امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مشکلات ما با والدین

#76
ازش بدت میاد چون فکر میکنی داره زندگیه تو رو خراب میکنه
وگرنه اگر اخساس کنی اون تاثیری توی خوشبختیه تو نداره ازش متنفر نمیشی
اگر سعی کنی به یه هدف خاصی فکر کنی
مثلا یه رشته ی تحصیلی خاص و سعی کنی توی اجتماع موفق باشی
و به ارزو هات برسی دیگه ازش متنفر نیستی
می فهمی چی میگم؟
خب ولی اگر بخوای خودت ارامش داشته باشی باید کینه شو از دلت بیرون کنی
چون پدر ومادر ت وزندگی خیلی مهم ان

میگن
دیگران را ببخشید نه به خاطر اینکه انها لایق بخشش هستند
بلکه به خاطر اینکه شما لایق ارامش هستید

اگر احساس کنی تو زندگیت نمی تونه تاثیر منفی بذاره کینه ات از بین میره
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#77
:-<

عادت ندارم احترامشو نگه دارم...وقتی عصبی میشم نمیتونم با احترام حرف بزنم
ولی حق با شماس..اینجوری بدتر میشه
الان که جو خونه یه طوری شده که هیچ احترامی بین هیچ کدوممون نیست
یه حرفایی به هم میزنن مامان بابام که من آب میشم..
...........
میفهمم چی میگی..اگه بی هدف بودم که تا الان خود کشی کرده بودم از دست اینا..53258zu2qvp1d9v
...
#78
خب همون عادتو کم کم تغییر بده دیگه
مادر اگر نبودی.................!!؟؟؟؟
53

هرجای دنیایی دلم اونجاست..من کعبه مو دور تو می سازم
من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم
53
گاهی پرستیدن عبادت نیست...با اینکه سر رو مهر میزاری
گاهی برای دیدن عشقت...باید سر از رو مهر برداری
53
یک عمر هر دردی به من دادی...حس میکنم عین نیازم بود
جایی که افتادم به پای تو...زیباترین جای نمازم بود
#79
راستش و بخوای به نظر من سعی نکن که واسه شون احترام قائل بشی اگه نمیتونی.

اما با همه وجود وظیفه داری به هردوشون کمک کنی. وظیفه تو اینه. بدون اینکه بخوای. مطمئنم روز قیامت بهت میگن چرا سعی نکردی کاری کنی که وضعشون بهتر بشه. اگه یه جوری آرامش بیشتری واسه شون فراهم کنی تمرکز بهتری پیدا میکنن تا با مشکلات بجنگن. این جوری که گفتی تنها چیزی که بابات نداره آرامشه و روحیه. اگه همین دوتا رو داشته باشه آدم میشه.
با خدا، تا خدا

ترک من
#80
(1389 آبان 18، 1:03)((دیگه تمومه)) نوشته است: سوادم نداره ولی ادعای با عقلیش میشه

سرکارم نمیره..غرورش اجازه نمیده بره کارگر بشه...


درسته که میخواد کارش خوب بشه ولی وقتی عقلشو نداره نباید از خودش انتظار بیجا داشته باشه...

از زندگیش هیچ لذتی نمیبره..دوست داره الکی تو دردسر بندازه خودشو
به سرو لباسش نمیرسه...

جالبه هنوزم قبول نداره اشتباه کرده

رفتارش با فامیل چطوره ؟

اگه بقیه ازش کمک بخوان چقدر کمکشون میکنه ؟

این رفتارش که خودش رو توی دردسر میندازه برای خانوادش توی هیچ موردی نیست ؟ پس برای کیاست ؟ یا برای خودشه ؟

..............
اراده جان بابای توی یه نوع بیماری عصبی داره ، که بعضی از غرور هاش اجازه نمیدن یه کار هایی رو انجام بده

در باره این سوالها بیشتر توضیح بده ،

....

چیزی که مسلمه ، اصلن نباید به روش بیارین که اشتباه کرده ، به هیچ وجه سرزنش و انتقاد ازش نکنین ، بش سر کوفت نزنین ،

اثر عکس میده ، توی خودش نمیبینه که اشتباه یا نواقص زیادی داره ، هر چی شما بیشتر بگین اون نسبت به این دید شما بسته تر میشه و توی ذهنش دنبال این غرورو و انتظار ها بیشتر میره

مخصوصا روی صفت هایی که حساسه بیشتر داشته باشه

این خیلی مهمه

ولی سوال اینجاست که کلن روابط عاطفی و صمیمانش با کیاست ؟

و این که چه نوع توجه ها و محبت هایی رو درصدد میاد جبران کنه ؟ و بشون جواب میده ، مثلن جبران ها و کار های خیلی غیر عادی برای کسایی که در حقشون کمک کردن داره ؟

یا این که برعکس با بقیه هم همیشه مثل شما اصطکاک و برخورد داره ؟
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#81
سلام
يه چيزي ..رفقا داريم در مورد يه پدر حرف ميزنيم ها... با حق ولايتي كه دارن..با تمام حقوق و امتيازهايي كه دارن...!!!
هرچند با خصايصي خاص !!!

احترام وظيفه است...احسان بهشون امر خداست...


تا راهكار دادن آقا مجتبي و ساير دوستان و انشاالله نتيجه بخش بودن و عملي شدنش..
من يه پيشنهاد دارم براي ديگه تمومه عزيز..
سعي كن خودتو مستقل كني از دنياي پدرت..كنش ها هستن و غير قابل اجتناب ..اما ميتوني خودتو ازشون دور كني و لااقل تو تو آرامش باشي...

اونطوري بهتر ميتوني تصميم بگيري و عمل كني..


پدر ها يه جورايي دوام زندگي ان..تكيه گاه و اطمينان بخش، خصوصا براي دخترا..
خيلي تلخ اين تكيه گاه نباشه..
در مورد تو هست اما امن نه..
به بودنش فكر كن....دنيا رو بذار براي دنيا...


والدين بايد باشن...اما نه لزوما كامل...!

انشاالله كه حل ميشه و همه خانواده تو موقعيت خودشون بهترين عمل رو خواهند داشت...
ياعلي.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

#82
افرین سها خانم.تمام این پست ها رو امروز زدند و این نشون میده از شدت عصبانیت نمیدون چطوری منظورشون رو برسونن.من واقعا ناراحت شدم این پستها رو خوندم.ببینم شما سه چهار روز دیگه بیای اینجا این پست ها رو بخونی پشیمون نمیشی؟ تو تنها چیزی که تو این دنیا داری همین پدرته که تو رو با زحمت شبانه روزی به عرصه رسونده که حالا بزرگ شدی خودت رو بهتر از اون میدونی.اگر تو رو میفرستاد سر کار از صبح تا شب کار کنی بعد با پول تو بره کیف و حال یک چیزی اما فکر نمیکنم پدر بزرگوار شما چیزی جز خوشبختی شما بخواد.باهاشون با بی احترامی صبحت کردی فکر میکنی کار شاقیه؟برو تو خیابون به یکی بگو بالای چشمت ابرو ببین چطوری میزاره زیر گوشت.اخه چرا این چیزا رو اینجا مطرح میکنی اخه کی میتونه به تو کمک بکنه.هیچ کسی در جایگاه قضاوت نیست و در ضمن دقیقا پدرتون رو نمیشناسه.
تنها بنايي که هر چه بيشتر بلرزد محکمتر مي شود، دل آدمي است.
#83
(1389 آبان 18، 20:06)davod_2005 نوشته است: اخه چرا این چیزا رو اینجا مطرح میکنی اخه کی میتونه به تو کمک بکنه.هیچ کسی در جایگاه قضاوت نیست و در ضمن دقیقا پدرتون رو نمیشناسه.

اتفاقا باید مطرح کنه ، اراده جان سوالاتی که میپرسم رو دقیق جواب بده ، قرار نیست ما بریم جایگاه قضاوت کسی و حکم صادر کنیم ! قرار کمک کنیم و نظرمون رو بگیم ، و تجربیاتمون رو توی این زمینه با تو شریک کنیم ، و مطمئنم که به تو کمک خواهد کرد .

شاید من توی این زمینه تجربیاتی دارم که هیچ کس نداره ، توی این مورد من تقریبا موفق بودم ، توی همین تاپیک برو در مورد بحثی که در مورد "محروم " کردن بخون در مورد تجربیات خودم و مشکلات قبلی خودم یه چیزایی گفتم .

قراره دست روی دست بذاری هیچ فایده ای نداره ، داری بهترین کار رو میکنی ، و بقیه بهتره به بیشتر کمکت کنن نه این که ساز نا امیدی بزنن ، از سلام و سها هم تشکر میکنم .
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#84
(1389 آبان 18، 20:06)davod_2005 نوشته است: افرین سها خانم.تمام این پست ها رو امروز زدند و این نشون میده از شدت عصبانیت نمیدون چطوری منظورشون رو برسونن.من واقعا ناراحت شدم این پستها رو خوندم.ببینم شما سه چهار روز دیگه بیای اینجا این پست ها رو بخونی پشیمون نمیشی؟ تو تنها چیزی که تو این دنیا داری همین پدرته که تو رو با زحمت شبانه روزی به عرصه رسونده که حالا بزرگ شدی خودت رو بهتر از اون میدونی.اگر تو رو میفرستاد سر کار از صبح تا شب کار کنی بعد با پول تو بره کیف و حال یک چیزی اما فکر نمیکنم پدر بزرگوار شما چیزی جز خوشبختی شما بخواد.باهاشون با بی احترامی صبحت کردی فکر میکنی کار شاقیه؟برو تو خیابون به یکی بگو بالای چشمت ابرو ببین چطوری میزاره زیر گوشت.اخه چرا این چیزا رو اینجا مطرح میکنی اخه کی میتونه به تو کمک بکنه.هیچ کسی در جایگاه قضاوت نیست و در ضمن دقیقا پدرتون رو نمیشناسه.
..شاید درست میگی..اشتباه کردم اینجا درموردش گفتم ولی اینقدر تحت فشارم که ازهرکسی حاظرم کمک بخوام...فکر کردم بتونید یه راه حلی بدید...
وقتی از بچگی یادم ندادن بهشون احترام بذارم چه جوری میتونم احترام بذارم؟
از وقتی 5-6 سالم بود همیشه مامانم منو میفرستاد دنبالش تا ببینم با کیا میره و چیکارا میکنه تا مبادا کار اشتباهی ازش سربزنه...
وقتی از اون سن دید من به بابام یه بچه ای بوده که باید کنترلش کرد الان چه توقعی داری؟
من اونقدرام بی انصاف نیستم فقط وقتی عصبی بشم چیزی حالیم نیستو هرچیزی میگم ولی تو خونه تنها کسی که به فکرشه منم
به جای مامانم منم که قصه ی صبحونه خوردنو نخوردنشو میخورم وگرنه مامانم که زیاد براش مهم نیست
(1389 آبان 18، 6:57)مجتبی نوشته است: رفتارش با فامیل چطوره ؟

اگه بقیه ازش کمک بخوان چقدر کمکشون میکنه ؟

این رفتارش که خودش رو توی دردسر میندازه برای خانوادش توی هیچ موردی نیست ؟ پس برای کیاست ؟ یا برای خودشه ؟

..............
اراده جان بابای توی یه نوع بیماری عصبی داره ، که بعضی از غرور هاش اجازه نمیدن یه کار هایی رو انجام بده

در باره این سوالها بیشتر توضیح بده ،

....

چیزی که مسلمه ، اصلن نباید به روش بیارین که اشتباه کرده ، به هیچ وجه سرزنش و انتقاد ازش نکنین ، بش سر کوفت نزنین ،

اثر عکس میده ، توی خودش نمیبینه که اشتباه یا نواقص زیادی داره ، هر چی شما بیشتر بگین اون نسبت به این دید شما بسته تر میشه و توی ذهنش دنبال این غرورو و انتظار ها بیشتر میره

مخصوصا روی صفت هایی که حساسه بیشتر داشته باشه

این خیلی مهمه

ولی سوال اینجاست که کلن روابط عاطفی و صمیمانش با کیاست ؟

و این که چه نوع توجه ها و محبت هایی رو درصدد میاد جبران کنه ؟ و بشون جواب میده ، مثلن جبران ها و کار های خیلی غیر عادی برای کسایی که در حقشون کمک کردن داره ؟

یا این که برعکس با بقیه هم همیشه مثل شما اصطکاک و برخورد داره ؟

اگه کسیو محتاج ببینه از زیر سنگم که شده واسش یه چیزیو جور میکنه..قرض میکنه و ازین کارا دیگه..خیلی مهربونه با همه(ولی دوستیش از نوع خاله خرسس)
خود منم اگه چیزی ازش بخوام واسم مهیا میکنه ...اگه بگم پول میخوام جور میکنه ولی فکر نمیکنه که اگه مثلا یه پولیو به من بده یه جای دیگه کم میاره..کلا آینده نگر نیست
میدونم دوستمون داره و واسه ی ما زحمت میکشه ولی راهو اشتباه میره و حرف کسیم قبول نداره
فکر میکنه ماها دشمناشیم...اصلا نمیدونم چشه؟!
روابط عاطفیش بیشتر با مامان بابای خودشه...

بابام خجالتیه واسه همین نمیتونه احساساتشو نشون بده
فقط میخوام بپذیره که واسه یه کارایی ساخته نشده و باید یه کارگر عادی باشه
عاشق پیشرفت کردنه. از هیچی نمیترسه.. دوست داره یاد بگیره ولی نمیتونه...
به نظرتون مشاور میتونه بهش کمکی بکنه اونم تو ستن 45 سالگی؟؟
حس میکنم تنها راهش اینه که راهمونو ازش جدا کنیم چون نمیشه تغییرش داد
میخوامم فعلا هیچ دخالتی نکنم و آروم باشم و احترامشو نگه دارم...
ولی امروز چنان جیق و داد میکردن که منم تهدیدشون کردم میرم از خونه و وقتی بی آبروتون کردم میفهمین چیکار کردین..
...
#85
سلام اراده خانم
راستش عموی من هم توی یه کسب و کار سرمایه گذاری کرد و شکست خورد ، الآن هم سند خونشون توی گروی بانکه ، ولی من تا حالا بی احترامی از بچه هاش ندیدم . اگه خدای نکرده مشکلی هم پیش بیاد حمایتش می کنن .
کمکش کنید ، ان شاء الله همه چیز درست می شه .
#86
سلام اراده خانوم !

اگر براتون مقدور هست ، حتما با یک مشاور باتجربه و قابل اعتماد مشورت کنید اگر میخواید که وضعیت رو واقعا درست کنید !

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
#87
(1389 آبان 18، 23:13)((دیگه تمومه)) نوشته است: اگه کسیو محتاج ببینه از زیر سنگم که شده واسش یه چیزیو جور میکنه..قرض میکنه و ازین کارا دیگه..خیلی مهربونه با همه(ولی دوستیش از نوع خاله خرسس)
خود منم اگه چیزی ازش بخوام واسم مهیا میکنه ...اگه بگم پول میخوام جور میکنه ولی فکر نمیکنه که اگه مثلا یه پولیو به من بده یه جای دیگه کم میاره..کلا آینده نگر نیست
میدونم دوستمون داره و واسه ی ما زحمت میکشه ولی راهو اشتباه میره و حرف کسیم قبول نداره
فکر میکنه ماها دشمناشیم...اصلا نمیدونم چشه؟!
روابط عاطفیش بیشتر با مامان بابای خودشه...

بابام خجالتیه واسه همین نمیتونه احساساتشو نشون بده
فقط میخوام بپذیره که واسه یه کارایی ساخته نشده و باید یه کارگر عادی باشه
عاشق پیشرفت کردنه. از هیچی نمیترسه.. دوست داره یاد بگیره ولی نمیتونه...
به نظرتون مشاور میتونه بهش کمکی بکنه اونم تو ستن 45 سالگی؟؟
حس میکنم تنها راهش اینه که راهمونو ازش جدا کنیم چون نمیشه تغییرش داد
میخوامم فعلا هیچ دخالتی نکنم و آروم باشم و احترامشو نگه دارم...
ولی امروز چنان جیق و داد میکردن که منم تهدیدشون کردم میرم از خونه و وقتی بی آبروتون کردم میفهمین چیکار کردین..

پدرت به نظر من یه بیماری نوع عصبی داره ، که با سرزنش و رفتار های عادی حل نمیشه ، هر چقدر هم شما موعظش کنی ، یا سرزنشش کنی یا فکر کنی میتونی اثری روش با رفتار خودت بذاری

ا
درمانش از دست شما نیست ، حتما موضوع رو باید با دو جا در میون بذاری ، هر 2 جا هم لازمه ، اگه پدرت نمیاد لااقل خودت یا مادرت برو

یه دکتر روانشناس
و یه دکتر روانپزشک

..
حالا شما پدرتون رو هنوز نشناختین ....

هنور نرفتین برین رفتارهاشو ریشه یابی کنین....


چطور نشناخته و ندیده این قضاوت ها رو در موردش میکنین ،

تازه قصد ترکشم دارین

................
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
#88
به نظر من نباید زیاد این موضوع رو پیچیده کرد ، پدر اراده خانم توی یه کار سرمایه گذاری کرده و شکست خورده ... فقط همین .
بعد از اون شکست و با وجود فشارهای خانواده و اقوام ،خیلی طبیعیه که افسرده بشن و این باعث بشه نتونن خیلی سنجیده عمل کنند.
البته مشورت با یه مشاور می تونه کمک زیادی کنه .
#89
مرسی از همتون بچه ها..هرکسی یه نظری دادو بیشترش 180 درجه با هم فرق داشتن...و من به این نتیجه رسیدم که نباید ین موضوعو مطرح میکردم به قول داوود هیشکی بابای منو درست نمیشناسه که بتونهقضاوت کاملا درستی داشته باشه...خونواده ی ما شده یه خونواده ی ناحنجار که باید با کمک مشاور حلش کرد اونم اگه بشه..
بازم ممنون از همدردیتون
...
#90
سلام

چگونه به والدینمان احترام بگذاریم

گاهی سالیان سال طول می کشد تا فرزندی بتواند به خوبی از والدین خود قدردانی کند. ممکن است تا زمانیکه با آنها زندگی می کردید به خوبی احترامشان نمی کردید یا عشقتان را به آنها نشان نمی دادید. ولی چه ازدواج کرده باشید و برای خودتان خانواده تشکیل داده باشید، چه هنوز در کنار پدر و مادرتان زندگی کنید، می توانید با استفاده از راه های زیر احترام و قدرشناسی خود را به آنهایی که شما را به این دنیا آوردند نشان دهید.

احترام چیست؟

احترام گذاشتن یعنی قدرت و توانایی آنها را بشناسید و این یعنی بدانید که آنها در مقامی بالاتر از شما قرار دارند و حق دارند برای شما قانون تعیین کنند و مجبورید از این قوانین پیروی کرده و به آنها احترام بگذارید.

اما اگر این قانون ها عادلانه نبود چه؟ یادتان باشد قوانین آنها همیشه در جهت صلاح و منفعت شماست و دلیل آن این است که آنها واقعاً دوستتان دارند و به فکر شما هستند.

احترام گذاشتن به والدین یعنی اصلاحات آنها را وقتی اشتباه می کنید بپذیرید.

اما بیشتر از همه اینها، وقتی به والدینتان احترام می گذارید، به آنها نشان می دهید که دوستشان دارید. انسانها معمولاً به چیزی احترام می گذارند که برایشان عزیز است و ارزش و اعتبار بالایی برایشان دارد. و مطمئناً والدینتان شایسته این احترام هستند.

بعضی احساس می کنند که والدینشان شایسته این احترام نیستند چون پدر و مادر خوبی برایشان نبوده اند-- ممکن است والدینشان معتاد بوده یا از آنها به طرق مختلف سوء استفاده می کرده اند. اما همیشه جایگاه خودتان بعنوان فرزند را به خاطر داشته باشید و حتی اگر آنها درست با شما رفتار نکردند، هرچه که در توان دارید برای احترام به آنها صرف کنید.

چطور احترامتان را نشان دهید

با والدینتان حرف بزنید. ارتباط و گفتگو بهترین راه است. خیلی ها بعد از مرگ والدینشان افسوس می خورند که به اندازه کافی با آنها حرف نمی زده اند. شما مرتکب این اشتباه نشوید و برای حرف زدن با والدینتان وقت بگذارید. خیلی زود متوجه می شوید که والدینتان می توانند دوستانی فوق العاده برای شما باشند.

صادق باشید و زندگی دوگانه نداشته باشید. هیچ چیز برای پدر و مادر سخت تر از این نیست که بفهمد فرزندش زندگی دوتایی دارد. و حتی اگر بدانید که آنها کاری که می کنید را نمی پذیرند، باز با آنها صادق بوده و حقیقت را به آنها بگویید. اجازه بدهید از هر اتفاقی که در زندگیتان می افتد باخبر باشند. شاید نتوانند زندگی شما را درک کنند اما حداقل این احترام را به آنها گذاشته و مطلعشان کنید.

از قوانین پیروی کنید. همانطور که قبلاً ذکر شد، این قوانین به نفع شما هستند. و والدینتان این قوانین را با بهترین روشی که می دانند تعیین می کنند. برای پیروی از این قوانین نهایت تلاش خود را بکنید و اگر درمورد آنها سوالی داشتید، آن را با احترام در میان بگذارید.

اگر از بچگی روی پای خودتان بزرگ شده اید، باز هم هیچوقت والدینتان را فراموش نکنید. آنها دوست ندارند خیلی از زندگی شما دور باشند و دلشان برایتان تنگ می شود. حتماً به آنها تلفن کنید و سر بزنید. با آنها وقت بگذرانید، حتی اگر خیلی از آنها دور باشید.

بله، والدینتان واقعاً ارزش احترام و قدرشناسی شما را دارند. آنها شما را به دنیا آورده، بزرگ کرده و مراقبتان بوده اند. پس دستورات دین را رعایت کرده و هم از نظر فیزیکی و هم احساسی از آنها مراقبت کنید، مخصوصاً وقتی سنشان بالاتر می رود و نیاز به کمک پیدا می کنند. کمک های زیادی از دست شما برایشان برمی آید. دنبال کارهای بیمه آنها بروید و در کارهای خانه کمکشان کنید و به هر طریقی که می توانید عشقتان را به آنها نشان دهید.
منبع : mardoman.net

در پناه خدا!
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان