1390 تير 26، 1:09
شب عیده،اما دلم گرفته....نمیدونم چرا؟؟؟
دعا کنین برام بچه ها
(1389 تير 25، 20:56)سها نوشته است:(1388 مرداد 7، 20:57)سها نوشته است: نمیدونم اینجا جاشه یا نه اما اگه حوصله کنید اینکه چی شد که با کانون آشنا شدمو واستون بگم:سلام
چهارشنبه 24تیر (به قول tanha)زدم،خب ! حمام کردمو با پرویی تمام نمازمو خوندم به خیال اینکه این آخرین باره.فرداش دم اذون مغرب _فکر کن ، شب جمعه!! تو لحظاتی که مطمئن بودم از بهترین لحظه های خداست تو لحظه هایی که لحظه استجابت دعا بود.._دوباره ...زدم.حالم از خودم بهم خورد دیگه پستی رو به حد اعلا رسونده بودم بازم حمام وبازم پرویی واسه نماز.اما از سجاده م خجالت کشیدم،پهنش کردم اما توش نرفتم بیرونش نشستم و زار زدم واسه اولین بار صدای هق هقم بلند شد توسل کردم به امام رضا (علیه السلام) .
.
.
.
و........
نمیگم تو این چند روز وسوسه نشدم نمیگم پام نلغزیده اما باور کنید اینو با اطمینان میگم اینکه اسیر نشدم رو مدیون کانونم و البته *****خدا *****که این روزا دست حمایتش رو روی شونه هام به خوبی احساس میکنم .
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
با هم باشیم تا اسیر نشیم ...
ارادتمند تک تک بچه های کانون و دعاگوشون تو تمام لحظه های تنهای "سها".
این پستو گذاشتم تا شما هم تو شادی که الان دارم شریک باشین..
تا بدونین یک سال پیش چی به من گذشت و چی شد که کانونی شدم...
امشب هم من بودم و سجاده ام و اشک ...
اما اینبار اشکم از عجز نبود....اشکم فقط به بهانه شکر بود....
اون روزا پاکی برام خیلی دور بود....
هنوزم میگم...دست حمایت خدا رو به خوبی احساس میکنم و با تمام وجودمو خودمو بهش آویخته ام و دستشو رها نمیکنم....
احساسی که دارم پر خوبی و لذت و سرشار و لبریز از قدرشناسی از خدایی هست که منو واسه خودش نگهداشته و منم قدرش رو میدونم.....
برای همتون آرزو میکنم که بتونین به این عادت غلبه کنین و طعم خوشه پاکی رو احساس کنین....خیلی شیرینه...
از همه دوستای خوبی که تو این راه همراهم بودن و حرفاشون کمکم کرد ممنونم...
همچنان :
ارادتمند تک تک بچه های کانون و دعاگوشون تو تمام لحظه های تنهای "سها".
درپناه امن یاد خدا؛ایام به کام...یاعلی.
(1390 تير 26، 22:46)TIRED نوشته است: من آمده ام وای وایاتفاقا من پستای شما رو زیاد دیده بودم تو گشتایی که میزدم تو کانون...خوش اومدین
اینجا شاید کسی مرا به جا نیاورد آما!
با کوله پر بازگشته ام
اشتباه نکنید به سفر معنوی تشریف نبرده بودم
نیاز به ریست شدن داشتم که گویا زیاد طول کشیده
کدورت هارا به دست باد سپرده ام و پیروزمندانه برگشتم
به سها نیز ترک چانانه اش را تبرییییییییییییییییییییییییییییییک میگویم همرا با چند ماچ چندش انگیز نثار قدومش میکنم
(1390 تير 26، 23:23)ماینز نوشته است:(1390 تير 26، 22:46)TIRED نوشته است: من آمده ام وای وای
اینجا شاید کسی مرا به جا نیاورد آما!
با کوله پر بازگشته ام
اشتباه نکنید به سفر معنوی تشریف نبرده بودم
نیاز به ریست شدن داشتم که گویا زیاد طول کشیده
کدورت هارا به دست باد سپرده ام و پیروزمندانه برگشتم
به سها نیز ترک چانانه اش را تبرییییییییییییییییییییییییییییییک میگویم همرا با چند ماچ چندش انگیز نثار قدومش میکنم
اتفاقا من پستای شما رو زیاد دیده بودم تو گشتایی که میزدم تو کانون...خوش اومدین