نظرسنجی: نظرتون در مورد این تاپیک چیه؟
این نظرسنجی بسته شده است.
عالی
80.95%
34
80.95%
خوب
19.05%
8
19.05%
متوسط
0%
0
0%
ضعیف
0%
0
0%
در کل
42 رأی
100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید.

امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دوره ی کامل تکنیک های موفقیت

Brick 
#91
عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااليهclapping
.
.
.عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالي تر317
.
.نه
.
.ننهKhansariha (48)
.
.نننه
.
.ننننه317
.
.نننننه
.
.نننننننه
varzesh
.نننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننهclapping
.
.ممنvarzesh
.
.ممممن
.
.ممممممن317
.
.ممممممممن
.
.ممممممممممن41
.
.ممممممممممممن
.
ممممممممممممممنKhansariha (48)
.
ممممممممممممممممممن
.
مممممممممممممممممممممممممممممممممممممن317

در سايه الطاف خداوندي...............سعادتمند و پيروز و شاااااااااااااااااااااااااد باشيد...............التماس دعا53
[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
#92
(1388 مهر 28، 13:25)R324 نوشته است: سلام 4fvfcja
مطلب جالبیه از مجله "وطن/شماره 86/نیمه اول اسفند 1387"

"قدرت کلمات"

کلمه ها عقاید شکل گرفته و افکار بیان شده هستند به عبارت ساده آنچه می گویی فکری است که بیان می شود.کلمه ها و اندیشه ها دارای امواجی نیرومند هستند که به زندگی و امور ما شکل می دهند. ناخودآگاه ما، تنها افکار و کلمات به کار برده شده را می شنود و غیرارادی آنها را تکرار می کند، و بر وجود ما تاثیر می گذاردپس چه بهتر که این افکار را در مسیر مثبت و سازنده و با کلماتی نیرو زا به کار ببریم تا اثرات فوق العاده آن را در خود حس کنیم.

بنابراین به جای ... بگوییم ...
به جای "پدرم در آمد" ; بگوییم: خیلی راحت نبود

به جای "خسته نباشید" ; بگوییم: خدا قوت

به جای "دستت درد نکند" ; بگوییم: ممنون از محبتت - سلامت باشی

به جای "ببخشید مزاحمتون شدم" ; بگوییم: از اینکه وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم

به جای "لعنت بر پدر کسی که اینجا آشغال بیزد" ; بگوییم: رحمت بر پدر کسی که اینجا آشغال نریزد

به جای "گرفتارم" ; بگوییم: در فرصت مناسب با شما خواهم بود

به جای "دروغ نگو" ; بگوییم: راست می گی؟ راستی؟

به جای "خدا بد نده" ; بگوییم: خدا سلامتی بده

به جای "قابل نداره" ; بگوییم: هدیه برای شما

به جای "شکست خورده" ; بگوییم: با تجربه

به جای "مگه مشکل داری" ; بگوییم: مگه مسئله ای داری؟

به جای "فقیر هستم" ; بگوییم: ثروت کمی دارم

به جای "بد نیستم" ; بگوییم: خوب هستم

به جای "به درد من نمی خوره" ; بگوییم: مناسب من نیست

به جای "مشکل دارم" ; بگوییم: مسئله دارم

به جای "جانم به لبم رسید" ; بگوییم: خیلی راحت نبود

به جای "فراموش نکنی" ; بگوییم: یادت باشه

به جای "داد نزن" ; بگوییم: آرام باش

به جای "من مریض و غمگین نیستم" ; بگوییم: من سالم و با نشاط هستم

به جای "غم آخرت باشد" ; بگوییم: شما را در شادی ها ببینم.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#93
1) به صورت شفاهی و فردی:
من جملات رو خودم برای خودم بیان می کنم.
راه میرم میگیم "به لطف الهی روز به روز حافظه ام قوی تر می شو."
"به لطف الهی روز به روز زندگیم شیرین تر میشه"
"به لطف الهی روز به روز به خرید خانه ام نزدیک تر می شوم"

2) به صورت شفاهی و غیر فردی:
چند نفر با هم قرار میزاریم که من عبارت رو میگم شما تایید کن، شما بگو من تایید می کنم.
من به دوستم میگم "ماشالا روز به روز با هوش تر میشی"
خودش میگه "کجاشو دیدی؟!"
من میگم او تایید می کنه، خودش میگه من تایید می کنم.

3) به صورت شعر و آواز:
"ببین چقدر باحالم .... چه محکم و سرحالم"
اصلا مهم نیست که این شعر وزن و قافیه دارد یا ندارد!
جدیه یا شوخیه!
در جلسات قبل گفتیم که ضمیر ناخودآگاه همه ی ورودی ها را می پذیرد و اهل تجزیه و تحلیل نیست.

4) به صورت کتبی:
عبارات رو می نویسیم و نصب می کنیم در جاهایی که در معرض دیدمون باشه.
رو داشبورد ماشین!
در یخچال!
کابینت!
توی کیف!
توی سررسید!
تو جیب مانتو!
هر بار که چشم شما اون عبارت رو ببینه در واقع، یک بار عبارت رو وارد ضمیر ناخودآگاه تون کردید.
بعضی ها میگن چرا بنویسیم؟
تو ذهنمون هست دیگه؟
؟
؟
از اونجایی که روزانه 50 هزار اندیشه از ذهن من و شما عبور می کند، عبارات تاکیدی توی اون 50 هزار تا گم می شوند.
ما هر لحظه داریم به کلی چیز فکر می کنیم.
دوستان من هنوزم حامی میخام ها

رضا اولی بوده

آزمایش خیلی خیلی ساده است

لطف کنید و به خاطر خودتون و دوستاتون برید و اعلام آمادگی کنید

فرصت جو
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#94
اثر نیروی انتظار در بهبود عملکرد ؟!
؟!
؟!
میگیم هر چه انتظار شما از خودتون بیشتر، نتیجه ای که می گیرید بیشتر و بهتر.
هر چه انتظار شما از انسان های پیرامون تون بیشتر، نتیجه ای که می گیرید بیشتر و بهتر.
هر چه انتظار شما از شرایط بیشتر، نتیجه بیشتر و بهتر.
.
.
اوشو میگه "تو امپراتوری هستی که خوابیده ای و خواب می بینی گدا هستی"
بیدار شو جناب امپراتور!
از خودت انتظار یک امپراتور را داشته باش!
عکس این موضوع هم صادقه.
هر چه انتظار شما از خودتون کمتر، نتیجه ای که می گیرید کمتر و بدتر.
.
.
یادتون هست که مادر بزرگ ها می گفتن "اگر قیچی رو به هم بزنید دعوا میشه"؟
؟
؟
خوب من یادمه براتون میگم!
اگر این حرف واقعیت داشته باشه، آرایشگر ها باید روزی سه تا قتل انجام بدن!
چون صبح تا شب داری قیچی به هم میزنن!
ولی واقعا ما قیچی به هم میزدیم و دعوا هم می شد!
بزارین ببینیم چرا؟
؟
؟
من داشتم با قیچی بازی می کردم.
مادر بزرگم می دید.
- "وای!"
- "چیه؟"
- "خاک بر سرمون شد!"
- "چرا مامان بزرگ؟"
- "دعوا میشه"
حالا همه ی اهل خونه منتظر دعوا بودیم!
من روزی 50 بار از کنار داداشم رد میشم. چیز عجیبی که نیست.
ولی الان منتظر دعوا هستیم!
من از کنار داداشم رد می شدم میگفتم "چیه دعوا داری؟"
اونم می گفت "آره که دارم"
و چشم همدیگه رو در می آوردیم!
ربطی به قیچی ندارد.
ربط به انتظار من و شما دارد.
.
.
در آمریکا یک تست بسیار بسیار بسیار فوق العاده انجام دادند!
نود دانش آموز رو از مدارس مختلف جمع کردن.
اینها رو تقسیم کردن در سه کلاس سی نفره.
سه معلم رو خواستند و بهشون گفتن:
"
ما بررسی کردیم و دیدیم طی سالیان گذشته شما بهترین معلم ها بودین.
بیلان کاریتون عالیه.
عملکردتون عالیه.
شما ها فوق العاده اید.
امسال میخایم شما رو تشویق کنیم.
چون معلم های خوبی هستید، ما به شما یک کلاس سی نفره میدیم از شاگردانی که درس خوان ترین، باهوش ترین، نخبه ترین، عالی ترین و نابغه ترین شاگرد ها هستند.
برین امسال با این بچه ها کیف کنید!
اما قبل از اینکه وارد کلاس بشید سه شرط داره!
شرط اول:
به هیچ کدام از این بچه ها اعلام نکنید که اون ها با بقیه فرق دارن.
چرا؟
چون بچه ها حرف رو دهان به دهان منتقل می کنن و یه عده میان معترض میشن که چرا اونها جزو کلاس شاگرد زرنگ ها نیستند؟
معلم های عزیز بدونید که توی معدل بیست ها هم گشتیم و اونهایی که نخبه تر و بهتر بودن رو انتخاب کردیم!
شرط دوم:
به والدینشون هم چیزی اعلام نکنید.
چرا؟
چون والدین حرف رو دهان به دهان منتقل می کنن و یه عده میان معترض میشن که چرا فرزندان اونها جزو کلاس شاگرد زرنگ ها نیستند؟
شرط سوم:
روش تدریس تون رو هم عوض نکنید.
اصلا ما شما رو به دلیل اینکه روش تدریستون عالیه، انتخاب کردیم.
نکنه روش رو عوض کنید!
"
معلم ها گفتند "باشه".
سال تحصیلی شروع شد، ادامه پیدا کرد و تمام شد.
همه ی این نود نفر، صد در صد این نود نفر، هر سه کلاس سی نفره نمرات شون نه تنها بالاتر از همه بچه ها در تمام مدارس بود، بلکه نمره های اون ها بین 20 تا 30 درصد از تمام بچه ها در تمام منطقه بالاتر بود!
خیلی حرفه!
دانشمند های روانشناس هر سه معلم رو احضار کردن.
پرسیدن: "سال تحصیلی گذشته خوب بود؟"
گفتن:
"
علی بود.
کیف کردیم.
ما امسال با کسی نجنگیدیم.
امسال کسی رو از کلاس بیرون نکردیم.
امسال اولیا کسی رو به مدرسه احضار نکردیم.
بچه ها از اول سال آنچنان جانانه درس می خوندن.
فوق العاده بود.
کاشکی هر سال همین طور بود.
"
دیدن روانشناس ها دارن میخندن!
گفتن: "چرا می خندین؟"
روانشناس ها گفتن:
"
آخه این نود نفر هیچ فرقی با بقیه بچه ها نداشتند!
ما اول سال همین جوری گفتیم این نود تا!
گولتون زدیم گفتیم نخبه!
این ها بچه های کاملا معمولی اند!
هم معدل بیست دارن، هم معدل 15، هم 10 و هم رفوضه!
"
معلم ها گفتن:
"
این چیزی که میگید امکان ندارد!
شما دارید از ما تست روانشناسی می گیرید!
دارید ما رو گول میزنید!
"
روانشناس ها گفتن: "این کارنامه ی سال های گذشته ی این بچه ها. نگاه کنید."
معلم ها گفتن: "ما مطمئنیم که کارنامه ها جعلیه!"
روانشناس ها گفتن: "این شماره تلفن مدارسی که این بچه ها سال های قبل در اون مدارس درس می خوندن. می تونید زنگ بزنید و بپرسید."
سه تا معلم شروع کردن با هم پچ پچ کردن.
به روانشناس ها گفتند:
"
اگر واقعا راست میگید و واقعا این کارنامه ها مال این بچه هاست، ما به این نتیجه رسیدیم که چون خودمون معلم های خوبی بودیم نتیجه خیلی خوب شده!
مگر اول سال شما نگفتید که ما با بقیه معلم ها فرق می کنیم؟!
"
دیدن روانشناس ها بازم دارن می خندن!
گفتن: "دیگه چیه؟"
روانشناس ها گفتن: "آخه شما ها هم فرقی با بقیه معلم ها نداشتید!ما اول سال اسم کلی معلم رو ریختیم توی یه کلاه و هم زدیم و سه تا اسم آوردیم بیرون و شما انتخاب شدید!"
!
!
معلم ها فرقی نداشتند!
دانش آموزها با سایرین متفاوت نبودند!
چیزی به اولیا و دانش آموزان اعلام نشد!
نحوه ی تدریس عوض نشد!
ولی تک تک اون دانش آموزها رتبه ی علمی شون در کل منطقه بین 20 تا 30 درصد افزایش یافت!
چرا؟
؟
؟
اثر نیروی انتظار در بهبود عملکرد!
وقتی به معلم گفتن داری سر کلاسی میری که سی دانش آموز عالی داره، معلم یه جور دیگه رفت سر کلاس.
به محظ اینکه این رو بهش گفتن، فکر کرد به اون کلاس، ذوق اون کلاس رو کرد و انرژی های مثبتش به اون بچه ها منتقل شد که بماند در بحث "انرژی" ها براتون توضیح میدم که این انرژی ها چه کارها که نمی کند!
انتظاری که به اون ها اعلام نشد، نتیجه داد.
وای به حال اینکه ما انتظارمون رو اعلام بکنیم.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#95
انتظار را با توقع اشتباه نگیرین ها؟!
؟!
؟!
بعضی ها از همه توقع دارن.
"تو باید این کار رو بکنی"
"تو باید این جوری باشی"
این غلط است.
میدونین چرا وقتی یه ماشین از عقب می کوبه به ماشین، ما میخایم بریم سرش رو بکنیم؟
؟
؟
چون توقع داریم که مردم خوب رانندگی بکنن.
توقع چیز بدی است.
انتظار چیز خوبی است.
علی (ع) فرمود: "میزان هدایا و عطایای پروردگار به اندازه ی انتظار شخص است."
(قرر الحکم – جلد 2 – صفحه 525)
علی (ع) از خودش چیزی نمیگه ها.
همه ی حرف ها از عالم غیب است.
خدا به تو اونقدر میده که تو انتظارش رو می کشی.
کسایی که توی زندگی انتظار چیزهای بزرگ رو نمی کشند، هدایای خدا به اون ها کوچک است.
بعضی ها اصلا توی زندگی منتظر چیز های بزرگ نیستند و همیشه محدود زندگی خواهند کرد.
انسان های ناموفق از هر اتفاق در زندگی انتظار بدی رو دارند.
آدم های موفق از هر اتفاق انتظار خوبی رو دارند.
.
.
حدود پنجاه سال پیش در آمریکا دختر خانم سیاه پوستی رو بردند برای ثبت نام در کلاس اول دبستان.
اون موقع مدارس آمریکا تست ورودی می گرفتند.
تست ضریب هوش یا IQ.
چیزی که الان از نظر علمی منسوخ شده است و دیگه نمی گیرند.
((
و متاسفانه ما می بینیم که مدارس درجه یک، مدارس غیر انتفاعی خیلی خوب، یکی از شرایط شون اینه که دانش آموزان در تست ضریب هوش، نمره بالایی رو بگیرند.
ومتاسفانه مراکز مشاوره ی ما که دوستان روانشناس ما که روانشناسی خوندن و این کار رو انجام میدن!!!!!!!!!!!!!
مثلا پدر و مادری که فکر می کنند ذهن فرزند شون مشکلی دارد به این مراکز مراجعه می کنن.
این مراکز از اون بچه تست ضریب هوش می گیرن.
اگه نگاه به پرونده ها بندازید خیلی جالبه؛
می بینید که توصیه کردن به پدر و مادر که این بچه رو ولش کنید؟!؟!؟!؟! این اصلا درس بخون نیست؟!؟!؟!؟!
یه توضیح کوچک به دوستانی که روانشناسی خوندن:
مغز ما دو تا نیم کره داره.
نیم کره چپ و نیم کره راست.
اگر نیم کره چپ خیلی عالی عمل کند، میگیم ضریب هوش یا IQ بالاست.
اگر نیم کره راست خیلی عالی عمل کند، میگیم ضریب عاطفی یا EQ بالاست.
آدم هایی هستند که ضریب هوشی شون از متوسط نیز کمتر است ولی ضریب عاطفی شون بسیار بالاست.
این ها هم رشد می کنن ولی در زمینه های خاص.
بتهوون کسی است که اسمش در تاریخ موسیقی دنیا ماندگار است.
بتهوون ضریب هوشیش زیر متوسط بود ولی ضریب عاطفیش بسیار بالا بود.
ما نمی تونیم با یه تست تشخیص بدیم که این آدم قابلیت دارد یا ندارد.
یا باید هر دو نیم کره مورد تست قرار بگیرند یا اصلا تست صورت نگیرد.
چون تست نصف و نیمه به درد نمی خورد.
))
از اون دختر تست ضرب هوش گرفتن و گفتند "دختر شما از نظر ضریب هوش پایین تر از حد متوسطه و ما نمی تونیم ثبت نامش کنیم."
به زبون ساده یعنی اینکه بچه ی شما کودن است.
از مدرسه که بیرون آمدن، پدر و مادر به دختر کوچولوشون گفتن "عزیزم ناراحت نباشی ها. اینها همه شون خنگ بودن. انقدر خنگ بودن که نفهمیدن تو چقدر باهوشی!"
میرن مدرسه دوم => تست ضریب هوش => خنگ است => ثبت نام نمی کنیم!
"عزیزم ناراحت نباشی ها. اینها هم مثل مدرسه قبلی خنگ بودن!"
جاتون خالی 14 – 15 تا مدرسه همه خنگ بودن!
مدرسه ی شانزدهم با اصرار پدر و مادر دخترک را ثبت نام می کند.
این دختر خانم در 19 سالگی لیسانس علوم سیاسی میگیره!
در سنی که بچه ها یا سال آخر دبیرستان هستند و یا سال اول دانشگاه و یا پشت کنکوری!
در کوتاه ترین زمان ممکن فوق لیسانس میگیره و وارد مقطع دکترا میشه.
وقتی ایشون در دانشگاه دکترای علوم سیاسی رو می خونده، آنقدر ایده های عالی می داده که وزارت خارجه ی آمریکا از او دعوت به همکاری می کند.
در زمان خیلی کوتاهی عضو "انجمن شورای عالی امنیت ملی آمریکا" میشه و این خانم میشه بزرگ ترین تحلیل گر جهان غرب در ارتباط با کشور شوروی سابق.
بزرگ ترین تحلیل گر آمریکا نه ها!
بزرگترین تحلیل گر جهان غرب!
زمانی که ایشون در اوج شهرت بود، خبرنگاری ازشون وقت مصاحبه میخاد.
همه میدونن که خبرنگار ها خیلی فوضول تشریف دارن. جیک و پوک آدم رو در میارن.
خبرنگار قبل از مصاحبه میره زندگی این خانم رو بررسی می کنه و میبینه که "اوه !!! کلاس اول میگفتن خنگه !!! عجب سوالی !!!"
اولین سوالی که در شروع مصاحبه می کنه همینه.
"خانوم محترم شما همونی هستی که می گفتن خنگی و کلاس اول دبستان از شما ثبت نام نمی کردند. چی شد که الان اینجایید؟"
اون خانوم میگه:
"
من یک جمله بیشتر نمیگم.
متاسفم که همه ی کودکان عالم از داشتن پدر و ماری چون من محرومند.
من به هرجایی رسیدم مسبب پدرم و مادرم بودند.
آنقدرانتظارشون از من بالا بود که دائما می گفتن
تو نابغه ای؛
تو باهوشی؛
تو فوق العاده ای؛
تو میتونی؛
"
.
.
بعد من پدر مادر ها رو میبینم میشینن میگن "آقای فلانی بچه ی من انقدر خنگه!"
خوب شما توقع دارید من به این جور پدر مادر ها چی بگم؟!
خودشون باور غلطی رو در ذهن شون شکل دادن.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#96
شش شرط وجود داره که شما باید این ها رو دونه به دونه رعایت کنین که عبارات به نتیجه برسد
همین جوری نیست که شما راه برین و بگید "من روز به روز به موفق تر می شوم" و تمام شد دیگه.

1) نگهداری
2) تکرار
3) عدم حساسیت
4) عدم نگرانی
5) تطابق حالات فیزیکی بدن و چهره با خواسته ی درونی
6) تصویر سازی ذهنی

نترسید؛
همه ی اینها رو توضیح خواهم داد.
ان شاء الله.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

Brick 
#97
ققنوس جان عالی بود

تو نابغه ای
تو باهوشی
تو آدم بزرگی هستی


من باهوشمvarzesh
من نابغه ام
من آدم بزرگی هستم
من آدم نابغه تری میشم41
همه منو دوست دارن
همه به من افتخار میکنند
Muscular
من همه رو دوست دارم317
من به همه افتخار میکنم

من به همه خواسته هام رسیدم317
من به بهترین بهترین خواسته هام میرسم

خدا منو خیلی دوست داره317
خدا همه شما رو دوست داره

من خدا رو خیییییییییییییییییییییییییییییلی خیییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوست دارمclapping
ما خدا رو خییییییییییییییییییییییلی خییییییییییییییییییییییییییییییییییلی دوست داریمclapping

53 53 53 53 53
[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
#98
1) نگهداری به دو دسته تقسیم میشه:
1) نگهداری اختصاصی
2) نگهداری عمومی

نگهداری اختصاصی یعنی اینکه اگر چیزی رو تلقین کردی ، لطفا برعکسش رو به خودت نگو.
"به لطف الهی من روز به روز خوشبخت تر میشم"
بعد به خودش میگه "ای بابا ... چه جوری آخه؟؟؟ ولمون کن بابا!!!"

نگهداری عمومی یعنی تا جای ممکن از منفی ها حذر کن.
ما که در کره ی مریخ زندگی نمی کنیم!
ما که در یک محیط استریل زندگی نمی کنیم که هیچ منفی ای توش وجود نداشته باشد!
از این تاپیک که برید بیرون بمباران منفی ها شروع میشه.
از راننده ی تاکسی که غر میزنه تا ..........
مثلا برای دوستتون تعریف می کنید که یه آدم بیکاری هست به نام فلانی همچین تاپیکی زده و کمی براش از مطالب میگی.
فردا که می بینتد میگه: "چطوری متحول؟ وای چقدر متحول شدی! حاج آقا متحولیان چطورن؟"
شروع می کنن دست انداختنت.
.
.
چه کار کنیم که از اصل نگهداری عمومی رو رعایت بکنیم؟
؟
؟
در واقع چطور تا جای ممکن از منفی ها خودمون رو دور کنیم؟
؟
؟
چهار توصیه می کنم.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

#99
1) از منفی هایی که می شود فاصله گرفت، فاصله بگیر.
دوستی که دوستی با او برای تو ضرر داره با او دوستی نکن عزیز من.
تا میری خونشون شروع میکنه به غر زدن.
میخاد به بالا و پایین مملکت و شهر و هر کی میتونه فحش بده.
حالا همه ی رفقای عالم مردن همین بنگی معتاد هست که تو بری باهاش رفیق بشی؟!
دوست عزیز جوان من، پسر خوب و دختر خوب، نباید بری با اونی دوست بشی که میگه:
"بیا بریم امروز سر به سر اینا بزاریم، انقدر حال میده"
"بیا شماره تلفن مون رو بندازیم تو کیف اینا"
"زنگ بزنیم فوت کنیم"
خوب عزیز من با همچین کسی دوستی نکن.
.
.
پرفسور "مک کلند" کسی است که 25 سال در دانشگاه هاروارد، بهترین دانشگاه دنیا، روی روش های موفقیت کار کرده.
آقای "مک کلند" میگه:
"
ما میتونیم به مردم یاد بدیم که از احساسات منفی حذر کنند.
در زندگی شون برنامه ریزی داشته باشند.
هدف داشته باشند.
ما میتونیم به مردم یاد بدیم که چگونه مشکلات شون رو حل بکنند.
ولی همین مردم، همین هایی که تحت آموزش های موفقیت قرار می گیرند، اگر به سراغ دوستان منفی قبلیشون برن و سراغ آدم های بی هدف و بی انگیزه ای که قبلا با اونها ارتباط داشتن برن، پیشرفت اونها متوفق می شود و از رسیدن به خاسته هاشون باز می مانند.
"
رفیق منفی اینقدر خطرناکه!
تمام تلاش هایی که ما می کنیم رو یه رفیق منفی میتونه از بین ببرد.
"نه بابا ... ققنوس کیلو چنده ... من این ققنوس رو می شناسم ... یک آدم بدبختیه ... شبهای جمعه میره گدایی ... من دیدمش ... خودم دیدمش .. حالا اومده برا ما تاپیک زده"
رفیق منفی همه چیز را خراب می کند.
.
.
صفحه ی حوادث روزنامه رو نخون عزیز من!
بعضی ها مستقیم میرن روزنامه ی ایران می خرن.
چرا؟
؟
؟
صفحه حوادثش خوشگله! رنگیه!
متخصصین علم مطبوعات ، اون هایی که در دانشگاه های دنیا، گرایش های علم مطبوعات رو تدریس می کنند، معتقدند که ما در مطبوعات روزنامه ها و مجلاتی رو داریم که بهش میگیم "نشریات زرد".
نشریات زرد، نشریاتی هستند که مخاطبشون عام است.
همه ی مردم اند.
اگر مجله ای باشد در مورد اقتصاد همه نمی خونینش. بعضی ها میخونینش.
اگر مجله ای باشد در مورد کامپیوتر یا الکترونیک همه نمی خونینش. بعضی ها میخونینش.
چند نفر مشتری این جور مطبوعات هستند.
ولی مطبوعات زرد مطبوعاتی هستند که همه می خوننش.
کارگر می خونه
مهندس می خونه
بیکار می خونه
پزشک می خونه
استاد دانشگاه می خونه.
.
.
متخصصین علم مطبوعات معتقدند که:
"
مطبوعات زرد، برای اینکه فروش بکنند، بیش از حد غلو می کنند و مسئله رو بزرگ می کنند در حالی که مسئله آنقدر ها هم بزرگ نیست.
بیش از حد به بیان جزئیات می پردازند.
واین غلو کردن و پرداختن به جزئیات مردم را دچار تشویش، نگرانی و اضطراب می کند.
"
.
.
شما اگه الان برید جلوی کیوسک روزنامه فروشی و بخاید روزنامه بخرید و روی صفحه ی اول روزنامه نوشته باشه:
"همه چیز در امن و امان است. اصلا نگران نباشید. اوضاع عالی است. حالا شاید خبری شد، امشب اخبار ساعت 9 را گوش کنید"!
کی این روزنامه رو میخره؟
؟
؟
هیچکس.
حالا اگر نوشته باشهک
"تهران هفته ی آینده دفن می شود!"
"خفاش آبی حادثه آفرید!"
.
.
خوب مسلما ترقیب میشید که بخرید.
روزنامه رو می خرید.
اول میرید سراغ دفن تهران!
می بینید نوشته "سازمان هواشناسی اعلام کرد هفته ی آینده برف زیبایی تهران را می پوشاند"!
!
!
خوب بریم سراغ حوادث!
"خفاش آبی"
یه آقایی زنش رو کشته!
(این که چیز عادیه)
حالا چرا خفاش؟
چون قاتل نیمه شب زنش رو کشت!
چرا آبی؟
قاتل هنگام قتل بلوز آبی به تن داشت!
!
!
دیدید چه تیتر هایی میزنن؟!
"قاتل زنجیری"
"جانی پله ای"
"قتل زیر زمینی"
"مرد عنکبوتی"
"راز طناب های قرمز"
"گرگی در کالبد انسان"
.
.
و به جزئییات هم زیاد می پردازن.
"صدای نفس های قاتل از پشت مبل شنیده میشد!
مقتول ناگهان فکر کرد سوسکی پشت مبل است!
سایه ی ساتور سوسک روی دیوارافتاده بود!"
همین که داری میخونی آب تو دهنت خشک میشه.
و این بیچاره ات می کنه.
.
.
بعضی ها میگن عبرت می گیریم.
میدونم عبرت می گیری ولی ضرر خواندن حوادث بیشتر از سودش است، پس توصیه نمی کنیم.
از منفی هایی که می شود فاصله گرفت، فاصله بگیر.
.
.
دو نفر دارن دعوا می کنن، دویست نفر جمع میشن دور شون.
- "چیه؟"
- "نگاه کن الان چشمش رو در میاره!"
بعضی ها که دیگه بدترن.
دو نفر دعوا می کنن، دویست نفر میوفتن به جون هم برای اون دو تا.
.
.
سمت راست خیابون تصادف شده و راکب موتور مرده.
دو کیلومتر ترافیکه.
سمت راست تصادف شده و سمت چپ کاملا بازه و ماشین ها میتونن عبور کنن.
چرا دو کیلومتر ترافیک شده؟
ماشین ها همه ایستادن؛ تا کمر از شیشه اومدن بیرون و میگن "اَ ... روده هاش رو ببین!"
ماشین عقبی ها "بوق بوق بوق"!
منظورشون این نیست که آقا برین کار و زندگی داریم!
اصلا!
میگن ردیف جلویی ها شما ببرین تا ما بیایم تماشا!
بیمار گونه جمع میشیم!
!
!
پس از منفی هایی که می شود فاصله گرفت فاصله می گیریم.
اگر میتونی کمک کنی خوب پیاده شو و کمک کن ولی اگر نمی تونی لازم نیست وایسی روده ببینی!
!
!
امام صادق فرمودند که از پدر شنیدم " ترک اموری که برای تو سودی ندارد، نشانه ی اسلام توست"
به چه درد من می خوره که ببینم دو نفر دارن شکم هم دیگه رو پاره می کنن!
!
!
پس از منفی ها تا جایی که می شود دوری کن.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

2) بعضی وقت ها لازم است جریان رو عوض کنیم و به جریان خط و ربط صحیح بدیم.
.
.
مثلا نشستی یه جایی طرف شروع می کنه:
"کشتن منون"
"مردیم"
"مملکت نیست"
همین جوری منفی بافی می کنه پشت سر هم.
یه دفعه شروع به لرزیدن کن!
- "چیه؟"
- "نمیدونم!"
اون اصلا یادش میره که چی داشت می گفت.
پنجره رو می بنده.
پتو روت می ندازه.
بخاری روشن می کنه.
به همین سادگی جریان عوض شد.
.
.
تند تند تند داره حرف میزنه.
خیلی ریلکس دستت رو میگیری به شکمت و میگی "گلاب به روت"!
برو اون تو بشین و شیر آبم باز کن که لو نری!
این بهتره که اجازه بدی نیم ساعت لهت کنه با پیام منفی!
.
.
بزارید یه خاطره بگم.
چند روز پیش ازم دعوت کردن برای شرکت در مراسم اختتامیه.
سخرانی که شروع شد دیدم شخصی که میخاست حرف بزنه موضوع "هدف" رو انتخاب کرده و گفت که سخنرانی تا ساعت 8 ادامه داره.
حالا ساعت چند بود؟
شش و ربع!
منم نشسته بودم ردیف اول.
یه پنج دقیقه ای که گوش کردم، دیدم داره موضوع رو خیلی خیلی افتزاح توضیح میده.
گفتم خدایا چی کار کنم که طرف بیخیال بشه.
شروع کردم هر پنج دقیق ساعتم رو نگاه کردن.
در عین تعجب دیدم بقیه هم دارن مین کارو می کنن.
باورتون نمیشه طرف ساعت 7 سخنرانیش رو تموم کرد.
چرا اینکار رو کرد؟
چون خود ما اعلام کردیم که اقا جوون مادرت بیخیال شو.
.
.
یکی به من گفت "آقا مردم همه دزد شدن"!
با صدای بلند گفتم " برو عقب"!
عین برق گرفته ها گفت "چیه؟"
گفتم "خوب همه دزدن دیگه. یه وقت جیبم رو نزنی. تازه شاید منم جیبت رو بزنم."
گفت "نه من قصدم جسارت نبود."
گفتم "ولی جسارت کردی عزیز من! وقتی میگی همه دزد شدن یعنی منم دزدم؛ تو هم دزدی."
.
.
مثلا اگه کسی بهتون گفت "مردم همه بی انصاف شدن"
در جوابش بگید:
"چی چی همه مردم بی انصاف شدن؟!"
"من یه پسر خاله دارم، یه کیف پیدا کرد، سه روز دنبال صاحبش بود"
"یه تعمیر کار تو محله ی ماست، خیلی عالی تعمیر می کنه و واقعا با انصاف دستمزد میگیره"
"یه کفاش میشناسم که خیلی خوب تعمیر میکنه و خیلی هم منصفانه دست مزد میگیره"
بالاخره هر کس برای خودش چند تا مثال داره.
جریان رو عوض کن و یا به جریان خط و ربط صحیح بده ولی ما بدتر با جریان همراهی می کنیم.
.
.
جوونه سوار تاکسی میشه.
راننده یه نگاهی بهش می کنه میگه "آخی ... دلم واسه شماها می سوزه ... مملکته براتون ساختن"
بعد ما همراهی می کنیم "آره آقا راست میگی. خدا خیرت بده 13 آبان نگه دار؛ یه سیانوری چیزی بخریم، بخوریم، تمومش کنیم"!
دوست عزیز به راننده بگو "خودت جوونی نکردی. تو اون موقع ها یه رینگ دوچرخه می گرفتی تو کوچه ها ترتره بازی می کردی. ما اس.ام.اس میزنیم. چت می کنیم. دانشگاه میریم. اصلا اون موقع این همه لوازم آرایشی بود؟! اصلا میدونی اینترنت چیه؟! اصلا تا حالا دانشگاه رفتی؟! اصلا تو می دونستی اینا چیه؟! اصلا اون موقع خیابون ولی عصر به این باحالی بود؟! چی چی شماها جوونی نکردین!"
او می خواهد میدان داری کند، میدان رو ازش بگیر و تو میدان داری کن.
او می خواهد شروع به حرف منفی بکنه، تو شروع به حرف مثبت بکن.
او می خواهد از محرومیت ها بگه، تو از موهبت ها بگو.
پس دیگه نری همراهی بکنی و تایید بکنی و بدتر جریان رو همراهی بکنی.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

(1389 تير 22، 12:17)ققنوس نوشته است:

[تصویر:  cheese.jpg]
عنوان کتاب:
چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟

نویسنده:
اسپنسر جانسون

ترجمه:
آیدین موجودی (متین) و محمدعلی غیوری

تعداد صفحات:
72 صفحه

انتشارات راستین

چاپ هفتم 1388

قیمت:
1000 تومان

مطالعه این کتاب به شما می آموزد:
1) سبقت گرفتن از تغییرات
2) مطابقت سریع با تغییرات
3) تغییات خوشایند و شادی بخش
4) آمادگی سریع برای تغییرات غیرع منتظره
5) با تغییرات، ترس خود را مخفی نگه داشتن بر استرس غلبه کرد و موفقیت بیشتری در کار و زندگی کسب نمود.

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

بهنام اون دو صفحه رو خوندم

جالب بود ولی دیگه این بحث خیلی تکراری شد

خیلی خوب میشد این لینک رو به منم میدادی تا توی کتابخونه قرار میدادم 53258zu2qvp1d9v



چرا پاک کردی 1744337bve7cd1t81
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
3) یه جاهایی لازمه توجه نکنیم.
چون توجه کردن به جریان منفی باعث میشه برخورد در لحظه بکنیم، پاسخ در لحظه بدیم و موضوع خراب تر بشه.
.
.
از در خونه میره تو.
- "سلام"
- "سلام و زهر مار. کی می میری از دستت راحت بشیم. الهی جنازت بیاد."
- "جنازه ی خودت بیاد و جد و ابادت با اون فامیل های فلان فلان شده ات"
موشک جواب موشک.
یکی این میگه یکی اون میگه.
جریان منفی مدام بزرگ و بزرگتر میشه.
یه جاهایی لازمه به جریان منفی توجه نکنیم.
بلافاصله محیط رو ترک کنیم.
پاسخ در لحظه ندیم.
عکس العمل در لحظه نشان ندیم.
.
.
من نشستم تو ماشین پشت چراغ قرمز.
ماشین عقبیه هم داره اس.ام.اس میده Tهم داره رانندگی می کنه.
ناگهان میزنه به سپر عقب ماشین من.
چیزی هم نمیشه ها، فقط یه تکونی میخوریم.
- "گاری چی."
- "باباته"
به سه دقیقه نمی کشه که یکی باید جارو خاک اندازه بیاره دل و روده ها رو جارو کنه.
جواب در لحظه ممنوع چون باعث میشه جریان منفی بزرگ تر بشه.
- "گاری چی."
- سکوت می کنم.
- " گفتم گاری چی ها"
- بازم سکوت می کنم.
- "گاری چی گاری چی گاری چی ..."
- همچنان سکوت.
یه جاهایی لازم است ما به جریان منفی توجه نکنیم و سریع در بیرم تا اوضاع عوض بشه.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

4) هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده ای ... من در میان جمع و دلم جای دیگر است
اینجا هستم ولی اینجا نیستم!
ما سال هاست که چیزی رو که نباید می دیدیم به چشم مون گفتیم ببین.
ما سال هاست که چیزی هایی رو که نباید می شنیدیم به گوش مون گفتیم بشنو.
حالا به چشممت بگو حق دیدن نداری!
حالا به گوشت بگو حق شنیدن نداری!
.
.
نشستم توی یه محفلی.
مثلا عروسی خواهرم.
همه قوم و خویش.
میرم میشینم کنار این میز، میبنم دارن غیبت می کنن.
یه چیز میگه "بابا منفیه ... تو رو خدا ... ضمیر ناخودآگاه"
بعد خودم میگم "ولمون کن ... مرده شور این ققنوس رو ببرم ... چرت و پرت یادمون داد"
پا میشم میرم کنار یه میز دیگه میشینم.
میبینم دارن یک نفر رو مسخره می کنن:
"لباس های اون رو ... هه هه هه".
پا میشم میرم میز اون وری میشینم:
"لباس های این رو ... هه هه هه".
پا میشینم میرم یه میز دیگه:
"آقا یه جک برات بگم ... یه تهرانیه بود ... هه هه هه"
اگه بخام برم، مردم میگن "ببین ... اینا همه شون دعوا دارن ... داداش عروسی خواهرش نمی مونه"
چه کار کنم؟
؟
؟
اون جا باش ولی نباش.
به گوش ها ت بگو دیگه نشنو.
یه موضوعی رو انتخاب کن خارج از اون مجلس و فکر کن به ان موضوع.
ذهنت رو از اون محیط پرواز بده به یک جای دیگر.
دیدین تا حالا دارین حرف میزنین و یه نفر نشسته یه گوشه ای و بقیه میگن "نگاه اینو ... تو باغ نیست اصلا"
لطفا تو باغ نباش!
اگه هیچ کدوم از سه توصیه قبل جواب نداد و نتونستی جلوی رفتار های منفی دیگران رو بگیری لطف کن اونجا باش ولی اونجا نباش.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

تا حالا شده که دلتون بگیره؟
؟
؟
آره؟
؟
؟
خیلی؟
؟
؟
یکی گفت:
- "خیلی خیلی خیلی"
- "خدا خیرتون بده"
- "جانا سخن از زبان ما می گویی"
- "از کجا میدونی ناقلا دلم ما اینقدر گرفته؟"
.
.
میخام یه روش یادتون بدم دلاتون تا گرفت باز بشه!
!
!
دیدین بغالی ها "راه باز کن"، "چاه باز کن"، "چنته"، "صاف" می فروشن؟!
؟!
؟!
میخام بهتون "دل باز کن" معرفی کنم!
!
!
هر وقت دلتون گرفت نوار "سیاوش قمیشی" گوش کن!
!
!
یه دست کف مرتب برو تو کارش!
!
!
سیاوش قمیشی حقیقتا از زخم ها و تلخی ها و واقعیت های زندگی میگه و ما رو آرام می کند!
!
!
- "ببن سیاوش من دلم خیلی گرفته. ققنوس میگه تو دل باز کنی. بخون عزیزم"
- "الان میخونم برات"
هرجا که گفتم، بقیه اش رو بگید لطفا و اکیدا.
البته اونایی که بلدن!
الهی اونایی که بلدن و نمیگن همین امشب بابا قوری در بیارن!
و اما اونایی که نمی دونن باباقوری چیه؟
؟
؟
اگر امشب خوابیدید و ناگهان زیر لحاف یه چیزی از چشمتون زد بیرون بدونید که باباقوریه!
.
.
"پرنده های قفسی ...."
بقیش رو شما بگید.
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان