امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

من و دلتنگی و این بغض مدام ...

بابا بیخیال این حرفا ...varzesh
شاد بزی
شاید فردا فرصت نباشد.
و حسرت ...!

به هر حال امیدوارم همه به اون کسی که لیاقتشونو داره و لیاقتشو دارن برسن!
خطاب به آقا مهدی گل.
i!i vicTory7 Love You i!i

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست...

خرم آن نغمه که مردم بسپارند یه یاد
Sad 
نوبت من شد كه بــرم Tears

شايد ديگه منو نبيني

دست خودم نيست موندنم

يه وقت به پاي من نشيني Tears

گريه نكن ديدن اشكات واسه من عذابه

چشماتو ببند تا ببيني كه همش يه خوابه

Tears
Smile 
هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم حافظ فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را

گرفت: ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم !


Tears
شعري براي شهدا !

سربندهاي فراموش شده
شاعر: مجتبي رمضاني

خاک پاي همتونم اگه امشب بتونم

خودموني براتون يه خورده روضه بخونم

قصه ي امشب من صنعت شعري نداره

مثل من غريب و تو غصه ها کم مياره

زشرار دل مي سوزم زتمامي وجود

بسم رب الشهدا يکي بود يکي نبود

يکي بود يکي نبود زير گنبد کبود

روزاي جبهه وجنگ روزاي قشنگي بود

روزاي قشنگي بود روزاي سخت جدايي

کاشکي جنگ تموم نمي شد مي شديم کربلايي

توي جنگ و جبهه ها يه بچه ي کوچيک بودم

نبودم جبهه ولي من به اونا نزديک بودم

خاطرات اون روزا هيچ وقت زيادم نميره

مرغ دل بياد تابوت شهيد پر ميگيره

مادري چشمش به در چرا عزيزم نيومد

بعد چند روز پسرش بروي دستا ميومد

اما بعد جنگ و جبهه ها ما از خوبا جدا شديم

لباس خاکي فراموش شد و بي وفا شديم

يا اباصالح پس کي ميايي؟

دست بيعت به شهيد و آرمانش نزديم

اون چيزي که اونا خواستن ما هرگز نشديم

اونجا با ذکر حسين شبونه معبر مي زدن

همه جا جار مي زدن غلام ابن الحسنن

ذکر يابن العسکري از لبشون کم نمي شد

غير يا مهدي چيزي به دردا مرهم نمي شد

اينجا کم کم خاطرات و از تو ذهنا مي برن

ديگه حرفي از شهيد تو مجلسا نمي زنن

اونجا ناله مي زدن چرا آقامون نمياد

حال جبهه خبر از حضور آقامون ميداد

اينجا خون به قلب ناز مهدي زهرا شده

صوت موسيقي طنين انداز محفل ها شده

اونجا کرخه و دوکوهه جنت جانبازا بود

جزر و مد رود دز مبهوت اشک چشما بود

اينجا با زخم زبون جانبازو تحويل مي گيرن

همه ي عزت و تو ثروت و تحصيل مي بينن

اونجا سربند ابالفضل به همه توون مي داد

بسيجي با لب تشنه لب دريا جون مي داد

اينجا غيرت مي دن و عشق تمدن مي خرن

با حجاب بي حجاب دم از تمدن مي زنن

اونجا رفتن روي مين که دنيا رو رها کنين

درد بي درمون دنيا دوستي رو دوا کنين

اونجا زير برف و بارون توي سنگراي سرد

اينجا ويلا و تجمل رو دلا نشونده درد

يکي محزون يکي خندون شيوه ي اونا نبود

اين طريق نبوي و سيره ي مولا نبود

در ازاي پاره ي دلي که جبهه داده بود

خونه ي خشتي سزاي مادر شهيد نبود

اين وصيتنامه ي بت شکن خمين نبود

روي بوم خونه ها جز پرچم حسين نبود

يا اباصالح پس کي ميايي؟

کوچه هاي شهرما بي روضه و دعا نبود

جاي هر خون شهيد تو مجلسا گناه نبود

رهبر غريب ما اون روزا دلگير نبود

صورت شبيه ماهش اينقدر پير نبود

رد پاي شهدا تو زندگيا گم شده

شيوه ي عصر جهالت شيوه ي مردم شده

يا اباصالح پس کي ميايي؟

چطوري روز قيامت آقا رو صدا کنيم

تو چشاي مادرش زهرا چطور نگاه کنيم

آقا جون دستم بگير رنگ جماعت نباشم

ديگه از جدت حسين دارم خجالت مي کشم

حالا که اومده مردي که رفيق شهداست

بچه ي جبهه و جنگ و با صفا و با خداست

اومدم آشتي کنم با تو به والله آقا جون

روتو برنگردون از من جون زهرا آقا جون

بس که بد سرزده از من ديگه دلخسته شدم

به سرم هر چي بياد حقم والله آقا جون

آقا من تو رو قسم ميدم به يک مرد غريب

هموني که کشته شد کنار دريا آقا جون

هموني که يه روزي خيمه هاشو آتيش زدن

دخترش آواره شد ميون صحرا آقا جون

مددي کن که شبيه شهدا پاک بشم

ذکر يابن العسکري بگيرم و خاک بشم

يا اباصالح پس کي ميايي؟

در پناه خدا !
وَ احـــفَــظـنِــی بِــرَحـــمَـــتِـــکَ یــا الله
Sad 
چه بی ريا آمدم به قلب عاشق تو

باورم شد حرف های به ظاهر صادق تو

چه پر غرور مي روی از اين دل شكسته Tears

انگار عهدی نبستی با اين عاشق خسته

Tears
Brick 
مهدی جان تازه اولشه به قسمت های شادشم می رسيم !!! 4fvfcja

42


فقط يه چيز . . .

روز هجران و شب فرقت يار آخر شد // زدم اين فال و گذشت اخترو كار آخر شد

آن همه ناز و تنعم كه خزان مي فرمود // عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

cheshmak
Heart 
مهدی جان اينو داشته باش :

حالا اي يار سلام // دوباره اي يار سلام Tears

حالا اي شاخ گل ميان گلزار سلام // حالا عهدي بستم اگر سلامت نكنم

حالا يكبار ديگر بروي هر بار سلام // حالا عاشق به ميان كوچه سر گردونه

حالا مردم گويند كه عاشقي آسونه // ولي والله به الله كه درد بي درمونه
Sad 
من با وفا بودم با من جفا كردی

تنها خدا داند با دل چه ها كردی

شرمنده ام از دل از عشق بی حاصل


Tears
Sad 
اگه از دست همه خسته شدم

به تو كه بدجوری وابسته شدم

به تو كه نمی تونم راست نگم Tears

به چشات هر چی دلم خواست نگم

توی دست تو اسيری خوبه

جونمو ازم بگيری خوبه

Tears
Heart 
با اينكه كوه دردم با اينكه غم زياده

همين كه با تو باشم از سرمم زياده

وقتی لبات بخندن

چشات كه شاد باشن انگاری كه تو دنيا نقل و نبات مي پاشن

Sad 
روا نبود كه اينجوری از دل تو جا بمونم

روا نبود با اين همه تنهای تنها بمونم Tears

حيف دلم كه پيش تو موند و به هيشكی دل نبست

حيف دل صبور من كه عاشقت بود و هست
Tears
سلام..

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد
و اگر اینگونه نیست، تنهایی‌ات کوتاه باشد
و پس از تنهایی‌ات، نفرت از کسی نیابی
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.


برایت همچنان آرزو دارم
دوستانی داشته باشی
از جمله دوستان بد و ناپایدار
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دستکم یکی در میانشان
بی‌‌تردید مورد اعتمادت باشد.



وچون زندگی بدین‌گونه است
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهند
که دستکم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد
تا که زیاده به خودت غره نشوی.


و نیز آرزومندم
مفیدِ فایده باشی
نه خیلی غیرضروری
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا
نگه دارد.


همچنین، برایت آرزومندم
صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند
چون این کارِ ساده‌ای است
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران‌ناپذیر می‌کنند
و با کاربردِ درست صبوری‌ات برای دیگران
نمونه شوی.


امیدوارم سگی را نوازش کنی
به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره
گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهی‌اش را سر می‌دهد
چرا که به این طریق
احساس زیبایی خواهی یافت، به رایگان.


امیدوارم
که دانه‌ای هم بر خاک
بفِشانی
هرچند خُرد بوده باشد
و با روییدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.


بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی
زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یک بار
پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی: «این مالِ من است»
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!


و در پایان، اگر مرد باشی
آرزومندم زن خوبی داشته باشی
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.


اگر همه‌ی این‌ها که گفتم فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم...
یا علی.
53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

سلام.
این یه هدیه ....

سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو
زندگی را در خود منعکس کن

ذهن خود را به آلبوم خاطرات مرده تبدیل نکن
همچون آیینه باش و لحظه لحظه زندگی کن

آیینه هرگز عکسی را در خود نمی گذارد همواره خالی است
عشق رایحه و روشنایی شناخت خویشتن و خود بودن است

عشق لبریزی شور و مستی است...سهیم شدن خویشتن با دیگران است
وقتی در میابی که از هستی جدا نیستی عشق تحقق میابد

عشق رابطه نیست ..... مرتبه ای از وجود است
عشق به هیچ کس تکیه ندارد

آدمی عاشق نمی شود بلکه عین عشق می شود
البته وقتی عین عشق شد عاشق نیز هست

عاشقی محصول عشق است نه منبع عشق
اگر ندانی که کیستی عاشق نیز نخواهی بود

اگر ندانی که کیستی عین ترس خواهی شد
ترس نقطه ی مقابل عشق است ...نقطه مقابل عشق نفرت نیست

نفرت عشق وارونه است
در عشق آدمی بسط میابد در ترس آدمی منقبض میشود

عشق درهای دل آدمی را میگشاید...ترس درهای دل آدمی را می بندد
عشق اعتماد میکند و ترس شک می کند

در ترس آدمی احساس تنهایی میکند و در عشق آدمی محو میشود
در عشق مرزهای وجود آدمی میریزد

و بدینسان درختان ...پرندگان... آب ها... ابرها
ماه و خورشید و ستاره ها

پاره هایی از وجود آدمی میشوند
عشق هنگامی تحقق مییابد که تو آسمان درون خویش را تجربه کرده باشی

مراقبه کن - سکوت وآرامش ذهن
غواص وجود خود شو و به عمق وجود خود برو

وقتی پرندگان میخوانند خوب به آوازشان گوش بسپار
وقتی به آستانه ی گلی می رسی با حیرت گرم تماشایش شو

اجازه نده دانسته های کهنه و بیات حجاب نگاه تو شوند
به چیزی برچسب نچسبان

یاد بگیر سازی را بنوازی
آدمها را ببین و با آنها در آمیز

هر انسانی آیینه ایست که خدا را به شیوه ی ویژه خود به تو نشان میدهد
از آدم ها یادبگیر... نترس

هستی تو را به شیوه های گوناگون حمایت میکند
اعتماد کن

اعتماد تو را ازنیروی عشق سرشار میکند
نیروی عشق همه هستی را متبرک میکند

عشق به خودی خود کامل است
نیازی نیست عشق کاملتر از آن چیزی شود که هست

میل به کامل کردن عشق نتیجه ی فهم غلط از عشق است
دایره دایره است ما دایره کامل تر و ناقص تر نداریم

همه دایره ها کاملاند
اگر کامل نیستند دایره نیستند

کمال ذاتی عشق نیز هست
تو نمی توانی کمتر یا بیشتر عشق بورزی
تو یا عشق می ورزی یا عشق نمی ورزی !

یاعلی. 53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

بید مجنون،زیر بال خود،پناهم داده بود!
در حریم خلوتی جان بخش،راهم داده بود.

تکیه بر بال نسیم و چنگ در گیسوی بید!
مسندی والاتر از ایوان شاهم داده بود.

شاه بودم،بر سر آن تخت،شاه وقت خویش
یک چمن گل،تا افق،جای سپاهم داده بود!

چتر گردون،سجده ها بر سایبانم برده بود
عطر پیچک،بوسه ها بر پیشگاهم داده بود!

آسمان،دریای آبی،
ابرها،قوی های مست!
شوق یک دریا تماشا بر نگاهم داده بود!...


آه!ای آرامش جاوید! کی آیی به دست؟
آسمان،یک لحظه،حالی دلبخواهم داده بود!
چقدر مردن خوب است
چقدر مردن،
-در این زمانه که نیکی
حقیر و مغلوب است-
خوب است
Brick 
مادر صفا تو قربون

شوق نگاتو قربون

وقتي صدام مي كني

زنگ صداتو قربون

كم نشه سايه ات از سرم

الهي قربونت برم 4fvfcja

اوني كه فدات ميشه منم varzesh

اي همه جان و تنم

مگه ازت دل مي كــــنم

cheshmak


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان