چه روز سختی بود امروز. شاید بگم سخت ترین لحظه های ترک رو گذروندم. بارها سمتش رفتم و بارها تو ذهنم مرور کردم که برای خلاصی از مشکلات ذهنی ام بهتره که برم سراغ پ.و.ر.ن و بارها جلوی خودم وایستادم. به امروز مثل یه پیروزی در یک مبارزه ی سخت نگاه می کنم، مثل مسابقه ی فوتبالی که برد 4-3 توش خیلی لذت بخشه..بارها به سمت شکست رفتن و بارها پا پس کشیدن و در نهایت بردن. با خدا حرف هامو زدم. دیدم فقط بعد از اینکار شرمنده ی خدا میشم و دیگه قول و قرارامون به هم میریزه. امروز نشون داد چطور هر چه جلوتر میرم اون تصاویر و فکرها زور خودشونو بیشتر می کنن تا به ذهن من دوباره هجوم بیارن. میدونم باید جلوتر برم تا به یه جایی برسم که زورشون دیگه به من نرسه. هنوز که اونا پر قدرتند ولی من هم با قدرت جلوشون وایمیستم.
Sure I’ve lost a couple of battles over the years but the second I give up the fight is the second I lose the war