عارفه/ ۶۸ روز
حرکت، عین صاد
دوستان، این کتابی که می خونم رو تازه شروع کردم. یعنی بر خلاف خیلی از کتابام که خرده خرده هر دفعه یکمش رو می خونم نیست.
تو این دو سه روز حس کردم چنین کتابی چقدر دوران نوجوونیم یا اوایل دانشجو شدنم می تونست کمکم کنه... وقتی که در به در دنبال یه اسلام شناسِ عارف بودم که بیاد از پایه بگه بیاد بالا.
و تمایلات سیاسی نداشته باشه،
زورکی اثبات نکنه،
واقعا با سواد باشه و ترجیحا فقط از علم دین سر در نیاره
بلکه علوم انسانی رو بشناسه...
هر کس دنبال چنین کتابی می گرده عمیقأ بهش توصیه می کنم،
مخصوصاً که نویسنده ش رو خیلی قبول دارم.
عین صاد لقب علی صفایی حائری هست. ایشون واقعا استاد منه، با اینکه هیچ وقت ندیدمش اما حرف هاش، نوارهایی که ازش مونده و و مثال هاش چنان به جانم نشسته که نه فقط روی زمین و استدلال و مذهب و اینا، که در عالم معنا هم کمکم کرده خدا رو پیدا کنم.
با تمام وجودم لمس کنم.
چند تا از جمله هایی که در وجودم حک شد رو از ایشون میگم.
(مفرد به کار می برم هرچند براشون ارزش زیادی قائلم اما نمیخوام بدون اینکه ایشون رو بشناسید از الفاظ استاد و سرور و چه و چه براشون استفاده کنم. او را همینطور ساده و فروتن، که می شناسمش در قلبم دوست دارم.)
لجبازی با آنهایی که از آن طرف بام افتاده اند و یک عمر نقشه کشیده اند و یک لحظه کار نکرده اند، آدم را به اقدام بدون عمل می کشاند و از این طرف پایین می اندازد. تو که عکس العمل این هایی، ناچار فدایی می شوی و قربانی می شوی.
وحشت از حجم کار و عظمت بار تو را ضعیف می کند و ما را ناامید می سازد که نمی شود کاری کرد. وقتی خیال می کنی که باید این کار بزرگ را و این ساختمان عظیم را در یک لحظه از میان برداری، ناچار ناامید می شوی و از پای می افتی. ولی توجه به مفهوم نظم و این که کار تو زیاد است ولی گرفتاری تو در هر لحظه بیش از یکی نیست، مسأله را آسان می کند و به تو ظرفیت می دهد.
آن ها که از درون نجوشیده اند، از بیرون پر خواهند شد.
از کتاب صراط