درد دل های شما

[سدنا]

کاش میشد فهمید چرا وقتی میدونم کنکورم و نزدیکه و باید درس بخونم و دارم آیندمو به خطر میندازم ولی هیچ کاری نمیکنم

نمیدونم قضیش چیه میدونی کارت خطاس منطقم درکش میکنه ولی باز ادامه میدی 
میدونی ته این راه عاقبتی نداره 
میدونی که تهش سرابه ولی بازم دست نمیکشی از کارت

---

خدایا منو به خودم بیار با هر روشی که میدونی 
سخته این مدلی بودن 
سخته اینکه تمام تصورام از خودم که ساخته بودم
و قرار بود بهش برسم نشه 
درد بیشتر وقتیه میدونی ظرفیت رسیدن به هدفتو داری ولی نمیدونم چرا تلاش نمیشه کرد
نمیدونم مشکل از تنبلی خودمه یا نیست یا مشکل چیه 
کجای کارم اشتباه بود که الان اینجام 
خدایا تو که منو بین این همه سرگردونی و اضطراب و حال بد ول نمیکنی مگه نه؟ 

[KingAmir]

دلم میخواد یکی بود که باهاش حرف بزنم و دقیقا وقتی دلم میخواد که یکی باشه و باهاش حرف بزنم هیچکس نیس 

[amirabbas.s2021]

همش یه حال افتضاح  با دردای تکراری .
و تلاشی که نمیکنم برای تغییر.
حس تنهایی.
حس نیاز به بودن یکی.
حس درک نشدن .
چه حس عجیبیه جوونیی که بر نخواهد گشت

[KingAmir]

چه هممون حس و حال نزدیکی داریم بهم این چه سن و دوره ای هست خدایا 

[rahayii]

[KingAmir]

یه دکمه بود میزدیم یهو حداقل میرفت دو سال دیگه 

[(آرین)]

دلم میخواد یکی بود که باهاش حرف بزنم و دقیقا وقتی دلم میخواد که یکی باشه و باهاش حرف بزنم هیچکس نیس 

اتفاقا من عاشق تنهایی و خلوت خودمم 
به نظر من هیچی مثل خلوت کردن با خودت نمیشه اصلا کلا یه حسو حال دیگس

[(آرین)]

دلم میخواد یکی بود که باهاش حرف بزنم و دقیقا وقتی دلم میخواد که یکی باشه و باهاش حرف بزنم هیچکس نیس 

اتفاقا من عاشق تنهایی و خلوت خودمم 
به نظر من هیچی مثل خلوت کردن با خودت نمیشه اصلا کلا یه حسو حال دیگس

بعضی وقتا دیگه نمی کشی تنهایی ادامه بدی
ادم ی جاییی از خودشم خسته میشه

نکته اصلی همینجاس که نباید بذاری شعله قلبت خاموش بشه حتی تو بدترین شرایط و فقط اینکه خودم آدمه که میتونه به داد خودش برسه
اگه همیشه منتطر باشی که یه ناجی بیاد نجاتت بده مطمئن باش هیچوقت نجات پیدا نمیکنی
یا باید خودت خودتو نجات بدی یا منتظر مرگت باشی

[rahayii]

خیلی وقته هر روز آرزوی مرگ میکنم
همین چند روز پیش داشتم فکر میکردم چی میشه اگه سرطان داشته باشم یا یه همچین چیزی..فکر کردم آیا چیزی هست که به خاطرش دلم بخواد زنده بمونم..
به این فکر میکردم که زندگیم چقدر برام ارزش داره..
و دیدم هیچ ارزشی نداره
نمیدونم از کی به این پوچی محض رسیدم فقط اینو میدونم که دیگه تحمل ندارم
مثل بوکسوری شدم که افتاده گوشه رینگ و فقط داره مشت میخوره..
حس میکنم دیگه هیچ حسی تو وجودم نمونده
انگار قلبم داره از جا کنده میشه
کاش یه چیزی تو زندگیم بود که دلمو بهش خوش کنم.‌.
کارم شده گریه زاری..
کاش گریه کردن مشکلی رو حل میکرد..کاش سبک تر میشدم ولی بدتر میشم.
دلم میخواد مغزمو خاموش کنم حتی برای یه لحظه..

فقط اینجا حرف میزنم و حقیقت رو میگم...من آدمیم که اگه تو بدترین وضعیت ممکن هم باشم و کسی ازم بپرسه خوبی؟؟
میگم خوبم..و هیچکس نمیدونه درونم چقدر آشفتس..

حتی دوست ندارم خوانوادم بفهمن حالم خوب نیست ولی رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون

تنها جوابی که گرفتم وقتی از حال روحی داغونم گفتم این بود که: باید تحمل کنی کاری از دستم برنمیاد

ولی من ۱۹ ساله دارم که تحمل میکنم این وضعیت رو..دیگه تا کی؟؟؟
میگن هیچ آدمی تو دنیا بی غم نیست ولی به نظر من دروغه..
خیلیا هستن که خوش میگذرونن و عین خیالشون نیست و من همیشه حسرت خوردم که مثل اونا باشم(:

[فرید]

چی میشه که از ته ته ذهن از قسمت تاریک این مغز بی عقل این همه خاطره و دغدغه رو کنار میزنی و میای میشینی جلوی چشمام تا گند بزنی به احوالم...

[مرد مقاومت]

فقط میتونم بگم حالم گرفتس 

[ناحلهـ]

بعضی حماقتا فراموش نمیشن هیچوقت هیچوقت 
بهت گفتم از تنهایی میترسم ؟ شایدم نگفتم من فقط تو رو داشتم ولی تو همه رو (:

یادش بخیر از بین تموم خاطراتمون اینو هیچوقت فراموش نمیکنم 
روزی که بدو بدو اومدی پیشم و گفتی 
دیروز یه چیزی خوندم 
دوستایی که ۷ سال باهم دوست بمونن هیچوقت از هم جدا نمیشن یعنی ما هم همیشه پیش هم میمونیم 
با کلی ذوق برام تعریف میکردی و من با اشتیاق به تو گوش میدادم
رفیق 
خیلی گذشت هفت سالمون تموم شد اما الان دیگه تو نیستی 
الان باید ده سال میشد 
ولی ...
تولدت مبارک رفیقم (:

[Tagon]

همه ی روزام طعم شب میده ...

مطمئنا اگر اسمم مُراد بود بازم اوضاع بر وفق یکی دیگه بود ....

[rahayii]

کاش بعضی از آدما اصلا وارد زندگیم نمیشدن
اینکه یه نفر تو زندگیت باشه اما نصفه و نیمه باشه و کاری که باید رو انجام نده واقعااااا عذاب آوره..

این آدما بهت یه نقطه نورانی نشون میدن..یه راه رهایی
ولی یکم که میگذره خودشون امید رو ازت میگیرن

بی خیالت نمیشن ولی کاش میشدن
کاش ولت میکردن تا خودت یه فکری به حال خودت بکنی
کاش بی خیالت میشدن تا چشمت دنبال کمکشون نباشه
و بدونی که هیچکس نیست ..فقط خودتی و خودت

تحمل کردن این آدما خیلیییی سخته
باعث میشن ذره ذره گوشت تنت آب بشه و هرروز اعصابت ضعیف تر بشه

کاش یاد بگیریم که یا تمام و کمال باشیم و یا نباشیم..
چیزی بین این دو وجود نداره(:

دیگه کافیه...منظورم تحمل کردن اینجور آدماس
فقط میخوام از دستشون خلاااص بشم حتی اگه برام خیلی عزیز باشن

حتی اگه حرف زدن باهشون منو تو اوج ناراحتی آروم کنه
این آدما ضرری که میزنن بیشتر از نفع رسوندنه..

باید طی یک تصمیم آنی از زندگیت حذفشون کنی و دیگه حتی بهشون فکر نکنی
انگار که هیچ وقت نبودن(:
و خودت سعی کنی زندگیت رو بسازی..

 تنهایی و استرس یا احساس عدم قطعیت بهتر از امید واهی هست که این آدما بهت میدن..
باید قبول کنم که هیچکس دلش به حال من نمیسوزه
 فقط خودمم که میتونم اوضاع رو تغییر بدم
و وابستگی فقط آسیب میزنه..

[rahayii]