نظرسنجی: نظرتون در مورد این تاپیک چیه؟
این نظرسنجی بسته شده است.
عالی
80.95%
34
80.95%
خوب
19.05%
8
19.05%
متوسط
0%
0
0%
ضعیف
0%
0
0%
در کل
42 رأی
100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید.

امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دوره ی کامل تکنیک های موفقیت

سلام
می خواستم بگم درمورد این که گفتید هرکس ادمهای مثل خودشو جذب میکنه
مثلا اگر زنی با مردی ازدواج کرد که خیانتکاره حتما خود اون زنه خیانتکار بوده و بلعکس
بگم که موافق نیستم
من خیلی ها رو دیدم که یکی شون فوقالعاده سالم و پاک بوده اما اون یکی خیلی بد و خیانتکار53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v
یا مثلا یه ادم خیلی مظلوم با یک ادم فوقالعاده بد جنس ازدواج کرده یا دوست شده!!
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
(1389 مهر 26، 11:53)حسن یوسف نوشته است: سلام
می خواستم بگم درمورد این که گفتید هرکس ادمهای مثل خودشو جذب میکنه
مثلا اگر زنی با مردی ازدواج کرد که خیانتکاره حتما خود اون زنه خیانتکار بوده و بلعکس
بگم که موافق نیستم
من خیلی ها رو دیدم که یکی شون فوقالعاده سالم و پاک بوده اما اون یکی خیلی بد و خیانتکار53258zu2qvp1d9v53258zu2qvp1d9v
یا مثلا یه ادم خیلی مظلوم با یک ادم فوقالعاده بد جنس ازدواج کرده یا دوست شده!!

شما دقت نکردید یه قسمتی هم بود که میگفت ما به وسیله ی افراد مورد آزمایش الهی قرار می گیریم.

البته اینکه شخص بتونه آزمایش رو با موفقیت بگزرونه دیگه به خود شخص بستگی داره.53258zu2qvp1d9v
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

سلام

ازدواج خیلی موضوع مهمیه توی زندگی !

حتما دقت کنین که قبل از ازدواجتون از راهکارهایی که از نظر علمی ارائه شده برای شناخت طرف استفاده کنین !

ساده از این موضوع یعنی شناخت قبل ازدواج نگذرید ! البته به روش منطقی و علمی و عملی !

سخنان دکتر فرهنگ و حاج آقا دهنوی خیلی مفیده ...

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
البته من فکر میکنم نظری که هرکس درمورد خودش داره باعث میشه یه افراد خاصی رو به سمت خودش جذب کنه
مثلا یه پدر وم ادری میگن چرا بچه ه ما همش میره عاشق ادم های بدرد نخور میشه
یعنی میگن بچه ی ما بنجل پسنده
افراد بنجل رو میپسنده
دلیلش میتونه این باشه که اون بچه خودشو بنجل فرض میکنه
برا همین فکر میکنه لایق همون فرد بنجله

حتی وقتی میفهمه طرفش مثلا به اون خیانت میکنه بهش اعتراضی نمیکنه چون فکر میکنه لایق همین زندگیه
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
4fvfcja
اصل کار همون فکره که ما رو سمت آدم های مختلف و افکار مختلق و پیشامد ها میکشونه

البته نظر من در مورد آدم های الهی و مذهبی فرق داره ، به نظر من یه سیستم های دیگه ای روی اون ها پیاده سازی میشه که یه سری افراد و پیشامد هایی توی زندگیشون قرار میگیرن ...
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
ما آدم ها خیلی جالبیم!
شعر می سازیم برای راه رفتن زیر باران.
دیدید آدم هایی رو که شعر نو میگن:
"
و باران که آمد
مرا نرم و چیک چیک بارید
"
همین آدم وقتی زیر باران می ماند، به زمین و زمان فحش میده!
خوب؛
گنجشک ها رو دیدید توی درخت ها؟
؟
؟
جیک جیک جیک جیک جیک جیک .....
روزهایی که باران می آید را فقط می دویم که به مقصد برسیم؟!
عزیز من بایست و این دفعه به یک درخت نگاه کن و دنبال آن گنجشک بگرد.
می دونید چی می بینیم؟
؟
؟
تک تک گنجشک ها رو می بینید که هر کدام برگ پهنی رو پیدا کردن و زیر اون برگ پهن آرام نشستند. برگی که اونها رو از باران مصون نگه می دارد.
و رگبار که تمام میشه، همه ی گنجشک های درخت شروع می کنن به خواندن!
اون گنجشک داره به ما درس میده ولی ما که درس نمی گیریم! خوابیم! علی (ع) فرمود!
گنجشکه داره میگه "عزیز من، وقتی رگبار های زندگی بر تو باریدن گرفت، سرپناهی پیدا کن و آرام باش؛ سر پناه برای من گنجشک یک برگ است، برای تو خدا؛ وقتی رگبار های زندگی تمام شد موقع این است که بزنی زیر آواز!"
ما چه کار می کنیم؟
؟
؟
وقتی رگبار زندگی، سختی زندگی میاد و تمام میشه:
- کمرم شکست.
- این چه مصیبتی بود.
- حالا بعدی رو خدا به خیر کنه.
و از گنجیشکه درس نمی گیریم!
.
.
خورشید هر روز صبح طلوع می کند، هر روز غروب خورشید با ما خداحافظی می کند.
داره بهمون درس میده!
میگه خورشید زندگی من و شما روزی طلوع می کنه و روزی غروب، که خیلی هم زمانش طولانی نیست! و همان زمانی که خورشید در سرزمین من و شما غروب می کند، در سرزمین دیگری بلافاصله طلوع می کند. بازم داره بهمون درس میده!
فکر نکن با مردنت زندگی تمام می شود. تو در جای دیگری بعد از مرگ طلوع خواهی کرد.
.
.
یه دختر بچه ای دبستانش نزدیک خونشون بود. پیاده می رفت و میومد.
یه روزی که باران تندی میومد، مادرش نگران شد و لباس پوشید و دوان دوان رفت به سمت مدرسه، دید دختر کوچولو داره آواز می خونه و میاد و هر رعد و برقی که میزنه میپره بالا و به نشانه ی خوشحالی فریاد میزنه!
مادرش گفت "چی کار می کنی؟"
گفت "مامان ببین، خدا داره ازم عکس میگیره!"
فکر می کرده اون رعد و برق فلش دوربین خداست.
و چقدر بچه ها از من و شما عاقل ترند!
ما اگه دوربین خدا رو ببینیم مگه جرات داریم هر کاری بکنیم؟!
؟!
؟!
ما میگیم "نه بابا! این دوربینا که میگن مخفیه، سرکاریه! گاز بده برو! راحت باش"
.
.
یه دوستی می گفتم "من اصلا ماشینم رو نمی شورم!"
گفتم "چرا؟"
گفت:
"
ما تا می شوریم باران میاد کثیفش می کنه.
بعد یه بیست روزی که نمی شوریم و لجن از ماشین داره می باره، می برم که بشورم ولی خودم هم میدونم من امروز بشورم، فردا باران میاد!
میخام برم با چند تا کارواش قرارداد ببندم! میخام بهشون بگم میخاین مشتری براتون بیاد؟! ماشین منو بشورین فردا بارون میاد! همه ماشینا گلی میشن و پس فردا صف میکشن اینجا!
"
گفتم "عمو. خدا داره با تو حرف میزنه و تو خوابی! خدا داره میگه که وقتی ماشین گلی و لجنی و کثیفت رو شستی، باران رحمت من باریدن می گیرد! دل سیاهت رو بشور تا باران رحمت من بر زندگی تو باریدن بگیرد! چرا پیام رو نمی گیری؟! کارواش چیه؟!"
.
.
خدا با ما حرف می زند! ولی علی (ع) فرمود اونهایی که این حرف ها رو می شنوند و درس و عبرت می گیرن متاسفانه خیلی کم هستن!
!
!
اگر من و شما اهل موعظه شنیدن و پند شنیدن باشیم، زره زره ی عالم به من و شما درس می دهد.
.
.
حسن بصری رو می شناسین؟
؟
؟
در سریال "جابر بن حیان"، اون پولداره که دزده میخاست دخترش رو بگیره، اون حسن بصری بود.
حسن بصری داشت می مرد.
شاگردان بسیار بزرگی هم ایشون تربیت کردند و به اسلام تحویل دادند.
یکی از شاگردای ایشون در لحظات آخر از ایشون پرسید:
"
استاد؛ میخام از شما بپرسم که استاد های شما در طول زندگی چه کسانی بودند؟
"
حسن بصری گفت:
"
من در طول زندگی اساتید زیادی داشتم ولی سه نفر بهترین و اساسی ترین استادای زندگیم بودند.
اولین استاد من یک راه زن بود!
هر شب می رفت که قافله ای رو بدزده و مسیری رو ببنده و چیزی به طورش نمی خورد!
صبح که می دیدمش می پرسیدم دیشب راهزنی کردی؟ سد راه قافله ای شدی؟
می گفت نه. دیشب که چیزی نصیبم نشد ولی امشب ان شاء الله و به لطف خدا یه قافله بهمون می خوره!
و هرشب کارش همین بود که بره و دست خالی برگرده و بگه به لطف خدا فردا یه قافله میزنیم!
و لطف خدا!!!
[حسن بصری میگه] من خیلی عبادت می کردم ولی نمی دیدم که این عبادت ها ما رو با خدا رفیق کرده باشه. احساس نمی کردم به خدا نزدیک شدم.
یک استاد بزرگ من این راه زن بود که به من یاد داد که اگر به نتیجه هم نمی رسیم، آنقدر ادامه بده و به لطف خدا امیدوار باش که به نتیجه برسی.
استاد دوم من یک توله سگ بود.
یک روز داشتم از مسیری عبور می کردم و بسیار تشنه بودم.
رودخانه بود. رفتم کنار رودخانه آب بخورم. توله سگی هم تشنه بود و آمد که آب بخوره.
وقتی به کنار رودخانه آمد تصویر خودش رو توی آب میدید. از تصویر خودش میترسید، پارس می کرد و عقب عقب می رفت.
4، 5 باری جلو آمد و از ترس به عقب برگشت.
بعد فکر کرد که این چاره ی کار نیست و اگر میخاد رفع تشنگی بکند، باید مانع را از سر راه بردارد. باید با اون مانع خودش رو مواجه کنه و با فرار کردن به جایی نمی رسه.
توله سگ عقب عقب رفت و پرید روی تصویری که توی آب میدید! و وقتی پرید توی آب اون تصویر محو شد و خودش رو سیراب کرد و اومد بیرون.
اون توله سگ به من یاد داد که "با موانع زدگیت رو در رو شو و از مسائل زندگیت گریز نداشته باش"
سومین استاد من دختر بچه ای بود.
شب بود و داشت می رفت به سمت مسجد. شمع روشنی در دستش بود.
منم از اونجایی که همیشه نگران آتش بازی بچه ها بودم، رفتم جلو و با نگرانی بهش گفتم "دخترم این شمع رو کی برات روشن کرده؟
[حسن بصری میگه] دوست داشتم که بگه خودم نکردم و من دست به آتیش نمی زنم.
دختر یه لبخندی به من زد و بدون اینکه جواب بده شمع رو فوت کرد و گفت "همونی که شمع رو روشن کرده، خاموشش کرد الان"
خاموش کننده ی شمع همانی است که آن را روشن کرده بود. و دخترک داشت به سمت مسجد می رفت.
[حسن بصری میگه] ناگهان یک فکری در ذهن من جرقه زد. دخترک به سمت مسجد می رفت و شمعی رو روشن کرده بود و خودش شمع رو خاموش کرد.
فهمیدم نوری که در درون ما روشن می شود، اگر در مسیر حق قدم برداریم خدایی هست که آن نور را در درون ما شعله ور می کند. و همون خدا کسی است که اگر از مسیر حق رو به مسیر باطل تغییر بدیم، می تواند اون نور را خاموش بکند.
[حسن بصری میگه] من بعد از این سه تا استاد، صدها استاد داشتم. من با جنگل حرف می زدم. من با رودخانه حرف می زدم. من با حیوانات حرف می زدم و از هر کدوم درسی می گرفتم.
"
.
.
پس دوستان عزیز، همه چیز برای ما حاوی درس و پیام است.
از کجا بدونیم که این درس و پیام رو درست گرفتیم؟
؟
؟
اصلا مهم نیست که درس رو درست بگیری یا غلط، مهم این است که پیام بگیری.
شما یه بازی رو که تا حالا انجام نداید، وقتی برای اولین بار به شما قوانین و شرایط یاد داده میشه، دفعه اول شاید در عرض چند دقیقه شما در آن بازنده باشید و شکست بخورید.
دفعه دوم ...
دفعه سوم ...
دفعه چهارم ...
آرام آرام زمان باخت تون رو بیشتر می کنید و به تجربه و مهارت تون اضافه می کنید تا کار به جایی می کشد که شما برنده خواهید بود.
.
.
داری میری خونه. تو مسیر خونتون، ماشین جلویی شما چرخش میوفته توی جوب. مهم اینه که فکر کنی "چرا جلوی من باید یک ماشینی چرخش توی جوب بیوفتد؟" و سعی کنی یه پیامی از این دریافت کنی و درست و غلطش مهم نیست.
.
.
اگر شما هر روز شروع به تجزیه و تحلیل آنچه که می بینید و می شنوید و درک می کنید بکنید، آرام آرام ذهن شما به اون مهارتی میرسد که دیگه همیشه برنده ی بازی خواهید بود.
در واقع دیگه پیام هایی که می گیرید کاملا درسته.
(1389 مهر 28، 0:36)مجتبی نوشته است: 4fvfcja
اصل کار همون فکره که ما رو سمت آدم های مختلف و افکار مختلق و پیشامد ها میکشونه

البته نظر من در مورد آدم های الهی و مذهبی فرق داره ، به نظر من یه سیستم های دیگه ای روی اون ها پیاده سازی میشه که یه سری افراد و پیشامد هایی توی زندگیشون قرار میگیرن ...

باید عرض کنم که هم فکر و هم رفتار ماست که آینده ی ما رو می سازه!

هیچ فرقی هم نمی کنه که شخص مذهبی یا الهی باشه یا نباشه و در ضمن تعریف الهی و مذهبی بودن نسبی است و نمیشه تعریف مشخصی براش آورد.

کما اینکه ممکنه فردی از نظر شخصی مذهبی ولی از نظر شخص دیگه ای معمولی و عادی باشه (لغت بهتر از معمولی پیدا نکردم42)

موفق باشید
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

4fvfcja
منظورم سنت های الهیه

و منظورم در مورد شخص "مومن" هست : الذین آمنوا برسله (کسانی که به رسولان خدا ایمان اوردن )
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
اینکه آینده ی ما کاملا توسط فک و رفتار ما ساخته شه به نظرم درست نمیاد

پس نقش خدا این وسط چی میشه ؟

در ضمن تقابل افکار چی ؟ وقتی دو نفر فکر متفاوت داشته باشن و چیز متفاوت بخوان چی ؟ فکر کی برنده میشه ؟

اینی که تو میگی یعنی ما مختار مختاریم . اختیار مطلق

جبرگرایی مطلق خوب نیست ولی اختیار گراییه مطلق از اون سر بوم افتادنه

به نظرم این حدیث امام صادق خیلی قشنگه که میگه ما آدما نه مجبور مجبوریم نه مختار مختار

یه چیزی بین جبر و اختیار ( نه 5 درصد و 95 درصد4fvfcja)

در ضمن مذهبی بودن شاید نسبی باشه ولی الهی بودن زیاد نه ، چون نسیت به خدا سنجیده میشه نه نسبت به افراد دیگه و به دله نه زبان ( داستان موسی و شبان )

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
Heart 

سلام سلام 317

آزمایش تاثیر کلمات مثبت و منفی
دوستان اگه یادتون باشه آقا بهنام/قوقنوس این آزمایشی رو پشنهاد کرده بودن که انجام بدیم و عملا نتیجه رو ببینیم
من خیلی وقت پیش تر این آزمایش رو با برنج پخته (اضافه شام!) انجام دادم و نتیجه رو هم مشاهده کردم و حالا برداشتم رو در اختیار شما میزارم

شرح آزمایش :
مقدار کاملا مساوی از برنج رو در دو شیشه مربا دربسته ی کاملا مشابه و یکسان
ولی با دو برچسب متفاوت (یکی مثبت /بهشت و دیگری منفی/جهنم) به مدت تقریبا 10 روز
هر دو رو در شرایط یکسان(تو آشپزخونه بالای یخچال!)قرار دادم

مشاهدات و نتایج:
یکی دو روز بعد مشاهده کردم که برنج شیشه ای که برچسب جهنم داشت زودتر شروع به فاسد شدن کرد
روز بعدش هم در شیشه دوم با برچسب بهشت هم میشد علائم اولیه فساد رو دید
و داستان گندیده شدن برنج همچنان در هردو ادامه داشت ...!
تا اینکه بعد ده روز (آخرین روز آزمایش)من محتویات هر دو شیشه رو خالی کردم و از نزدیک درست بودن فرضیه ام رو دیدم

یه چند تا عکس هم گرفته ام امیدوارم مفید واقع بشن
شاید در نگاه اول زیاد واضح نباشه ولی خوب که دقت کنیم کاملا مشخص هست که محتویات یکی از شیشه ها بیشتر فاسد شده درحالی که
هردو تو یه جور ظرف و در یک مکان و مدت زمان مساوی مورد آزمایش قرار گرفتن

عکس ها:
روز اول شیشه با برچسب بهشت
روز اول شیشه با برچسب جهنم

روز آخر هر دو شیشه
روز آخر شیشه با برچسب بهشت
روز آخر شیشه با برچسب جهنم
حرف آخر
تک تک افکار ما و تک تک کلماتی که روزانه استفاده میکنیم ارزشمندند!
هرکدومشون اونقدر قدرتمنده که میتونه دنیائی رو بسازه یا برعکس دنیائی رو تخریب کنه!
و این دو فقط و فقط به اراده و انتخاب بستگی داره!

سعی میکنم
در استفاده از کلمات به خصوص هنگام مخاطب کردن افراد دقت کنم
و در مورد خودم و دیگران مثبت و خوب فکر کنم تا دنیای اطرافم هم خوب باشه
و اینکه مواظب افکارم باشم...مواظب گفتارم باشم!

*لینکها اصلاح شد


[تصویر:  wp4003454.jpg]
(1389 مهر 28، 18:45)توبه18 نوشته است: اینکه آینده ی ما کاملا توسط فک و رفتار ما ساخته شه به نظرم درست نمیاد

پس نقش خدا این وسط چی میشه ؟

دقیقا خود خدا این تا این حد اختیار رو به ما داده و اصلا با اختیار خدا هیچ منافاتی نداره

در ضمن تقابل افکار چی ؟ وقتی دو نفر فکر متفاوت داشته باشن و چیز متفاوت بخوان چی ؟ فکر کی برنده میشه ؟

تقابل افکار در مورد بحث و موارد دیگه است نه اینکه کسی بخاد به چیزی برسه. در ضمن هر کس می تونه با همون فکر به چیزی که میخاد برسه. اینکه دو نفر تو یه مورد باهم تفاورت داشته باشن مهم نیست. هر کس بر اساس فکرش نتیجه میگیره


اینی که تو میگی یعنی ما مختار مختاریم . اختیار مطلق

جبرگرایی مطلق خوب نیست ولی اختیار گراییه مطلق از اون سر بوم افتادنه

اگه دقت کنی بارها گفتم "فرض می کنیم که از اون بالا قرار باشه ما به چیزی برسیم ئ فقط کافیه که ما از این پایین یه کاری انجام بدیم." فکر نمی کنم این جبر مطلق باشه!


به نظرم این حدیث امام صادق خیلی قشنگه که میگه ما آدما نه مجبور مجبوریم نه مختار مختار

من اصلا نمی خواستم بحث جبر و اختیار رو بگم. میخاستم بگم بیشتر اون وقت هایی که به چیز ها نمی رسیم مشکل از ماست نه از خدا و سرنوشت! فقط یاد گرفتیم که بندازیم گردن خدا و در و دیوار و رفیق بد و زغال خوب و ..... اصولا بهانه جوییم


یه چیزی بین جبر و اختیار ( نه 5 درصد و 95 درصد4fvfcja)

این درصد مربوط به حاله های انرژی و این شنت خداست که ما بتونیم با این انرزی ها زندگیمون رو بهتر بسازیم و ازش استفاده کنیم. و این بحث بگی نگی از جبر و اختیار کلا جداست!!!!


در ضمن مذهبی بودن شاید نسبی باشه ولی الهی بودن زیاد نه ، چون نسیت به خدا سنجیده میشه نه نسبت به افراد دیگه و به دله نه زبان ( داستان موسی و شبان )

شرمنده امیر جان زیاد وقت ندارم که بشینم بتایپم برات والا بحث رو خیلی روشن تر از اینا میگفتم. حلال کن
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

از تمامی دوستان به خاطر دیر به دیر اپدیت کردن این تاپیک معذرت می خام.
متاسفانه گرفتاری ها اجازه نمیداد که در حضوزتون باشم

یه اس.ام.اسی خیلی روی مبایل برای من فرستاده شده.
نوشته: "اگر دیدی آسمان زندگی تو تیره و تار شده بدان که خوب اوج نگرفتی!"
منم هر کس این اس.ام.اس رو برام می فرسته باهاش تماس می گریم و می گم "دوست عزیز این اس.ام.اس کاملا غلطه. این رو دیگه نفرست برای کسی.
اگر آسمان زندگی تو تیره و تار شد، انتظار باران رحمت خدا رو داشته باش."
ابر سیاه نشانه ی چیه؟
؟
؟
باران! (یاد "باران.." افتادم)
چی چیو اگر زندگیت تیره و تار شد، تو باید بری بالاتر! نه خیر! خوشحال باش! بارش الهی نزدیک است.
.
.
.
.
1) رویداد ها، حاوی برکاتی برای ما هستند.
دوستان عزیز مطالب زیر قصه نیست ها!
حرف هایی که مثل خود شما ها، شاگرد های همین کلاس ها گفتن.
.
.
دختر خانمی در تهران می گفت:
"
من صبح روز عروسی، حالم بسیار شد و خیلی زود رسوندنم به نزدیک ترین بیمارستان و در اورژانس بستری شدم و سرم بهم وصل کردن.
سریع چندتا آزمایش و تصویر برداری و کارهای دیگه ....
به من گفتن «شما در شرایطی قرار دارید که دو سه روزی رو باید در بیمارستان مهمان باشید. وضعیت ÷تون بسیار بسیار وخیم است.»
به دکتر ها گفتم «امشب، شب عروسی منه و ما سالن گرفتیم، مردم رو دعوت کردیم!»
گفتن «ما تضمینی برای جان شما نداریم. میتونی از بیمارستان بری بیرون ولی این برگه رو امضا کن و برو ولی ما میگیم خطرناک است که شما پات رو از بیمارستان بزاری بیرون.»
دیگه چاره ای نبود جز موندن!
موندم ولی شروع کردم زار زار گریه کردن. گریه می کردم ها. تقریبا دو سه ساعتی گریه کردم تا اشک دونم رو خالی کنم!!!
[البته اشک دون خانم ها که خالی بشو نیست!!! ماشاء الله به نیل وصله]
از این ور با سرم آب میومد تو بدنم، از اون ور با اشک می ریختمش بیرون. چرخه ی آب!
بعدش دیگه خودم خسته شدم. مُردم اِنقدر گریه کردم.
گفتم بزار سرم رو به یه چیزی گرم کنم دردم یادم بره.
نگاه کردم دیدم تخت بقلی یه خانمیه که تخت گرفته خوابیده.
تخت اون وریش یه خانمی بود بدتر از من. گریه می کرد 180 !!! گفتم این خانمه خوبه.
بهش گفتم «خانم چیه؟؟؟ دردت چیه؟؟؟ گریه می کنی؟؟؟»
گفت «الهی بمیره!»
گفتم «الهی! الهی! کی؟»
گفت «شوهرم!»
یکم با هم حرف زدیم «خوب چرا آخه؟ چی شده؟»
گفت «فلان فلان شده داره هوو میاره سرم!»
خلاصه حرف زدیم حرف زدیم حرف زدیم حرف زدیم حرف زدیم حرف زدیم؛ دیدم هووش خودمم!
"
دوستان این قضیه واقعیه.
دقیقا اتفاقی است که در تهران افتاد و این خانم تعریف کرد و وقتی تموم شد همه مرده بودن از خنده.
رویداد ها برای ما حاوی برکاتی هستند. ولی این برکات شاید بلافاصله خودشون رو نشون ندن. شاید لازم باشد زمانی بگذرد تا آن برکت دیده بشود.
و اگر غر زدی و هر چه بیشتر حالت منفی پیدا کردی شاید اون برکت دیر تر خودش رو به تو نشون بده!
.
.
خانمی تعریف می کرد:
"
من با شوهرم داشتیم میرفتیم عروسی.
ماشین بقل دستی ما کنار ما نبود و کمی از ما عقب تر بود.
یه موتوری با سرعت خورد به بقل ماشین کناری ما و آینه ی راننده کنده شد و پرت شد جلو.
دقیقا از پنجره اومد تو و تق خورد پس گردن من!
من اصرار می کردم که «حالا چیزی نیست، بریم عروسی»
شوهرم می گفت «نه! باید بریم بیمارستان»
انگار از خداش بود یه بهونه گیر بیاره که نریم عروسی!
تو راه بیمارستان من از ته دل گریه می کردم و با خودم می گفتم «خدایا داشتیم می رفتیم کجا چه جوری عکس بگیریم! حالا داریم میریم کجا چه جوری عکس بگریم!»
چون ضربه توی گردن خورده بود و گردن محیطی است که بصل النخاع از اون رد میشه و ضربه به گردن بسیار خطرناکه و میتونه باعث فلج دائم فرد بشه، بلافاصله ایشون رو می برن برای تصویر برداری و اون دوستی که مسئول رادیولوژی بوده، کمی عجله می کنه.
(اونهایی که تا حالا رفتن رادیولوژی و ازشون تصویر گرفتن، میدونن که خیلی دقت می کنن که دقیقا اون محلی رو که پزشک خواسته تصویر بگیرن)
و چون ضربه در گردن بوده و مسئول رادیو لوژی کمی عجله می کند، تصویری که گرفته میشه از گردن و بخشی از سر گرفته میشه.
پزشک ها میگن خانم در گردن شما چیزی نیست ولی این قسمتی از سر شما که در عکس افتاده یه لکه مشکوکی را می بینیم. بلافاصله شما باید اسکن بشید.
بعد از اسکن دکتر ها میگن خانم یک لکه خونی در سر شما وجود دارد که اگه همین الان عمل نشه، حداکثر تا یک هفته ی دیگه شما را می کشد. این لکه هم هیچ ارتباطی به ضربه گردن شما ندارد.
روی دادها برای ما حاوی برکت اند، انقدر جزع و فزع می کنیم، نمی زاریم برکت خودش رو به شما نشون بده.
.
.
یه خانمی می گفت:
"
اون اوایل که من ازدواج کردم. انقدر شوهرم بابا و مامانم اینا رو تحویل می گرفت.
بعد از اینکه ازدواج کردیم گفت اگه خونه ی بابات بری قلم پات رو خرد می کنم!!! چشم دیدن بابات رو ندارم!!!
من هر کلک زنانه ای بلد بودم میزدم تا بتونم مامانم اینا رو ببینم.
با خودم گفتم بزار یه کلکی سوار کنم!
یه روز وقتی شوهرم از در اومد، شکمم رو گرفتم و داد زدم "آی دلم آی دلم ...."
می گفت: چته؟
می گفتم: نمیدونم! فقط درد دارم.
- بریم دکتر؟
- نه!
- ای بابا اگه درد داری بریم دکتر دیگه!
- نه حالا ببین یکم خوب شدم. میگم زنگ بزنم مامانم بیاد بهم سر بزنه؟
- پاشو پاشو بریم این جور نمیشه.
ما رفتیم دکتر و دکتر گفت خانم دردت کجاست؟
الکی گفتم شکمم.
دکتر دستور عکس برداری داد.
عکس رو که گرفتیم، دکتر گفت خانم یه غده ای در شکم شما هست که اگر عمل نشود، به محظ اینکه غده باز بشه و در بدنتون ترشح بکند شما را خواهد کشت.
به شوهرم گفتم میشه بری یه لحظه بیرون!
وقتی رفت بیرون گفتم آقای دکتر به خدا فیلم بود!!!
گفت خانم من به فیلم شما کار ندارم، این عکس و این هم غده.
و من بعد از عمل به شوهرم گفتم که دروغ گفته بود و شوهرم به شکرانه ی اینکه من به واسطه ی اون دروغ و محبت به خانواده ام از یک بلا نجات پیدا کردم، انقدر رابطه اش با مامانم اینا خوب شد که ما الان طبقه دوم مامانم اینا زندگی می کنیم!
!
!
همه ی روی داد ها برای ما حاوی برکاتی هستند، صبور باش و انتظار بکش تا اون برکت رو ببینی.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

و عسی ان تکرهوا شيئا و هو خير لکم و عسی ان تحبوا شيئا و هو شر لکم .و الله يعلم و انتم لا تعلمون بقره ٢١٦
و چه بسا چيزها كه شما از آن كراهت داريد در حالى كه خيرتان در آن است و چه بسا چيزها كه دوست مى‏داريد در حالى كه شر شما در آن است و خدا خير و شر شما را مى‏داند و خود شما نمى‏دانيد (ترجمه ی المیزان )

و يدع الا نسان بالشر دعاءه بالخير و کان الا نسان عجولا
. اسراء ١١
انسان با شوق و پرتجملى كه خير و منفعت خود را مى‏جويد چه بسا به نادانى شر و زيان خود را مى‏طلبد و انسان بسيار شتاب كار است( ترجمه ی المیزان )

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
3) هر چه پیش آید، خوش آید.
قدیمی ها میگفتن "الخیر فی ما وقع" ... خیر در آنچه که اتفاق می افتد است.
قدیمی ها رو می دیدین چقدر از ما آرام تر بودن.
مثلا قدیمی ها انرژی درمانی می کردن؟
آب در مانی می کردن؟
کلاس یوگا می رفتن؟
؟
؟
قدیمی هات باور های آرام ساز داشتند.
اگر به یه قدیمی می گفتن "بچه ات افتاده و پاش شکسته" با آرامش کامل می گفت "الخیر فی ما وقع".
الان به ما بگن یکی از اعضای خانوادت پاش شکسته چه واکنشی نشون میدیم؟!
خدا در قرآن سوره ی شرح آیه ی 5 و 6 می فرماید: "فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا"
انقدر قشنگ گفته که من هر وقت میبینمش کلی ذوق می کنم.
"بدان که به همراه هر سختی آسانی است."
اِنَّ در زبان عرب حرف تاکید است. وقتی خداوند دو بار اِنَّ رو تکرار کرده یعنی اینکه دو بار دارن تاکید می کنن.
حتما حتما. مطمئن مطمئن باش ایزو 9002! شک نکن.
.
.
من با خواهرم داریم میریم بیرون. میایم از پله ها بریم پایین میگم "خواهر گاز رو بستی؟"
میگه "بله بستم"
میریم تو پارکینگ میگم "خواهر گاز رو بستین دیگه؟!"
چرا دو بار میگم؟
؟
؟
چون میخام مطمئن بشم و تاکید بکنم که گاز رو حتما بسته باشه.
خداوند اینجا دو بار تاکید کرده. دو بار اِنَّ رو گفته و دو بار هم خود جمله رو گفته. در کل میشه 4 بار!!!
خدا میگه مع العسر.
مع چیزی است که در درون چیز دیگری باشد. قلب من مع الققنوس است.
خدا می فرماید در دل سختی، آسانی است.
جالبه!!! العسر با الف و لام اومده این الف و لام دو تا مفهوم داره اینجا.
1) الف و لام جنس: یعنی هر عسری. یعنی هر چیزی در عالم که سخت باشه در دل خودش یسر رو هم دارد. خیلی قشنگه!!!
2) الف و لام معرفه: یعنی چیزی که تو میشناسیش. العسر یعنی تو سختیت رو میشناسی ولی یسر الف و لام ندارد، یعنی تو آسانیت رو نمی شناسی.
بزارید این دو تا آیه رو براتون معنی کنم.
خداوند فرمودند حتما حتما حتما حتما در دل و به همراه هر سختی، آسانی است که این شامل تمام همه ی سختی های عالم است و استثنا ندارد. سختی هایی که شما میشناسید و آسانی ها و گشایش هایی که نمی شناسید.
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟
ما نمی بینیم این آسانی رو؛ خدا چه کند؟!
خدا داره قول میده.


هر چه پیش آید خوش آید.
دوستان عزیز هر چه پیش آید نه هر چه ما آن را پیش بیاریم!!!
یعنی اینکه الان به من زنگ بزنن بگن فلان اتفاق افتاده.
یه پسر جوانی می گفت که:
"
دیشب تو کوچه راه می رفتم. یه دختر خانمی رو دیدم. یاد صحبت های ققنوس افتادم گفتم «هر مساله موهبتی است الهی». رفتم جلو بهش تنه زدم گفتم «الخیر فی ما وقع» دختره شروع کرد به فحش دادن. گفتم هر چه پیش آید خوش آید.
"
آنچه پیش می آید، نه آنچه که ما پیش می آوریمش!!! قاطی نکنین ها!!!

4) خیر مقدم به پیش آمد ها:
دوستان عزیز بیاید از این به بعد به هر سختی ای که وارد زندگی ما می شود سلام کنیم.
بیاید از این به بعد به هر پیش آمدی که رخ می دهد از ته ته ته ته ته دل مون بگیم "به به"!
!
!
این به به یعنی تسلیم.
یعنی رضایت.
یعنی شکر.
یعنی سپاس.
.
.
یه قضیه ای رو الان براتون میگم. هر جای این قضیه دیدید که نوشتم "** **"، از ته ته قلب تون و با صدای بلند داد می زنید "به به"!
!
!
آروم بگید من دیگه ادامه نمیدم!!!
"
دوستان عزیز من بلافاصله بعد از نوشتن این مطلب، باید برم فرودگاه مهر آباد و از اونجا به فرودگاه امام خمینی و از اونجا مستقیما پروازی دارم به لندن. و بلافاصله بعد از رسیدن به لندن قرار دادی رو امضا می کنم که برای من 100 هزار دلار سود خالص دارد.
** **
مطلب رو که تایپ می کنم میرم سوار ماشین بشم که می بینم ماشین پنچره!
** **
جک می زنم زیر ماشین که چرخ رو عوض کنم. چون عجله می کنم جک از زیر ماشین در میره و میخوره تو ساق پام!
** **
لنگان لنگان چرخ رو در میارم. میام زاپاس رو در بیارم که جا بزنم، میبینم که زاپاس هم پنچره!
** **
خدایا چه کار کنیم؟! دیر نشه؟! بالاخره باید پنچری رو گرفت. دو تا لاستیک رو میارم جلوی در کانون، یه ساعت با گردن کج وایمیستم هیچ کس سوارمون نمیکنه!
** **
بالاخره یه ماشین وانت پیکان می ایسته و دو تا لاستیک رو میندازم پشتش و سوار میشم. همین جوری که داریم میریم میبینم سر یه کوچه تابلو زده "پنچر گیری شبانه روزی قاسم آقا داخل کوچه". آقا خدا خیرت بده، نگه دار. با لاستیک ها میام پایین.
** **
دو تا لاستیک رو حل میدم و میرم خدمت قاسم آقا که میبینم کرکره ی مغازه پایینه و نوشته "به علت فوت پدر یک هفته تعطیل است"!
** **
خدایا چکار کنم؟! پرواز داره از دست میره. صد هزار دلار!
با عجله لاستیک ها رو حل میدم، چون عجله می کنم یه لاستیک در میره. من بدو لاستیک بدو!
** **
همین جوری که من دنبال لاستیک فراری ام، یه موتوری میکوبه بهم!
** **
پرت میشم تو جوب!
** **
از هشت جای بدنم خون میزنه بیرون!
** **
هر انسان زنده 5 لیتر خون توی بدن داره. خون های من یه ده دوازده لیتریش با آب های جوب میره!
** **
نیمه جان من رو میرسونن به یک بیمارستان. متصدی اورژانس یکم نگا نگام میکنه و میگه آقای محترم معلومه که شما دارین می میرین ان شاء الله ولی اگه پنجاه هزار تومن ندین، بستری تون نمی کنیم!
** **
دست می کنم تو جیبم؛ هزار تومن بیشتر ندارم!
** **
بزار زنگ بزنم "امیر حسین" سریع 50 هزار تومن بیاره. گوشیم رو در میارم زنگ میزنم، "دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است!"
** **
زنگ برنم دفتر کمیته امداد بگم این پولایی که جمع می کنید، یه 50 هزار تومنش رو بیارید به داد ما برسین.... "در دسترس نمی باشد"!
** **
زنگ بزنم عموم؛ باتری موبایلم تموم میشه!
** **
می میرم!
** **
"
آفرین به تمام کسایی که همه به به ها رو گفتن.
خوشا به حال اونهایی که با به به می میرند.
.
.
(یادآوری: این ها صحبت های آقای دکتر شاهین فرهنگ است)
.
.
من در زمان جنگ در همین سرزمین پاک و مطهر رفقای زیادی داشتم.
تو همین اهواز با هم بودیم. میرفتیم جبهه و میومدیم.
زمان جنگ دوستان زیادی رو دیدم که جلوی چشم من با به به رفتند!
ترکش خورده بود و روده هاش ریخته بود بیرون. میخاستم بهش روحیه بدم که حالا چیزی نیست.
می گفتم: "نگران نباشی ها، یکم روده است!"
می گفت: "روده ها رو ببین ... هه هه هه ..."
دو دقیقه بعد هم تموم بود ها!
و الان انسان های بسیاری رو میبینم که با "اه اه" می میرند!
وقتی هم میخاد بمیره آخرین "اه" زندگیش رو میگه و جون می کنه!
اونهایی که در زندگی اهل به به گفتن هستند، خودشون رو بزرگ و مسئله رو کوچک می کنند و اونهایی که اهل اه اه گفتن هستند، خودشون رو کوچک و مسئله رو بزرگ می کنند.
.
.
رفتین پارک. بچه سه چهار ساله مون گم شده.
همه ی خانواده با نگرانی تمام میگن "کوش؟؟؟ بدبخت شدیم!!! خفاش روز اینو نبره!!!"
شما یاد گرفیتن اونجا به به بگین: "به به گم شده"
با اجازتون اول لهتون می کنن!
اینجا باید به به رو توی دلتون بگید.
وقتی با این به به آرام شدی، نگاه می کنی میبینی که بچه دقیقا جلوی چشمتون بوده!"
اونایی که نا آرامند، نمی تونن درست ببینند.
از این به بعد به سخت ترین مسئله ی زندگی میگیم به به.
.
.
طرح تعدیل اومده و میخان صبح بندازنت بیرون میگی به به!
صاحب خونه میگه دو روز دیگه وسایلت تو کوچه. میگی به به!
دکتر تست میدی؛ سرطان داری. میگی به به!
و این به به گره ها رو یکی یکی باز می کند.
.
.
سرطان خداحافظی می کنه و میره.
صاحب خونه میگه "شما می تونی یه دو ماه دیگه بمونی"
صبح که میری برای تعدیل که فرم رو امضا کنی و بری خونتون. میگن "امروز رییس اومد گفت سه نفر از این تعدیلی ها بمونن. یکیش شما هستی"
به به شرایط رو به طرز شگفت انگیزی عوض می کند.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

دوستان عزیز بیاید یه نگاهی به طبیعت بندازیم.
طبیعت با من و شما یک تفاوتی دارد.
در شب، ما هر چه بیشتر در دل شب پیش میریم، هوا تاریک تر می شود.
از نظر علمی ساعت 12 شب از ساعت 11 شب تاریک تر است.
ساعت 12:05 دقیقه از ساعت 12 تاریک تر است و سرد تر است.
این مرحله ی سرد شدن و تاریک شدن ادامه پیدا می کند تا سحر.
و دقیقا از سحر به بعد هوا شروع به گرم شدن و روشن شدن می کند.
خیلی جالب است، طبیعت برعکس ما عمل می کند.
متحصصین زیست شناسی زندگی گیاهان و درخت ها رو مورد تحلیل قرار دادند.
دیدند که هر چه در دل شب ما بیشتر جلو میریم، رفتار های حیاتی درختان و گیاهان بیشتر می شود.
خیلی جالبه!
هر چه هوا تاریک تر و سرد می شود علائم حیاتی گیاه و درخت بیشتر می شود.
مثل علائم حیاتی که برای انسان هست، علائمی هم برای گیاهان وجود دارد.
یعنی علائم حیاتی یک درخت در ساعت 1:30 بیشتر از علائم حیاتی اون درخت است در ساعت 1 شب.
در واقع گیاهان می دانند که ما هر چه بیشتر در تاریکی و سرما فرو میریم، داریم به روشنی و گرما نزدیک تر می شویم و اشتیاق خودشون رو به اون نور و گرما با علائم حیاتی نشان می دهند و بلافاصله با سپیده دم و سحر، فتوسنتز گیاهان شروع میشه.
ما ها چی؟
؟
؟
ما آدم ها هر چه در دل تاریکی و سرما بیشتر فرو می رویم، امیدمون کمتر میشه. علائم حیاتیمون کمتر میشه.
دوست من، یک مادری که حامله است، کی بچه اش رو بهش هدیه میدن؟ هدیه آسمانی او رو کی بهش میدن؟
زمانی که مادر به دردی می رسد که در طول اون نه ماه اونقدر درد نکشیده است.
وقتی در اوج درد و تاریکی هستیم لحظه ای است که آسمانی ترین هدیه ها به ما داده میشن. وقتی در اوج تاریکی هستی در یک قدمی هدفت هستی. نکنه پشیمون بشی و برگردی. وقتی که همه چیز در بدترین شکل ممکنشه. لباسهات ور بپوش عطر بزن و یه گلم بگیر دستت و آماده باش! هدیه بزرگی داره از راه میرسه.
قرار گرفتن در اوج تاریکی و سرما، بر اساس قوانین کائنات لازمه ی عبور از شب و ورود به روز روشن است.
پایان شب سیه سپبد است.
.
.
بزارید حرفایی رو که زدم جمع بندی کنم:
حالتون چطوره؟
؟
؟
چطوری تر میخاین بشید؟
؟
؟
خسته ای؟
؟
؟
افسرده؟
؟
؟
دل مرده؟
؟
؟
بدهکار؟
؟
؟
بیکار؟
؟
؟
کی برنده است؟
؟
؟
قوی؟
؟
؟
گل؟
؟
؟
قهرمان؟
؟
؟
با حال؟
؟
؟
خوشتیپ؟
؟
؟


جمع بندی:
1) کائنات آموزگاری است که لحظه به لحظه در پی آموختن به ماست و همه چیز و همه کس برای ما درس و پیامی دارد.
2) مسائل پیش روی ما قرار می گیرد که به انها نیاز داریم و باعث رشد و شکوفایی و تغییر و تحول ما می شوند.
3) اگر درس لازم را از مسائل نگیریم، در زمانی دیگر، مکانی دیگر و به شکلی دیگر در زندگی ما حاضر خواهند شد.

بزارید براتون توضیح بدم.
اگر شما در مدرسه از درسی نمره نیارید، چه اتفاقی میوفته؟
؟
؟
میگن تابستون تشریف بیارید. شرایط فرق میکنه. دیگه همکلاسی های قدیمتون نیستن. زمان، مکان، اوضاع عوض شده ........ ولی همون امتحان چون نمره نگرفتی.
کائنات هم اینجوریه.
اتفاقی که توی زندگی تو میوفته، اگه درس گرفتی که گرفتی، اگه نگرفته یه وقت دیگه یه شکل دیگه یه جور دیگه یه جای دیگه یه اتفاق دیگه می افتد که میخاد دوباره همون درس رو به تو بدهد.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

سلام
لینک کلاسهای موفقیت اینجا هستش ، خیلی هم زودتر به روز میشه ، شما دیر به دیر آپ می کنید ، خیلی ی ی ی ی ی ی ی ی دیر !!!

http://banki.ir/akhbar/1-news/5194-keys-to-success

با آرزوی موفقیت برای همه ی شما


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان