درد دل های شما

[بنت الهدا]

اینروزا  فک میکردم   دیگ  دارم میمیرم دیگ تموم شدم دیگ از من چیزی جز بیداریو  خواب نمونده  
حالم  خیلی بد بود نه ادامه  میدادم  نه نمیدادم    
معلق  در هوا 

نصیحتای بابام  که همیشه میگ  اینکارو کن اونکارو کن هر چند میدونه من عمل نمیکنم  سرم بیشتر از این حرفا باد داره  بازم میگ  هر چند گاها میگم  خدایا  یا بابام فضاس  یا من مریخم  چرا حرفاش  با عقل من جور درنمیاد !!!! 




دیروز   به چن نفر که از دوران کودکی منو میشناختن پیام دادم گفتم  ۳ تا ویژگی خوب  و ۳ تا ویژگی بده منو بگین   


ویژگیهای خوبی که   گفتن واقعا باعث شد دوباره جون بگیرم 
اکثرا میگفتن 
باهوش _  مستقل_  سخت کوش_ مسئولیت پذیر _  با اراده_  
و یکیشون حرفه  جالبی زد  بهم  گف یادته بچه بودی ۵ یا ۶ ساله برات داستانای  تاریخی  مثل ادم و هوا  تعریف میکردم ؟؟  
گفتم  اره  
گفت به نظرم  کوچک ترین بچه ای بودی که به راحتی درک میکردی  من همیشه  به هوش و استعدادت ایمان داشتم  دنیا برا ادمای  امثال تو سخت تر میگذره چون درک  بالا تری دارید 

خیلی برام  عجیب بود  واقعا  من چرا به اینحا رسیدم؟ 
انگار نابود شدم 
پس کو اون همه  اعتماد به نفسسم  ؟
کو اون همه  کنجکاوی ؟  اینقد کنکور خستم  کرده که خودم یادم رفته 

و ویژگی های بدم  که منو بیشتر از همه متعجب کرد 
بی پروا  


از اونایی که فقط حرف حرفه خودشه 
عجول 
مامانم که میگف کله خری   

خلاصه  خیلی خوب بود  
گاها خوبه یکم به درونمون  سفر کنیم شاید  باعث شد ادامه بدیم

[(آرین)]

اینروزا  فک میکردم   دیگ  دارم میمیرم دیگ تموم شدم دیگ از من چیزی جز بیداریو  خواب نمونده  
حالم  خیلی بد بود نه ادامه  میدادم  نه نمیدادم    
معلق  در هوا 

نصیحتای بابام  که همیشه میگ  اینکارو کن اونکارو کن هر چند میدونه من عمل نمیکنم  سرم بیشتر از این حرفا باد داره  بازم میگ  هر چند گاها میگم  خدایا  یا بابام فضاس  یا من مریخم  چرا حرفاش  با عقل من جور درنمیاد !!!! 




دیروز   به چن نفر که از دوران کودکی منو میشناختن پیام دادم گفتم  ۳ تا ویژگی خوب  و ۳ تا ویژگی بده منو بگین   


ویژگیهای خوبی که   گفتن واقعا باعث شد دوباره جون بگیرم 
اکثرا میگفتن 
باهوش _  مستقل_  سخت کوش_ مسئولیت پذیر _  با اراده_  
و یکیشون حرفه  جالبی زد  بهم  گف یادته بچه بودی ۵ یا ۶ ساله برات داستانای  تاریخی  مثل ادم و هوا  تعریف میکردم ؟؟  
گفتم  اره  
گفت به نظرم  کوچک ترین بچه ای بودی که به راحتی درک میکردی  من همیشه  به هوش و استعدادت ایمان داشتم  دنیا برا ادمای  امثال تو سخت تر میگذره چون درک  بالا تری دارید 

خیلی برام  عجیب بود  واقعا  من چرا به اینحا رسیدم؟ 
انگار نابود شدم 
پس کو اون همه  اعتماد به نفسسم  ؟
کو اون همه  کنجکاوی ؟  اینقد کنکور خستم  کرده که خودم یادم رفته 

و ویژگی های بدم  که منو بیشتر از همه متعجب کرد 
بی پروا  


از اونایی که فقط حرف حرفه خودشه 
عجول 
مامانم که میگف کله خری   

خلاصه  خیلی خوب بود  
گاها خوبه یکم به درونمون  سفر کنیم شاید  باعث شد ادامه بدیم

اتفاقا کنجکاوی زیاد جز صفات بد بشمار میاد 
همه اعضای کانون بیش از حد کنجکاو بودن که افتادن تو این گودال

[سدنا]

میگم خدایا نکنه گناه باعث شه حب امام علی علیه السلام و فرزندای این ایشون از قلبم کمرنگ شه ، که اگه اینجوری باشه ای وای بر من              
شبکه ۳ یه آخوندی داشت از فضائل امام علی علیه السلام میگفتش خیلی جالب بود
ناخودآگاه دل آدم نرم میشد از این همه کرامتای ایشون ، میگفتش اگه حب و دوستی ایشون تو قلبتونه از مادرتون تشکر کنید که اینجوری تربیتتون کرده که سر سفره اهل بیت هستین
و حب حضرت علی علیه السلام گناه رو از آدم دور میکنه
شاید هیچ فقری بدتر از این نباشه که اسمتون توی قلبمون هک نشده باشه
خدایا فقیرمون نکن
دیروزم میگفتن از امام علی علیه السلام کم نخوایید 
چی بیشتر از عشق و محبت به شما
چی قشنگتر از اینکه اسمتون بیاد قلبمون پر از عشق به شما باشه

[هدا]

مسیر
لحظه ها
نور
مامانبزرگ
زنده__گی
تماشا کردن
حال
قطرات آب
گوجه سبز
خدا


آخرین درد و دل من در امسال
التماس دعا

[ایرانا]

میدونی ما ادما چرا به بقیه حسادت میکنیم؟

چون میبینیم اون داره پیشرفت میکنه
و من بهش نمیرسم

چون اون خوبه و منم میخوام شبیه اش باشم
ولی چون زورم نمیرسه طردش میکنم
یا پاشو میکشم ک با سر بخوره زمین و بعد احساس کنم من حالا پادشاه خودم توی ذهنم هستم...


این بار یه شکل دیگه بهش نگاه کن...
70 سالگی خودتو بیار جلوی چشمت
نه چشمات درست میبینه
نه گوشات درست میشنوه
نه مثل جوونی میشه سریع مطلبی رو یادگرفت
شاید محتاج بقیه بشی برای انجام کارات

نمیدونم پای حرفای مادربزرگاتون تا حالا نشستین یا نه

اما یه وقتایی انگار یه حسرتی تو حرفاشونه
میگن من جوون بودم میدووییدم فلان کار رو میکردم
خیلی خوشگل بودم و فلان و بهمان بودم
پیریمو نگاه نکن

اگر ازش بپرسن برگردی عقب چیکار میکنی
نمیگه شبیه فلان کس میشم
نمیگه برای اینکه از مد عقب نمونم ، فلان مارک رو میخرم یا ...
اون احساس رقابت رو نمیبینی ...

اما برعکس ممکنه بگه بهتر از دندونام مراقبت میکنم
میرم فلان کارو ک دوست داشتمو انجام میدم...
قدر انچه ک داشته رو بیشتر میدونه
قدر خودشو بیشتر میدونه...

یه زمانی میبینی همه رفتن، و تو سرمایه وجودتو صرف این کردی ک از این یا اون عقب نمونی

صرف این کردی ک بقیه فکر نکنن تو یه چیزی کم داری

میخوام بهت بگم

بزار دیگران فکر کنن
بزار فکر کنن ک اصلا عقب موندی
باور اونا، حسرت تو رو توی 70سالگی پر نمیکنه

لطفا روی خودت سرمایه گزاری کن و خودتو ببین، ببین چه کاری رو دوست داری انجام بدی
توی چه شرایطی هستی 
و خودتو با هیچ کس دیگه ای جز خودِ دیروزت مقایسه نکن

میبینی ک چه قدر احساس آرامشت
میزان پیشرفتت و اعتماد به نفست بیشتر میشه :‌)

مراقب روح لطیفت باش...
بخاطر بقیه خرابش نکن...☘

[سدنا]

کاش زورم به خودم میرسید...

[Silent Voice]

وقتی برا بدست آوردن یه چیزی توی زندگیت از جون دل مایه میزاری کلی سختی به جون میخری 
تا بدستش میاری 
ولی وقتی خیلی راحت از دستش میدی
شبا تا صبح گریه می‌کنی 
قلبت تیکه تیکه میشه 
خودت و به در و دیوار میکوبی که من مگه چی کم نذاشتم چه سختی به جون نخریدم 
مگه من از جون و خون و دل و احساساتم مایه نذاشتم؟ 
پس چرا آنقدر راحت از دستش دادم؟ 
افسردگی میگیری 
ناراحت میشی 
گاهی حس می‌کنی توانایی ادامه دادن نداری! 
طعم برخی شبا برات فوق العاده تلخه 
خیلی تلخ 

مدتی میگذره کابوس ها کمتر میشه اما باز هم اذیتت می‌کنه 
درسته که هر شب تا صبح گریه نمیکنی 
اینا کم‌کم تبدیل میشه به بعضی شبا تا صبح گریه می‌کنی 

بعضی شبا خس می کنی توانایی ادامه دادن نداری 
چرا 
چون بازم میگم از خون و پوست و جون و دلت و احساساتت برا رسیدن به خواسته ات مایه گذاشتی ! 
و بازم ناراحتی از اینکه چرا اینقدر راحت از دست دادی چرا نشد و... 
میشینی ریشه یابی می‌کنی 
با خودت میگی 
اگر رابطه بود اون منو راحت بدست آورد 
راحت هم از دست داد 
پس برا اون طبیعیه 
ولی چرا من باید اینقدر زجر بکشم 


ولی هدفه رابطه نیست!

[سدنا]

شاید یکم خودخواهی باشه
ولی دلم میخواد یه مدت خیلی طولانی فقط به فکر خودم باشم...
فکر کنم انقدر به فکر روح خودم نبودم مث گلی شده که خیلی وقته کسی بهش رسیدگی نکرده و پژمرده شده و نفسای آخرشه

اول لازمه حال خودم خوب شه تا بتونم به بقیه دغدغه هام فکر کنم

[KingAmir]

چه خوبه وقتی نسبت به درد ها و اتفاق هایی که برات می افته قوی شده باشی و رشد کرده باشی، و نسبت بهش بی اهمیت باشی، در همین حال میتونی بهترین تصمیم رو بگیری خدا رو شکر که اینبار به لطفت تونستم قوی عمل کنم نسبت به حواشی و قوی تر ادامه خواهم داد

[New fighter]

هر چقدر جلو تر میرم با مصیبت های بزرگ تری باید دست و پنجه نرم کنم   خدایا راضیم به رضای تو  ولی این رسمش نیست . رفقا،عزیزان،دوستان حلال کنید گویا باید گوشی و سیستم را برای همیشه بذارم کنار فقط میتونم باهاشون آهنگ گوش بدم   چند سالی هست با یه بیماری دست و پنجه نرم میکنم امسال هم شیراز رفتم دکتر هم شهر خودمون میگن اوضاع چشمت خوب نیس باید خیلی مراعات کنی مجبورم ازتون دور بشم خیلی برام سخته واقعا سخته ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نتنها کانون بلکه توی شغل مورد نظرم هم موثری بود چون همش با سیستم سرکار داشتم دیگه اونم نمیشه کاری کنم در رفتگی لنز دارم چشمام روز به روز دارن بدتر میشن اجازه عمل بهم نمیدن فقط میگن نکن خب من چه غلطی بکنم تو مملکت تنها دلخوشیم همین تدوین بود و کاری که میکردم اونم میگن نکن میگن ورزش نرو عصب های چشمت ضعیف شدن به مو وصله ممکنه هر لحظه ‌‌‌‌‌‌‌‌پاره بشن فعالیت های سنگین می‌تونه آسیب بزنه
شما بگید من چیکار کنم به هزار زحمت بلندی شدم از جام الان باید این اتفاق میفتاد؟

[Silent Voice]

know I’m not the only one
میدونم تنها کسی نیستم

Who regrets the things they’ve done
که از کارایی که کرده پشیمونه

Sometimes I just feel it’s only me
بعضی وقتا حس میکنم که تنها کسی ام

Who can’t stand the reflection that they see
كه نميتونه نتیجه ی کارهایی رو که میبینه باور کنه

I wish I could live a little more
کاش میتونستم کمی بیشتر زنده بمونم

Look up to the sky, not just the floor
به آسمون خیره بشم، نه فقط به زمین

I feel like my life is flashing by
حس میکنم زندگیم داره بسرعت از جلوم عبور میکنه

And all I can do is watch and cry
و تنها کاری که ازم بر میاد اینه که ببینم و گریه کنم

I miss the air, I miss my friends
دلم واسه هوا تنگ میشه، واسه دوستام تنگ میشه

I miss my mother, I miss it when
دلم واسه مادرم تنگ میشه، واسه وقتی که

Life was a party to be thrown
زندگی برگزاری یه مهمونی بود

But that was a million years ago
ولی اینا مال خیلی وقت پیشه (میلیونها سال پیش)

[KingAmir]

نمیدونم کی نیاز داره اینو بشنوه 
ولی اگه بزودی امتحان داری و هیچی بلد نیستی، پاشو درستو بخون، 
به کارای عقب افتاده ات برس، 
اگه کسی بهت حس ناکافی بودن میده بهش اهمیت نده چون تو به اندازه‌ی خودت خوب و کافی هستی، 
اگه کسی امروز بهت نگفته چقد خوشگل شدی من میگم "خیلی خوشگل شدی"، اگه اوضاع روحی، جسمی و مالیت خوب نیست اشکال نداره درست میشه، 
اگه درگیر مشکل خاصی هستی و احساس ناراحتی میکنی، یه بغل از راه دور برای تو، 
اگه اطرافیانت دائما با دیگران مقایسه‌ت میکنن بهشون گوش نکن چون تو قرار نیست مثل بقیه باشی و همین که خودتی کافیه.

[Silent Voice]

چند وقت پیش توی کانون شاهد اتفاقاتی همه ما بودیم که نتیجه اش شد بستن تموم تاپیک های کانون 
و اینکه همه فقط یه حق داشتن تو یه تاپیک پست داشته باشن 
به اسم میزگرد. 


شاید اگه با ذهنیت فعلی برگردم به اون زمان از خیلی چیز ها از خیلی آدم ها از خیلی عقاید فقط انتقاد کنم.... 
از یه سری حمایت کنم 
با یه سری مخالفت کنم 

نمی‌دونم ولی چرا بعضی حرفای آدمای اون چند روز میزگرد و تازه دارم میفهمم دقیقا درخواست پنهانیشون چیه 
چه خواسته ای دارن که پشت قاب های شیشه ای مخفی اش کردن 
آقای رادیکال آقای چکاوک خانم ایرانا آقای اسنوبال و... 
تازه امروز دقیق تر متوجه های خواسته های پنهانیشون شدم

و اونم وسط‌تحلیل های درس جامعه شناسی بود 

به هر حال هر چی بود تو میزگرد یه روز شروع شد یه روزم تموم شد 
هر چی بود تموم شد رفت 

مهم اینه که الان خیلی خیلی دیر شده

[سدنا]

سعی میکنم پاشم شرایطو درست کنم
ولی قبل از هرچی نیاز دارم به مدد و کمک خودت
تجربه نشون داده بدون کمکت نمیتونم قدم از قدم بردارم
تا نبخشیم و دلت باهام صاف نشه انگار همه درا به روم بستس

نور امید رو تو قلبم روشن کن و امیدم فقط به خودت باشه و بس

[KingAmir]

هنوزم فکره زندگیه متفاوت تو سرم میاد، زندگی رویایی اون چیزی که میخوام ولی خب اینی که الان هستم تا به اونی که بخوام تبدیل شم راه زیادی داره، ولی دیدگاهم نسبت به این زندگی و خودم اینه که میتونم، مثل این که رسالت زندگی من این وضعیت نیس باید تغییر کنه و مسیر به کل عوض بشه!