1400 ارديبهشت 2، 21:13
اون چیه؟
نقل قول: اینم یه بنده خدا تو آشپزخونه ی کانون
چند وقتی هست تو آشپزخونه کسی پست نمیذاره
ایشون دیدن خلوته حجوم بردن به مواد غذایی
نقل قول:نقل قول: نوشته است:بعضی هاشون هم میگن برو خرگوش بکش
می گویند
نقل قول: چون استرس و اظطراب فقط قدرت تصمیم گیری رو از بین میبره .
نقل قول: همه گناه ذشت و آلوده انجام داده بودم تو دست منو گرفتي و نجاتم دادی
نقل قول: درودگذاشتم
پست قبل گزاشتم برای اینکه
نقل قول: سلام خوش اومدین کلی نگاه نکردم متوجه نشدمخوراک سوتی املایی ام
(1400 ارديبهشت 2، 21:04)ذهن سرکش نوشته است:(1397 شهريور 30، 19:42)یاقوت نوشته است: بابا لنگ دراز عزیز
این یک نامه ی اضافی در وسط ماه است که مینویسم،برای اینکه خیلی احساس تنهایی میکنم.هوا بدجوری توفانی است.چراغ های محوطه ی دانشکده همه خاموش است ولی من قهوه ی خیلی غلیظی خورده ام و خوابم نمی برد.امشب شام چند نفر مهمان داشتم که عبارت بودند از سالی،جولیا و لئونورا فنتون.شام هم ماهی ساردین،مافین برشته(کیک یزدی خودمونه فقط درشت تره)،سالاد،باسلق و قهوه داشتیم.جولیا گفت خیلی خوش گذشت ولی سالی ماند و کمک کرد بشقاب ها را شستیم.
امشب میتوانستم چند ساعتی لاتین بخوانم ولی شک نباید کرد که من در یاد گرفتن لاتین خیلی خنگم.
میشود خواهش کنم فقط برای مدتی نقش مادربزرگ مرا بازی کنید؟سالی یک مادر بزرگ دارد،جولیا و لئونورا هم هرکدام دوتا دارند و امشب همه اش مادربزرگ هایشان را مقایسه می کردند.هیچ چیز برای من بهتر از داشتن مادربزرگ نیست.برای همین اگر مخالفتی ندارید دیروز که رفته بودم شهر یک کلاه توری تاز دیدم که با روبان بنفش تزئین شده بود برای همین میخواهم برای هشتاد و سومین سال تولدتان آن را به شما هدیه کنم.
اخبار ماهانه
این زنگ ساعت برج کلیسا بود که ساعت 12 را اعلامکرد.فکر کنم بالاخره خوابم می آید.
شب بخیر مادربزرگ جان.از صمیم قلب دوستتان دارم.
جودی
بهرام که همه عمر گور میگرفتی
دیدی چطور گور بهرام گرفت.
نقل قول: قدانی کنیم.قدر دانی.
نقل قول: توفانی