امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

سلام خانم پرستو
خوش اومدین به اینجا
اینجا وقتی یه مدت بمونه آدم شاید براش عادی بشه
اما اگه یه کم با توجه به اینجا نگاه بشه اتفاقای عجیبی توش میفته
اینجا آدمایی هستن که حتی نسبت به فکرها و خیالاتی که بین خواب و بیداری هم به ذهنشون خطور میکنه احساس مسئولیت میکنن
شیطان میاد در وضعیتهای نیمه هشیار وسوسه شون کنه
اما اونا هشیارتر میشن
خیلی تبریک میگم
خوب شناختین ماهیت این کار رو
و خوب ازش متنفر شدین
باید سعی کنیم جدیت و سرسختی رو با طمانینه و آرامش و بخشیدن خود همراه کنیم
تا در این مسیر ظریف با نشاط باشیم و منزل به منزل پیش بریم بدون اینکه ذهنمون رو خسته کنیم

یا علی مدد
 سپاس شده توسط
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳﴾


و بندگان خداى رحمان كسانى‏ اند كه روى زمين به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مى‏ دهند (۶۳)
 سپاس شده توسط
تاپیک درد دل همیشه تاپیک محبوبم بود
نمیدونم بعد چند وقت اومدم.با پروفایل جدید  53258zu2qvp1d9v
حس غریبی دارم....
 سپاس شده توسط
خوش برگشتین
ان شاء الله حس و حالی جدید هم روزی هممون بشه
 سپاس شده توسط
محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام

من همه آه و ناله ام ، کجاست دار ؟ خسته ام

در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود

زمین دیار غربت است ، ازین دیار خسته ام

کشیده سرنوشت من به دفترم خطّ عذاب

از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام

در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام

هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام

به گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک

بس است تکرارِ ملال ، زِ روزگار خسته ام

دلم نمی تپد چرا ، به شوق این همه صدا

من از عذابِ کوه بغض ، به کوله بار خسته ام

همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار

از آن که گم نمی شوم در این غبار ، خسته ام

به من تمام می شود ، سلسله ای رو به زوال

من از تبارِ حسرتم که از تبار خسته ام

قمار بی برنده ایست ، قمار تلخ زندگی

چه برده و چه باخته ، ازین قمار خسته ام

گذشته از جاده ما ، تهی ترین غبارها

از این غبار بی سوار ، از انتظار خسته ام

همیشه یاور است یار ، ولی نه آن که یار ماست

از آن که یار شد مرا دیدن یار ، خسته ام
[img=0x0]http://www.ktark.com/nasimhayat.png[/img]

خدایا به دادم برس
 سپاس شده توسط
 وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماء عَلَيْكُمْ مِدْرراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَولَّوْا مُجْرِمينَ

اى قوم من از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد، سپس به سوى او باز گرديد، تا (باران) آسمان را پى درپى بر شما بفرستد، و نيرويى بر نيرويتان بيافزايد،
و در حالى كه گناه كاريد (از حق) روى برنتابيد.
مرسی آقای مهدیار حرفاتون بهم انگیزه میده , 
خیلی ممنون از اونایی که این کانون رو تشکیل دادن , 
امروز صبح تو شرایط بدی قرار گرفته بودم ولی انقد سرگرم کانون شدم که الان خیلی حال و هوام خوبه ,الهی شکر ,
بقول همساده عزیز: از غم به هر بهانه ممکن عبور کن
[img=0x0]http://www.ktark.com/nasimhayat.png[/img]

خدایا به دادم برس
 سپاس شده توسط
چند وقته بد جور دلم گرفته ، یه بغض عجيب لعنتی ای تو گلومه ، ولم نمیکنه ؛ تکلیفم با خودم مشخص نیست یه لحظه ميخندم يه لحظه بعدش ميرم تو لک . من اینجوری نبودم ، قبلنا حدود یکی دو سال پیش به قدری شاد بودم که خودم به خودم میگفتم بمب انرژی ولی الان ...
هر چی به روزای عمرم داره اضافه ميشه ، انگار سختیای بیشتر میشه یا شاید بهتره بگم امتحانای خدا سخت تر میشه.
شما برای این حال خراب من راهی دارید ؟؟

ارسال شده از HTC_D626phs با استفاده از kanoon
                  
                 الم یعلم بأن الله یری


[تصویر:  7m1m_2222222222222.png]
[تصویر:  34z.png]
 سپاس شده توسط
به یک فاجعه جنسی رسیده کارم شدم یک دائم التحریک
هرکاری کردم نمیشه این لعنتی تموم نمیشه ول نمیکنه
هر ثانیه تحریک
خدایا خدایی قبول کن که خیلی بی انصافی من از دستت شاکییمممممممممممممممممممم
مگه نمیبینی زورم نمیرسه پس چرا کاری نمیکنی دیگه همه چی گره خورده همه چی از هم پاشیده دیگه منتظر چی هستی؟!
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
(1395 بهمن 29، 1:18)meep نوشته است: به یک فاجعه جنسی رسیده کارم شدم یک دائم التحریک
هرکاری کردم نمیشه این لعنتی تموم نمیشه ول نمیکنه
هر ثانیه تحریک
خدایا خدایی قبول کن که خیلی بی انصافی من از دستت شاکییمممممممممممممممممممم
مگه نمیبینی زورم نمیرسه پس چرا کاری نمیکنی دیگه همه چی گره خورده همه چی از هم پاشیده دیگه منتظر چی هستی؟!

برادر خوبم من یه راهکار بهت میدم به شرط اینکه خودتم بری دنبالش
شما اول باید تغذیت رو درست کنی ، حتما حتما در اولین فرصت برو پیش یه دکتر طب سنتی خوب ، بهت برنامه غذایی میده ، یه سری از غذا محرک جنسیه که باید همشون رو حذف کنی مثل پیاز و کاکائو
بعد احتمالا حجامت هم برات میده
اول تغذیت رو درست کن بعد سراغ مسائل عبادی برو
ان شاءالله که موفق میشی

ارسال شده از HTC_D626phs با استفاده از kanoon
                  
                 الم یعلم بأن الله یری


[تصویر:  7m1m_2222222222222.png]
[تصویر:  34z.png]
 سپاس شده توسط
دوستان یه پیشنهاد دارم برای همه اتون خیلی عالی واقعا فقط همه فایلهاشو گوش بدین .... روی من خیلی خیلی تاثیر خوبی داشته ....[FACE THROWING A KISS]😙😙😙
برید تو سایت امیرشریفی .... parvaresh afkar.com
بعد از سایت برید تو کانال پرورش جذب.... به فایلهایی صوتی شون گوش بدید یعنی واقها عالی عالیه من خودم تاثیر دیدم برای اولین بار اتفاقاتی برام افتاده که یه زمانی برام دست نیافتنی بودن...[WINKING FACE][WINKING FACE][SMILING FACE WITH HEART-SHAPED EYES][SMILING FACE WITH HEART-SHAPED EYES][SMILING FACE WITH HEART-SHAPED EYES][SMILING FACE WITH HEART-SHAPED EYES][SMILING FACE WITH HEART-SHAPED EYES][SMILING FACE WITH HEART-SHAPED EYES]
 سپاس شده توسط
آقای میپ جسارت بنده رو ببخشید من فکر میکنم مشکل اینه همه ذهنت و فکرت شده این مسئله اگر رهاش کنی خودتم اسوده میشی مسئله اینجاست میگی رهاش کردی ولی در واقع همیشه همراهتونه
ذهنتونو فرا گرفته و با خودتون تکرار میکنید من نمیتونم از شرش خلاص شم
♧ ما ابدیت را در پیش داریم♧
 سپاس شده توسط
یه ماه پیش با خودم گفتم میرم سرکار
هم یه پولی درمیارم وهم وقت خالیم پر میشه و دیگه این لامصب سراغم نمیاد
تقریبا پنجاه درصد حدسم درست بود 
الان روزی دوازده سیزده ساعت دارم کارگری میکنم ,عین تراکتور 
شب میام خونه دیگه نمیفهمم چجوری خوابم میبره فقط میفهمم صبح شده 
اما روی دیگه سکه اینه که با چار پنج تا ادم بیشعور همکار شدم که همه تقریبا از من کوچیکترن و قاعدتا متاهل بینشون نیست
واقعا نمیدونم چرا اینجورین
مثلا همین دیشب دو سه نفرشون با هم قرار گذاشته بودن تا برن یه جایی پی کثافتکاری
خیلی هم اصرار داشتن که منم برم 
منم نه که خیلی پرونده اعمالم سبکه همین مونده یه رابطه نامشروعم ثبت بشه که دیگه دربست برم تو تباهی 
هرجوری بود به بهانه خستگی و اینجور چیزا پیچوندمشون ولی تا دیشب پدرم اومد تا خودمو کنترل کردم وکار دست خودم ندادم
واقعا ز دست دیده و مغز هر دو فریاد 
که هر چی دیده نمیبینه مغز بازم تصویرسازیشو میکنه !
شب رو هر جوری بود به صبح رسوندم ولی...
خدایا این اشرف مخلوقات که میگفتی این بود؟ 
و اینکه واقعا ما قراره به کجا برسیم ؟ چرا اینجوری شدیم اصلا؟ 
به قول شاعر که میگه :
دلم از این همه بد میگیرد 
وچه خوب 
ادمی میرد...
 سپاس شده توسط
بسم الله الرحمن الرحیم
کلا دقت کردین چقدر ما دنیای عجیب و غریب و رمزآلود اطرافمون عادی شده به مرور برامون
چقدر تفاوته بین نگاههای خیره خیره و درشت یه طفل خردسال به محیط اطرافش با نگاه بی تفاوت و سرسری ما

این در مورد کل محیطمون صادقه
اما بعضی پدیده های اطرافمون شاید عجیب ترن

یکیش همین کانونه
خیلی جای عجیبیه
اما موندن چند ساله ی توش اون عجایب رو عادی میکنه

یه مروری بکنیم اون اولین روزایی که اومدیم اینجا رو
حس و حالمون
اینکه چقدر دلمون پرامید بود و حس کردیم سرمنزل مقصود رو پیدا کردیم
حرف که از پاکی میزنیم چند نفر شیرمون میکنن
و شکست که میخوریم میان به دادمون میرسن

اخیرا تاپیک خوش آمد گویی رو باز کردم
حرفای این بچه های تازه نفسمون رو خوندم

چقدر شیرین و خالصانه و زلال بود

ای خدا یه روح تازه ای در تلاشهای عفیفانه ی ما بدم
یا کریم یا رب
 سپاس شده توسط
خسته ام از رفت و برگشت نفس
    از مکرر رقص دل اندر قفس
            خسته ام از خنده های سرد ماه
   از سکوت و حسرت لبهای چاه
            خسته ام از قسمت و تقدیر ها
   از اسارت,تیر ها,زنجیر ها
            خسته ام از نقش های پر ز رنگ
   از جفای سینه های پر ز سنگ
            خسته ام از چهره های پر فریب
   از حضور آشنایان غریب
            خسته ام از عشق های آتشین
   از وجود گرگ هایی در کمین
            خسته ام از ارزش بی حاصلی 
   از غرور و کبر اجسادگلی
             خسته ام از محنت و رنج و جفا
    خسته ام از درد عشق و از دوا
              خسته ام از این تمدن های سرد
     خسته ام از باور معنای درد
Khansariha (60)
[img=0x0]http://www.ktark.com/nasimhayat.png[/img]

خدایا به دادم برس


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان