1390 فروردين 8، 19:02
دعا می کنم که الان، تو همین لحظه! خوب باشی و آروم...
اگرم نیستی دعا می کنم خدا کمکت کنه و همین الان برای چند دقیقه هم که شده، آروم آروم باشی و اضطرابای الکی برای خودت ایجاد نکنی...
همین هم که ممکنه کسی بشناستت و حرفایی که زدی... خودش یه جور اضطراب برای آدم میاره و شاید الان هم پشیمون شده باشی که اصلا نوشتی!! اتفاقا منم همین جوریم البته حدس زدم!
راجع به نظارت های پدر و مادرت...
عزیزم من فکر می کنم هیچ راهی نداره جز اینکه آرامش خودتو حفظ کنی و به خودت مسلط باشی و اتفاقا سعی کنی که خواسته های اونا رو وقتی تو کوچیک ترین چیزت هم دخالت می کنن، براورده کنی...
الی جان من فکر می کنم تو هیچ جوری نمی تونی طرز رفتار پدر و مادرت رو حداقل در این مورد تغییر بدی...به خاطر همین باید سعی کنی با آرامشت و انجام کارهایی که اونا می خوان(به همون شکل )
هم از اضطراب و ناارومی خودت کم کنی هم آرامش و اطمینان رو راجع به خودت به اونا هدیه بدی.
عزیزم مطمئنم اگه یه مدت بتونی این جوری عمل کنی و آرامش رو توی دو طرف به وجود بیاری، دخالت های اونا هم کمتر میشه چون کوچک ترین دلیلش اینه که خودت رو، تصمیمات و عملکردت رو ذهنا و درونا بیشتر از قبل قبول دارن...
مطمئن باش که نتیجه میده و آرامش و رابطه ات با اونا خیلی خیلی بهتر میشه...
فقط یه مدت این کارو بکن...هر چه قدرم طول بکشه این روند، بهتر از اینه که همین طوری با اضطراب بخوای پیش بری... هم برای خودت هم برای خانوادت
عقل من تا اینجا رسید دیگه نمی دونم خودت نظرت چیه و چه طوری عمل می کنی
به یاد حق
تا لحظه شکست به خدا ایمان داشته باش
خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...
خواهی دید که آن لحظه هرگز فرا نخواهد رسید...