1398 آذر 6، 23:40
1398 آذر 7، 0:36
(1398 آذر 6، 20:48)cornrose نوشته است:(1398 آذر 6، 20:42)atrisa نوشته است:(1398 آذر 6، 20:40)cornrose نوشته است: دوباره حس شدید افسردگی
و همچنین
تو بشین درستو بخوناااا
________
ی قانونی تو خونه ماهستش ک اینجوریه: وقتی حال من خوب نیست حال یکی دیگه خوبه و تلاش میکنه حال من و خوب کنه،وقتی حال اون خوب نیست حال من خوبه و من تلاش میکنم ک کاری براش انجام بدم.
نتیجه اینکه
حال یکی الان باید خوب باشه زود تند سریع انتخاب کنین ک کدومتون حالتون عالیه:شقایق،کویین،میتوانم
یعنی چ همه ناراحتن مگه میشه آخه؟!!!خوب شین
سپاس شده توسط
1398 آذر 7، 0:41
ویرایش شده
(1398 آذر 7، 0:08)chakavak نوشته است: خیلی ناراحتم،هر روز و هر ساعت دعوا دارم،این روزا داره تصمیماتی از طرف خانواده ام گرفته میشه که من باهاش مخالفم و هی حرص میخورم،مامانم میگه تو میخوای نظرت رو به ما تحمیل کنی میگم صد تا دلیل منطقی میارم دیگه کجاش تحمیله ولی قبول نمیکنن و کار خودشون رو میکنن،به نظر شما چی کار کنم؟تماشا چی باشم؟تماشا چی بودن خیلی سخته اونم وقتی داری سناریو زندگی نزدیک ترین ها به خودت رو میبینی.(دوستان نظر بدید شاید تونستم با کمک شما یه تصمیم منطقی بگیرم)
چن وقت پیش شاهد چنین اتفاقی بودم،خیلی فکر کردم گریه کردم عصبانی شدم داد زدم شکستم دعوا کردم تهش مریض شدم نهایت نهایتش دیدم بابا این ها هم خون و نزدیکترین منم باشن ی روز بالاخره جدا میشیم حالا با مرگ یا با ازدواج و رفتن ب سرخونه زندگی خودمون بالاخره همه عاقل و بالغن گفتم بیخیال: )
سعی کنین از دید خانوادتون هم ب موضوع نگاه کنین و اگر باز هم قبولش نداشتین واقعا خودتون و تباه نکنین.شاید قسمتاینه.هیچی واقعا میگم هیچی مهم تر از خودتون نیست.تو مسائل خانوادگی گهگاهی بیخیالی و خودخواهی لازمه.من کنار کشیدم و نشستم و نگاه کردم شما هم اگر میتونین بیخیالش شین.بزارین هراتفاقی میخواد بیوفته تهش خدا خودش درستش میکنه : )
سپاس شده توسط
1398 آذر 7، 1:15
شکر خدای مهربان و پر بخشش
من افسرده نیستم
الان از خوب کردن حال کی شروع کنیم؟
چکاوک جان خوش برگشتی ..
گاهی با دور آهسته و از بیرون به اتفاقات و گفتگوها نگاه کردن مفیده ..
سپاس شده توسط
1398 آذر 7، 14:02
سپاس شده توسط
1398 آذر 8، 12:22
(1398 آذر 7، 0:08)chakavak نوشته است: خیلی ناراحتم،هر روز و هر ساعت دعوا دارم،این روزا داره تصمیماتی از طرف خانواده ام گرفته میشه که من باهاش مخالفم و هی حرص میخورم،مامانم میگه تو میخوای نظرت رو به ما تحمیل کنی میگم صد تا دلیل منطقی میارم دیگه کجاش تحمیله ولی قبول نمیکنن و کار خودشون رو میکنن،به نظر شما چی کار کنم؟تماشا چی باشم؟تماشا چی بودن خیلی سخته اونم وقتی داری سناریو زندگی نزدیک ترین ها به خودت رو میبینی.(دوستان نظر بدید شاید تونستم با کمک شما یه تصمیم منطقی بگیرم)
مشکلات خانوادگی آدم رو پیر می کنه واقعا.. خیلی سخته نظرات کسایی که دیگه این عقاید درشون درونی شده رو عوض کنی.
Sure I’ve lost a couple of battles over the years
but the second I give up the fight is the second I lose the war
but the second I give up the fight is the second I lose the war
1398 آذر 8، 12:49
یه وقتایی ام هست که اصلا لازم نیست شما نظر کسیو عوض کنی بعدش دچار فرسایش می شی
ضرری که اون رفتار یا فکر می زد از ضرر این همه کش و قوس بیشتر می شه
یه وقتایی ام اصلا برای شما ضرری نداره صرفا به نظرت اشتباهه اون وقت دیگه باید بگذاری و بگذری
الان عامل فرسایش تو خونه ما همینه
یه خواهرم گیاهخوار شده هر وعده ی غذا اون یکی بهش می گه مگهگوشت چه اشکالی داره که تو نمی خوری؟ هر چی بهش می گم بابا به تو چه؟ اصلا مگه ایرادی داره گیاهخواری؟ مگه برای تو ضرری داره؟ می گه نه خیلی ام به من مربوطه
و هر رووووز ما این بحثا رو داریم
اینه که بیشتر وقتا می شه رد شد از بحث
مگر اینکه واقعا صدمه بزنه
تازه همونم معلوم نیست بعد از کلی بحث و جنگ موفق بشی
من خیلی جاها واسه حقم با خانواده جنگیدم اما فقط انرژیم رفت
1398 آذر 9، 12:26
الان خیلی سخت گیری می شه، حالا از طرف خانواده دختر یا پسر.....
درست یا غلط .....
نقل قول: ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
1398 آذر 9، 18:34
چرا آدمایی که لیاقت ندارن و بارها در عوض زحمتی که براشون کشیدم بهم توهین کردن باز دوباره که پاش می افته من زحمتشونو می کشم؟
چرا؟
می دونم یه ایرادی داره این کار
سپاس شده توسط
1398 آذر 9، 18:56
ویرایش شده
کلا این روزا سوءاستفاده کردن آدم ها باب شده
تا می بینن آدم آروم و با ملاحظه و روگیری هستی بدو بدو میان که سوءاستفاده کنند
این حقیقت تلخیه که اخیرا بهش پی بردم
سپاس شده توسط
سپاس شده توسط
1398 آذر 12، 11:48
ن انرژی ای برای خودم دارم ن انرژی ای برای بقیه...
1398 آذر 12، 11:54
ولی اگه می شناسه تو رو وبا این وجود برداشت دیگه ای داشته حرفی ندارم
1398 آذر 18، 15:19
سپاس شده توسط
1398 آذر 18، 15:31