امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

تمام تلاشموکردم تا نشم مث خیلی از ادمهایی که ادم نما هستندو باطنا رباتن
اما شد..من تبدیل شدم به یک ربات عاری از درک و احساس
 سپاس شده توسط
از یه چیز این کانون خوشم نمیاد!...و به خاطر همین یک مورده که پروفایلمو چک میکنم و سر میزنم بهش!


نمیدونم چرا بعد یه مدت که آدم نیست ، کلا هر چی اعتبار و پیام داشته حذف میشه!...


به خاطر اعتبارا نمیگم!...به خاطر متن اعتبارا میگم!....

خیلی قشنگه بعد از چند سال برگردی ببینی، حرفات هنوز مونده !.....مثل آلبوم خاطرات میمونه!.


مسئولین رسیدگی کنن لطفا!......(درد و دل سازنده!).... 53
 سپاس شده توسط
(1396 ارديبهشت 19، 1:28)دکتر آرش! نوشته است: از یه چیز این کانون خوشم نمیاد!...و به خاطر همین یک مورده که پروفایلمو چک میکنم و سر میزنم بهش!


نمیدونم چرا بعد یه مدت که آدم نیست ، کلا هر چی اعتبار و پیام داشته حذف میشه!...


به خاطر اعتبارا نمیگم!...به خاطر متن اعتبارا میگم!....

خیلی قشنگه بعد از چند سال برگردی ببینی، حرفات هنوز مونده !.....مثل آلبوم خاطرات میمونه!.


مسئولین رسیدگی کنن لطفا!......(درد و دل سازنده!).... 53


سلام
منم یه مدت نبودم
ولی تا اونجا که میدونم فقط یک بار به خاطر یک نقص فنی خیلی جدی تمام اعتبارها پاک شدن
و پیام ها هم معمولا سالی یک بار برای اینکه کانون سنگین نشه پاک میکنن
«توانایی برای تحمل منتظر ماندن یا به تاخیر انداختن بدون دلخوری و آشفتگی یا به آرامی استقامت داشتن در زمان روبرو شدن با سختی ها».

این تعریف صبر و صبوریه.
و چقدر من فاصله دارم تا این تعریف خدایا خودت بهم صبر بده چیزی که الان بیشتر از هر چیزی بهش نیاز دارم
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
چونیلوفر عاشقانه چنان میپیچم بپای تو
که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد
به آه و زاری اگر نپذیری شکسته دلم را دگر که پذیرد
 سپاس شده توسط
در مرز یک سکته مغزی قرار دارم از شدت عصبانیت نمیدونم چکار کنم
حالم دیگه داره از همه چی بهم میخوره رسما دین و مهدویت رو میخوام بزارم کنار
فقط باعث عصبی شدن و فشار خون داره میشه لور بدنم لمسه این چه دین و خداییه که من براش مهم نیستم این چه دینو امام زمانیه که هیچ کاری برای ادم نمیکنن!!؟ چقدر گریه چقدر شکستن این خدا چی میخواد دیگه حاضر نیستم حتی یک لحظه دیگه تو این دین بمونم که اصلا اهمیت به ادم نمیده نمیفهمن داذن چی میکشی تا میگی دارم میپکم میگه ابن سیرین.
میگه مقاومت بابا این حرفا کدومه اخه نفهم اگه ادم با موؤظه کارش راه میفتاد که ادم نمیرفت سمت اون درخت.
خدایا اصن حواست هست داری چه بلایی سرم میاری؟! خیلی چیزارو نرفتم سراغش چون میدونستم تو نمیخوای اما دیدم هیچ فایده ای نداشتن همه به خوشی و حال خودشون رسیدن من موندمو این فشارای لعنتی و اعصاب بشدت خورد و الانی که هر لحظه امکان داره سکته کنمو تمام خاستم بدونی که من برات ذره ای اهمیت نداشتم عیبی نداره از امروز به بعد تو هم دیگه برای من ارزشی نداری تمام
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
بجای مقاومت دربرابر ناملایمات زندگی تسلیم خدا بشید...تسلیم شو
 سپاس شده توسط
این حرفا برای شما خانم ها خیلی هم خوبه خیلی هم ارامش دهندست اما یعنی چی تسلیم بشم
مگه قبل این نشدم؟! من دیگه از همه چی زده شدم من به هیچ کدوم از حقام نرسیدم. خدا وکیلی حق من این نبود این خدا ظالمه حق مظلوم نمیده عشقی هرکی رو که عشقش کشید بالا میکشه خوب میکنه.
من دیگه نمیتونم اینطوری ادامه بدم یه عمر تو صورت نامحرم نگا نکن تو حق الناس دقت کن هیچ وقت وارد رابطه های
با دختر مردم نشدم اما دیگه تمام. این خدا یکبارم نگاه نکرد من بخاطرش چیارو رد کردم ا1لا براش مهم نیست مهم براش اون خارجیان مهم براش اون دخترای بی حجابن که با یه خواب یدفه ای چادذی شدنو سفر کربلا نسیبشون شد و
مگه من از این خدا چی خواستم که اینقده سختشه که یکمکی برسونه من نه ازش رن میخوام نه بچه نه پول نه هیچ کوفت دیگه فقط ازش میخوام که این شهوت لعنتی دست از سرم برداره فقط میخوام این اعصاب لعنتی که سر این ماجرا خراب شده درست بشه من هیچی ازش نمیخوام چرا اینقدر سختشه؟! دلم پره هرکاری میکنم نمیتونم ازش بیرون بیام
چون هرکاری رو کردم نتونستم تمومش کنم و اونم دید که نمیتونم و هیچ وقت هیچ کمکی نکرد.
اینقدر که سرکه خردم و هزارتا دم نوشو کوفتو زهر مار دیگه بخدا خجالت میکشم به مادرم بگم پول بده برم خرج این مزخرفات کنم که فقط این لعنتی یک روز راحتم بزاره اما این خدا نمیبینه هزارتا روش رو امتحان کردم و مادرم میپرسه اینایی که میخری برای چیه و من مجبورم جوابای سر بالا بدم یبار شنیدم که مادرم داشت با یکی صحبت میکرد که پسرم خیلی به موهاش میرسه همش از این چیزا میخره برای موهاش باور نمیکنین که اون لحظه دنیا رو سرم خراب شد
چرا این بدبختیارو این خدا نمیبینه دیگه حالم از خودم بهم میخوره من فقط میخوام عادی باشم اما نمیتونم پس این دست خدا کجاست؟!
هیچ کسی مشکل من رو نداره این منم که یک ساله دارم میدوهمو هیچی بدست نمیارم
تا یجا بری بگی اینطورمم یا میگن جوون ابن سیرین فلان بوده و از من بدبخت انتظار دارن
یوسف باشم و از طرفی هم یجور تحقیر امیزی بهت میگن ازدواج کن که حالت از زندگی بهم میخوره
من همه جارو گشتم عمرانم دیگه طرف این خدا نیام جهنم هم حقم نیست اما این خدا زور گوهه
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
(1396 ارديبهشت 22، 20:33)meep نوشته است: این حرفا برای شما خانم ها خیلی هم خوبه خیلی هم ارامش دهندست اما یعنی چی تسلیم بشم
مگه قبل این نشدم؟! من دیگه از همه چی زده شدم من به هیچ کدوم از حقام نرسیدم. خدا وکیلی حق من این نبود این خدا ظالمه حق مظلوم نمیده عشقی هرکی رو که عشقش کشید بالا میکشه خوب میکنه.
من دیگه نمیتونم اینطوری ادامه بدم یه عمر تو صورت نامحرم نگا نکن تو حق الناس دقت کن هیچ وقت وارد رابطه های
با دختر مردم نشدم اما دیگه تمام. این خدا یکبارم نگاه نکرد من بخاطرش چیارو رد کردم ا1لا براش مهم نیست مهم براش اون خارجیان مهم براش اون دخترای بی حجابن که با یه خواب یدفه ای چادذی شدنو سفر کربلا نسیبشون شد و
مگه من از این خدا چی خواستم که اینقده سختشه که یکمکی برسونه من نه ازش رن میخوام نه بچه نه پول نه هیچ کوفت دیگه فقط ازش میخوام که این شهوت لعنتی دست از سرم برداره فقط میخوام این اعصاب لعنتی که سر این ماجرا خراب شده درست بشه من هیچی ازش نمیخوام چرا اینقدر سختشه؟! دلم پره هرکاری میکنم نمیتونم ازش بیرون بیام
چون هرکاری رو کردم نتونستم تمومش کنم و اونم دید که نمیتونم و هیچ وقت هیچ کمکی نکرد.
اینقدر که سرکه خردم و هزارتا دم نوشو کوفتو زهر مار دیگه بخدا خجالت میکشم به مادرم بگم پول بده برم خرج این مزخرفات کنم که فقط این لعنتی یک روز راحتم بزاره اما این خدا نمیبینه هزارتا روش رو امتحان کردم و مادرم میپرسه اینایی که میخری برای چیه و من مجبورم جوابای سر بالا بدم یبار شنیدم که مادرم داشت با یکی صحبت میکرد که پسرم خیلی به موهاش میرسه همش از این چیزا میخره برای موهاش باور نمیکنین که اون لحظه دنیا رو سرم خراب شد
چرا این بدبختیارو این خدا نمیبینه دیگه حالم از خودم بهم میخوره من فقط میخوام عادی باشم اما نمیتونم پس این دست خدا کجاست؟!
هیچ کسی مشکل من رو نداره این منم که یک ساله دارم میدوهمو هیچی بدست نمیارم
تا یجا بری بگی اینطورمم یا میگن جوون ابن سیرین فلان بوده و از من بدبخت انتظار دارن
یوسف باشم و از طرفی هم یجور تحقیر امیزی بهت میگن ازدواج کن که حالت از زندگی بهم میخوره
من همه جارو گشتم عمرانم دیگه طرف این خدا نیام جهنم هم حقم نیست اما این خدا زور گوهه

داداش من، این چیزایی که میگی از دید من هیچ کدوم ربطی به خدا نداره.
خلاطه بخوام بگم اینکه قوای جنسی که تو ما آدما هست رو به بهترین نوع میشه ازش استفاده کرد و اگر  کسی به بهترین نحو ازش استفاده کنه خیلی جاهای زندگیش به بهترین نحو ممکن اداره میشه...
حالا اینکه من و تو و امثالهم نمیتونیم ازدواج کنیم بخاطر اینه که خدا نمیخواد؟
اینکه این همه گرسنه تو جهان هستن بخاطر خداست؟
این که طرف میاد از خدا و دین و پیغمبر میگه بعد وقتی به باطنش پی میبری میبینی ارزشش از حیوانم کمتره اینجا مشکل خداست؟
نه داداش؛ این مشکل ما آدما هستیم. ما هستیم که سر خودمون رو داره می خوریم.

من نمیدونم اوضاعت چطوره و کلا چطور داری زندگی میکنی. ولی مشکلاتی که عاملش خودت و یه سری آدم دیگه اند (به هر نحوی)؛ به خدا نسبت نده.
اگه همه به معنای واقعی کلمه، آدم بودن همین دنیا بهشت و گلستان میشد.
 سپاس شده توسط
همه ی حرفاتون دلیلی بر اینه که تسلیم نشدین...تسلیم شید. بپذیرید هر انچه که هست و قبولش کنید. نجنگید...جنگیدن و مقاومت کردن بیشتر اسیب میزنه بهتون
 سپاس شده توسط
سلام. حلالم کنید.
دنیای غریبی شده
خیلی غریب
از هیچی خبر نداری
یه روز میاد
...
میفهمی اخر خطه
زندگی سیاست خودشو داره
ادمام حماقت خودشونو
مغزم نمیکشه
میگن اخراشه
زندگی زیباست
خدا زیباتر
چروکهای صورت مامانم چه زیاد شده
هیکل مردونه بابام چرا نحیف شده
بازم جفتشون زیبان 
حتی با غرغرهای این دورانی ک دارن
صبحا چ لذت بخشه با صدا گنجشک بیدار شی
هنوز میتونی راه بری برسی سرکارت
ذهنت و فکرتو باز کنی به دنیای شلوغی
کار و سختی و خشونت
اما بازم خوبه
قوی میشی
دیروز پسرک با غرور کنار باباش راه میرفت
بابایی که لنگ لنگان راه میرفت
نون حلال میبره خونه اش
گیاه رشد میکنه
یسریشون ذاتشون به گل دادنه
یسریم نیست
پس هر شخصی منحصر به فرده
طرف دزدی کرده
چون حقوقشو ندادن
فردا ادم میکشه
چون ظلم کردن بهش
زندگی زیباست
عاشق خطوط رو پوست دستم
مث پوست مار
اما ریز نقش تر 
میگن مس ارامش میاره
اما نمیشه
تلقینه
هذیون گفته
میگم چرا میگی
میگه هذیون چیه
عاشقی و عشق سخته
دل خون میشی
چشات پر اشک
بیخواب میشی
سنجاب عکاس ازم پرسید عکستو روتوش کنم
گفتم خودم زیبام
خندید و رفت
ذهنم اسیر شده
وثیقه بردم قبول نکردن
گفتن ادم کشتم
گفتم کیو کشته
گفتن به توچه برو تا تو رو نکشتیم
بهشت زهرا، بهشت رضا، بهشت معصومه
این همه بهشت رو زمین بچکاره
اگه مردم کودم کنید بریزید پای درخت 
یه درخت میوه 
سیب انار نارنج
حافظ عاشق شد با نارنج
با زلف شاخه نبات
با نور قران
با لطافت خدا
شمس استاد شد و گربخت
جرمی نداشت
چ کسی برد دانه ی انگور یاقوتی رو
چ کسی خندید خنده های کودکانه خورشید
 سپاس شده توسط
(1396 ارديبهشت 22، 20:33)meep نوشته است: این حرفا برای شما خانم ها خیلی هم خوبه خیلی هم ارامش دهندست اما یعنی چی تسلیم بشم
مگه قبل این نشدم؟! من دیگه از همه چی زده شدم من به هیچ کدوم از حقام نرسیدم. خدا وکیلی حق من این نبود این خدا ظالمه حق مظلوم نمیده عشقی هرکی رو که عشقش کشید بالا میکشه خوب میکنه.
من دیگه نمیتونم اینطوری ادامه بدم یه عمر تو صورت نامحرم نگا نکن تو حق الناس دقت کن هیچ وقت وارد رابطه های
با دختر مردم نشدم اما دیگه تمام. این خدا یکبارم نگاه نکرد من بخاطرش چیارو رد کردم ا1لا براش مهم نیست مهم براش اون خارجیان مهم براش اون دخترای بی حجابن که با یه خواب یدفه ای چادذی شدنو سفر کربلا نسیبشون شد و
مگه من از این خدا چی خواستم که اینقده سختشه که یکمکی برسونه من نه ازش رن میخوام نه بچه نه پول نه هیچ کوفت دیگه فقط ازش میخوام که این شهوت لعنتی دست از سرم برداره فقط میخوام این اعصاب لعنتی که سر این ماجرا خراب شده درست بشه من هیچی ازش نمیخوام چرا اینقدر سختشه؟! دلم پره هرکاری میکنم نمیتونم ازش بیرون بیام
چون هرکاری رو کردم نتونستم تمومش کنم و اونم دید که نمیتونم و هیچ وقت هیچ کمکی نکرد.
اینقدر که سرکه خردم و هزارتا دم نوشو کوفتو زهر مار دیگه بخدا خجالت میکشم به مادرم بگم پول بده برم خرج این مزخرفات کنم که فقط این لعنتی یک روز راحتم بزاره اما این خدا نمیبینه هزارتا روش رو امتحان کردم و مادرم میپرسه اینایی که میخری برای چیه و من مجبورم جوابای سر بالا بدم یبار شنیدم که مادرم داشت با یکی صحبت میکرد که پسرم خیلی به موهاش میرسه همش از این چیزا میخره برای موهاش باور نمیکنین که اون لحظه دنیا رو سرم خراب شد
چرا این بدبختیارو این خدا نمیبینه دیگه حالم از خودم بهم میخوره من فقط میخوام عادی باشم اما نمیتونم پس این دست خدا کجاست؟!
هیچ کسی مشکل من رو نداره این منم که یک ساله دارم میدوهمو هیچی بدست نمیارم
تا یجا بری بگی اینطورمم یا میگن جوون ابن سیرین فلان بوده و از من بدبخت انتظار دارن
یوسف باشم و از طرفی هم یجور تحقیر امیزی بهت میگن ازدواج کن که حالت از زندگی بهم میخوره
من همه جارو گشتم عمرانم دیگه طرف این خدا نیام جهنم هم حقم نیست اما این خدا زور گوهه



من نمیدونم خدایی هست که مارو ببینه یا اصلا خدایی نیست
من نمیدونم اخرتی هست که سنجیده بشیم یا اخرتی نیست
من هیچی از اینا رو نمیدونم
فقط میدونم تا اخرش خودم هستم (اگه خدایی باشه یا نباشه . اگه به فکر من باشه یا نباشه)
خودم هستم پس من تصمیم گرفتم زندگی خودم رو بسازم با این فکر که خودم تنها هستم
البته تو راهش یه کمکهای غیبی هم انگار به ادم میشه نمیدونم شاید خدا باشه شایدم نباشه.
فکر کن تو این دنیا خودتیو خودت . هرکاری میخای بکنی شروع کن. اگه باختی بازم شروع کن اینقد شروع کن که موفق بشی یه روزی

ارمین تو رهروان چقد قشنگ گفت که:
خدا حس خوب پاکی رو از هیچ کی نگیره. 
این حس رو فقط اون ها که بالا رفتن می دونن.
 سپاس شده توسط
(1396 ارديبهشت 22، 12:37)meep نوشته است: در مرز یک سکته مغزی قرار دارم از شدت عصبانیت نمیدونم چکار کنم
حالم دیگه داره از همه چی بهم میخوره رسما دین و مهدویت رو میخوام بزارم کنار
فقط باعث عصبی شدن و فشار خون داره میشه لور بدنم لمسه این چه دین و خداییه که من براش مهم نیستم این چه دینو امام زمانیه که هیچ کاری برای ادم نمیکنن!!؟ چقدر گریه چقدر شکستن این خدا چی میخواد دیگه حاضر نیستم حتی یک لحظه دیگه تو این دین بمونم که اصلا اهمیت به ادم نمیده نمیفهمن داذن چی میکشی تا میگی دارم میپکم میگه ابن سیرین.
میگه مقاومت بابا این حرفا کدومه اخه نفهم اگه ادم با موؤظه کارش راه میفتاد که ادم نمیرفت سمت اون درخت.
خدایا اصن حواست هست داری چه بلایی سرم میاری؟! خیلی چیزارو نرفتم سراغش چون میدونستم تو نمیخوای اما دیدم هیچ فایده ای نداشتن همه به خوشی و حال خودشون رسیدن من موندمو این فشارای لعنتی و اعصاب بشدت خورد و الانی که هر لحظه امکان داره سکته کنمو تمام خاستم بدونی که من برات ذره ای اهمیت نداشتم عیبی نداره از امروز به بعد تو هم دیگه برای من ارزشی نداری تمام
سلاممممم 
داداش اول اینکه ارامش خودتو حفظ کن بعد از شکست میدونی بزرگترین ضربه رو بهت چی میزنه همین نا امید شدنت 
میدونم خیلی سخته همه تجربه داشتیم کل دنیا رو سرت خراب میشه 
ولی خودتو از دست نده دوباره سعی کن شکستو قبول نکن توبه کن و دوباره شروع کن 
کاراهای مذهبی و ارتباطتو با خدا بیشتر کن روزه بگیر همه روز رو ذکر بگو حتی اگه یع لحظه هم بیکار بودی 
لا حول و قوه ال باالله علی العظیم اینو همیشه بگو خیلی بهت کمک میکنه 
هر وقت فکرای اومد تو ذهتت که احساس خطر کردی 
استغفار کن و ذکر استغفرالله ربی و اتوب علیه رو بگوو سعی کن هر لحظه که بیکار بودی مشغول ذکر گفتن بشی شبا هر چیزی رو که ممکنه تحریکت کنه از خودت دور کن 
حتی اگر تخت خوابت تو رو بیاد دفعه های قبلیت میندازه رو تختت نخواب 
باز هم سعی کن به امید پاکیت 
من میدونم میتونی موفق میشی خودتم اینو باور کن
[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
بارون میاد
انتن قطعه
بدو بیا
تا نیومدن دعوا
گریه میکنه
سوار قایقی 
درد داری
درد بیداری
در کپک
درد بیدرد
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان