1393 خرداد 17، 9:53
من دوباره اومدم... با یه روز خوب اومدم...
آرمیـــــــــــــــــن 100 /18 اردیبهشت 93 / روز خوب:29 / روز پاک:0 در انتظار ستــــــــــــــــــاره پنجم به شرط پاکی و اعلام وضعیت
داداش عطا چه شربتی بود اون شربته!
پرتقال بود؟ لیمو بود؟ آناناس؟ یا آب موز؟
هر چی بود، خیــــــــلی عالی بود...
خستگی همه در رفت...
مرمر بانو جاتون خالی بود..
هدیه ی من فقط توش خالی بود که...
اونایی که گروه دارن این قدر به گروهشون ننازن... که ما شیرمردان بدون گروه هم همه رو حریفیم...
(حالا نمیگم هر چی اصرار کردم منو تو گروهتون راه ندادید... )
و
داشتم به یه عزیز می گفتم:
هر بار که زمین خوردی، محکم تر از قبل پاشو...
یه مرد آهنین، حتما زیاد زمین خورده... که این قدر پولادین شده...
روزی تو هم «آهنین» خواهی شد...
حتما میگید این آرمین چی کارست میاد این قدر با همه حرف میزنه...
هیچی بابا..
نزدیک ستاره گرفتنمه این قدر زود به زود میام...
بذارین ستاره رو بگیرم... ماه به ماه پیدام نمیشه...