1399 شهريور 31، 23:43
تو خوب بمون، نذار خوبا تموم شن
(1399 شهريور 31، 19:41)شادن نوشته است: بسم الله
مشارکت شادن
برای من حیاتیترین عنصر در حفظ پاکی کنترل ذهنه پاشنه آشیل من در ترک همین مورده و بس..هرجا رهاش کردم به لغزش منتهی شد
امروز با دوست بهبودیم که تو اس ای باهاش آشنا شدم صحبت میکردم ی خانم متاهله با دوسال پاکی ..برام از خیانت همسرش گفت که ی چیز روتینه و دیگه بهش عادت کرده اینکه همسرش با روسپی ها از زمان مجردی رابطه داشته و هنوز داره
دوست بهبودیم به من گفت همسرش میاد از روابطش بهش میگه و ی چیز عادیه دیگه براش و اندکی از جزییات رو گفت ک ذهن منو آشفته کرد..
مشکل اساسی ای ک تو اس ای دارم همین مشارکتهاس ک شامل تجارب گوناگونه و منو آشفته میکنه هی میخوام قضاوت نکنم و خودبرتربین نباشم از طرف دیگه در ظرفیت خودم نمیبینم تحمل کنم در ذهنم نمیگنجه مستاصل میشم .. ذهن منه بیمار دنبال خوراکه برای فانتزی چیدن و وقتی مشارکت دوست بهبودیم رو میشنونم دیگه کنترل کردن سخت میشه برام
امروز دوست نداشتم بشنوم ولی دوستم همه رو نوشته بود و رفته بود ذهنم آشفته میشه مضطرب میشم ، نسبت به ازدواج بدبین میشم، نسبت به جنس مذکر حس تنفر تو وجودم ایجاد میشه، دچار تناقض میشم و آخرش مستاصل میشینم بالاسر خودم و کاسه چه کنم دست میگیرم...
گاهی میگم زندگی متاهلی که اینقد ما مجردا برا خودمون بزرگش کردیم میتونه اینقد سست و سطحی باشه؟ اینکه ته ته تههههه شهوترانی آخره آاااااااخرش مگه بیش از لذتی آنیه .. می ارزه واقعا ؟
با خودم فکر میکنم خدا تا لحظه مرگ احدی رو قضاوت نمیکنه آروم باش و دعا کن خدا وسیله هدایتشون رو براشون فراهم کنه.. بهتره منم صداقت شدید داشته باشم و نفسمو خفه کنم از قضاوت دست بردارم و زیرپوستی احساس برتری نکنم چرا که همه ما بیماریم و ی بیماری مشترک مارو به اس ای کشونده با این تفاوت ک من در مسیر ترک قرار گرفتم و اونا هنوز مسیر رو پیدا نکردن
خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که میتوانم و بینشی که تفاوت این دو را بدانم
آمین
(1399 مهر 1، 14:22)شادن نوشته است: سلام آقاهادی خوبمن میخواستم برم اس ای ولی تو شهرمون نبود
منم همچین نگاهی به ازدواج داشتمو دارم منتهی توی اس ای چون بنا بر اینه لحظه حمله شهوت حتما باید با ی دوست بهبودی مشارکت کنند و از طرف دیگه اس ای بیشتر مناسب افرادیه ک تجربه روابط ج.ن.س.ی متعدد و خارح از چارچوب دارن
حالا وقتی این دوستان بهبودی میان مشارکت میکنن و چون بنا بر صداقت شدیده کامل میان میگن من بهم میریزم هضم نمیکنم قاطی میکنم تو مخیلهام نمیگنجه ی مرد(زن) متاهل اینقد روابط متعدد بی چارچوب و متنوع داشته باشه بعد همسر و فرزند هم داشته باشه
من ترسم از خودمه که با شنیدن این مشارکتها قبحش بریزه برام و دیگه عادی بشه و همچنین آدم شکاکی بشم و نتونم بعدها به کسی اعتماد کنم و از همه مهمتر اینه حس میکنم حیا رو از آدم میگیره
.
با این تفاسیر تصمیم گرفتم فعلا اس ای رو متوقف کنم