلی خوشحالیم که حالتون خوب شده انشالا که همیشه سلامت باشین
شادن جون من تو رو باید آباجی صدا کنم نه خاله
همسن زیاد داری عزیزم
[img=0x0]http://s6.picofile.com/file/8255085326/%D9%84%D9%88%DA%AF%D9%88_%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C.gif[/img]
سپاس شده توسط
1395 خرداد 26، 17:11
متاسفانه در ارشد نتیجه خوبی نگرفتــــم و این یعنی دوباره شاید روز های بد و بلاتکلیفی های جدیدتر
من تلاش کافی هم نداشتم ، خدا خودش می دونه اصلا با دلم سراغ ارشد نرفتم و به خاطر دلخوشی خانواده بود و اینکه کلا داشتن ارشد الان تو این زمونه خیلی به چشم میاد و چه بهتر اگر پی اچ دی هم داشته باشی ، معدل بالای هر کدوم هم که دیگه ملت رو منهدم کرده
اما خلاصه که از اهمال من و بی برنامگی و بی هدفی من به این کارنامه درخشان می رسیم . که حتی افتضاح تر این شاید نباشه
فقط در دوره غیر روزانه مجاز شدم
باز هم چند سال دیگه عقب افتادم ...
سپاس شده توسط
1395 خرداد 26، 17:50
ویرایش شده
داداش تواب خدایی دیگه ارشد تو این دوره زمونه چیزی نیست که قبول نشدنش خودخوری داشته باشه. حالا اگه میگفتی کار ندارم فن و هنر و ایده ای برای نون درآوردن به ذهنم نمیرسه دستم درازه و جیبم خالی شاید یه خرده حس خودخوری رو توجیه کنه. ولی آخه ارشد و دکتری تو این دوره زمونه اینقدر زیاد شده و راحت شده گرفتنش که هیچ پوئن مثبتی در 70 درصد موارد برای کسی محسوب نمیشه. من خودم دکتری رتبه آوردم ولی مصاحبه نرفتم قراره برم سربازی. پیش خودم گفتم آدم وقتی کار داشت تونست پول دربیاره یه چند ماه میشینه درس خوب میخونه قبول میشه. با اینکه ادمه تحصیل رو خیلی دوست دارم و حتما دکتری ادامه میدم ولی گفتم اول شاخ این سربازی رو بشکنیم راحت بشیم خانواده هم اولش مخالفت کردن ولی وقتی دیدن من محکمم و تصمیمو گرفتم همه گفتن صلاح مملکت خویش خسروان دانند. تازه من اعتماد به نفسم گرفتم که میتونم برای آینده خودم تصمیم بگیرم. اگه ادامه تحصیل دوست داری قول بهت میدم سه چهار ماه خوب و حرفه ای بخونی رتبه ت دو رقمی میشه. غصه مدرک رو نخور که دیگه واقعا ارزش یه ذره غصه خوردن نداره تازه در خیلی از موارد هم میشه قوز بالا قوز بدون مدرک شاید بری کارگری ولی با ارشد و دکتری مگه میشه هر کاری رو انجام داد. به زودی زود تب بیکاری شیفت پیدا میکنه به دوره دکتری همونجوری که از لیسانس گذشت و رسید به ارشد.
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
1395 خرداد 26، 20:45
هیـــــچ حرفی ندارم
سپاس شده توسط
1395 خرداد 26، 20:55
⚠️در روابط انسانها ما یک تعبیری داریم به نام مثلث_قربانی که متاسفانه بسیاری از افراد در این مثلث گیر می افتند و مشکلات زیادی برای خود و دیگران ایجاد می کنند.
⭕️در مثلث قربانی اصولا" یک نفر پیدا می شود که نقش ناجی را برای دیگری بازی میکند و می خواهد به طرف مقابلش کمک کند و او را راهنمایی کند و نجات دهد و در این راه بسیار تلاش می کند و این تلاش خود را ایثار و گذشت و مهربانی و فداکاری نام می گذارد و از هیچ چیزی گاهی دریغ نمی کند. و در اصل بیشتر از طرف مقابل به فکر برآورده شدن نیازهای فرد هست.
ما به چنین فردی می گوییم ناجی.این ناجی می تواند زنی باشد که برای نجات شوهر معتادش از هیچ کاری دریغ نمی کند.یا می تواند مادری باشد که به خاطر فرزندش تمام مسئولیتها را به عهده گرفته است.یا فردی باشد که از روی ترحم می خواهد با شخصی ازدواج کند. یا حتی مشاوری باشد که بیشتر از مراجع دلش به حال مراجع می سوزد و غیره و غیره.حالا ببینید شما تا چه اندازه نقش ناجی را در روابط تان بازی کرده اید یا می کنید.جالب این جاست که همین ناجی بعد از مدتی که می گذردمتوجه می شود در این اثنا، نیازهای خودش نادیده گرفته شده و فراموش شده است، و حالا احساس قربانی بودن به او دست می دهد! و در این حالت ما می گوییم نقش قربانی را به خود می گیرد. و شروع می کند به قربانی گری! مثلا" می گوید: همه چیزم را از دست داده ام. جوانی ام را. یا ثروتم را. یا فلان موقعیتم را و الی آخر.و خود را مغبون و متضرر می یابد.در چنین وضعیتی اصولا" فرد رفتاری را انجام می دهد تا این ضرر و زیان را بخواهد جبران کند و در بسیاری از موارد دیده شده که، کسی که خودش روزی ناجی بوده حالا نقش آزارگر را بازی میکند!
⭕️او مدام به خاطر آن چه از دست داده یا به دست نیاورده، دیگران را سرزنش می کند، انتقاد می کند، گله و شکایت دارد، غر می زند متوقع است و انتظار دارد دیگران فداکاری هایش را جبران کنند و هزار و یک کار دیگر را انجام می دهد و در اصل به دیگران آزار می رساند! می بینیم که انسان به راحتی می تواند در یک پروسه زمانی سه نقش متفاوت را در این مثلث بازی کند.
نقش ناجی، قربانی، آزارگر. و قرار گرفتن در این مثلث، پیامدهای منفی زیادی از نظر رفتاری و هیجانی خواهد داشت.
⭕️رفتارهای نامناسبی که در بالا نام بردم و هیجان ها و احساسات منفی چون : خشم، نفرت، احساس گناه، لجاجت، سرکشی، انتقام و غیره.بنابراین اگر در این مثلث گیر افتاده اید باید با کمک یک متخصص ، از آن خارج شوید و در اصل به خودتان کمک کنید تا بیشتر آسیب نبینید و به دیگران آسیب نزنید.بنابراین می توانم بگویم برای کسی که در این مثلث گیر افتاده تنها راه نجات این است که یاد بگیرد نقش های خود را عوض کند.باید به جای نقش ناجی نقش مربی را یاد بگیرد و اجرا کند.به جای نقش قربانی باید نقش خالق را فرابگیرد و به کار ببندد.و به جای نقش آزارگر باید چالشگری را بیاموزد و آن را بكار بندد.
1395 خرداد 26، 22:20
سپاس شده توسط