1400 شهريور 3، 21:07
العبدالمرحوم/ ۲۱ مرداد / ۱۳ روز خوب
نقل قول: سلام سلامسلاامم
العبدالمرحوم/ ۲۱ مرداد / ۱۳ روز خوب
(1400 شهريور 3، 16:33)عطر رهایی نوشته است:
دیگه نمیتونم
تو زندگیم به بن بست رسیدم
برام دعا کنین لطفا
نقل قول: حقیقتاغ روزی که پیشنهاد جدا شدن جنسیتی گروه ها داده شد
اصلاً خوشم نیومد . . .
چه قدر عجیب ، من برام فرقی نداشت
جایی ک ازش اومدم شبیه قبلتر های کانون بوده (:
فکر کنم حس الانم شبیه حس اون موقع تو هست...
ازونجایی که همیشهخ فاز آزادی و روشنفکری بر میدارم جزو اون دسته از دوستانی بودم که جبهه گرفتم...
حتی یادمه با دل پر رفتم پروفایل مدیر کل و هرچی تونستم گفتم
ولی مدیر کل فقط با صبوری سعی در آروم کردن من داشت
و خب یکسری توضیحات داد که برام توی اون تایم قابل قبول نبود
توی پرانتز بگم که (( قبلاً مسابقات ترک داشتیم .. ده روزه.. بیست روزه.. سی روزه.. چهل روزه... برترین ها...و... و این گروه ها مختلط بود و آقایون و خانوم ها خیلی وقتا قضیه ی ترک رو باهم مطرح میکردند..و خب حرفهایی زده میشد که الان بنظرم واقعا منطقی نیست... البته شخص خودم منظورمه ها.. معمولا روی مرز های کانون قدم میزدم ))
خب اینجوری بهتر نبود ، واقعا ؟
من هنوز این جو غالبو حس میکنم ، خیلی سنگینه...
هنوز ک هنوزه با اینجا نتونستم ارتباط بگیرم
هر چند باید بگم به نفعمه این دوری (:
به درد کسی مثل من ک زود به مجازی وابسته میشه میخوره
از یه طرف کمکم میکنه متمرکز تر باشم (:
یه طرف دیگه حس تعلق بهم نمیده ، خوبه وابسته نشه ادم به جایی (:
این خوبیه کانون رو نمیشه ندید گرفت (:
دل کندن از جایی دوسش داری خیلی سخته ، دلتنگیش بیشتر
ولی الآن که بچها مشارکت دارند مخصوصاً جدید ها..
از این نوع انرژی و نحوه ی تشویق دخترونه خوشم میاد...
یه گپ و گفت دخترونه ی خوبی شده اینجا
مخصوصاً رزا جان ایرانا جان عارفه جان و بقیههه که الان حضور ذهن ندارم
چه قدر حرفات برام جالب بود، ممنون ک گفتی ، شاید نظر و فکرای منم در اینده عوض بشه
جای آسمان و شادی و رهایی و گلگلی خالیه
رزا و عارفه ک پای ثابتن
مرسی ک خودتم هستی
نقل قول: وااای ایرانا همین حالا داشتم واسه یارا همینا که گفتی رو مینوشتم که منم به این موضوع یه زمانی فکر کردم
جدااااااا
به تلپاتی ایمان اوردم
. ایرانا جان چه جالب و خوش به حالت که طود تعلق خاطر پیدا نمیکنی.
رزا خیلی دلم تنگ خیلیییی زیاد
برای همین دوست ندارم ، وابسته بشم به جایی
با بچه هایی بودیم ک شبانه روز باهم بودیم آخ ک چه قدر دلتنگشونم هیچ کدومشون نیستن
من متاسفانه بیش از اندهزه عاطفیم و گاهی حس میکنم خیلی دارم به اینجا وابسته میشم.
هر چی قدیمی تر بشی وابسته تر میشی ، شاید برا همین منم موندم
به قول اون روباهه تو شازده کوچولو ،اهلی میشیم
اما خدایی ببین چی نوشتیا، گفتی رفتن از جایی که دوسش دهری سخته یعنی ما رو دوس نداری
دخترای باران رو مگه میشه دوست نداشت، چرا اسم یه سری از کانونیا به لیستم اضافه شده ک نشون میده اینجا رو پذیرفتم و دوسشون دارم
ولی خب ، یه چیزایی اینجا منو یاد گذشته میندازه
مخصوصا وقتی یه نفر قدیمی میاد
دلم برای دوستام تنگ میشه
رزا ببین چیکار کردی ک من ک اهل درد و دل نیستم دارم حرف میزنم ....
نقل قول: ایراااانا من فک کردم فقط من این مسئله رو دارم...
من قبلا تو انجمنی شبیه اینجا بودم و وقتی ازش اومدم بیرون به قدری دلتنگ بودم که حتی یکبار هم برنگشتم سر بزنم
من هر روز اونجام ، بر میگردم ببینم کسی هست
اما اونا پاک شدن و رفتن دیگه نیازی ندارن بهش
بهم اسیب میزنه برنامش چون محدود شده و به پاکیم کمک نمیکنه نه حرف میزنم ،نه پست میزارم
دلخوشیم چند نفرن ، ک اونا هم مثل من دیگه حرف نمیزنن
خالی شده...
هعی
بهش چون میترسیدم دیگه نتونم دل بکنم و شرایط اون موقع خاص بود... شاید باورت نشه تا همین چند ماه پیش بعد از چند سال یه اندوهی تو دلم بود رفتم سرچ کردم بعد چند سال و فهمیدم اونجا بسته شده ظاهرا مدت زیادیم هست دیگه وجود نداره...
عجب
خوش به حالت تو پاکش کردیو دیگه سر نزدی
من نتونستم پاکش کنم
چکش نمیکنم ، ولی هست دیگه
شاید روزگارش مثل قبل شد (:
کاری از دستم براش بر نمیاد ، فقط میدونم بیشتر خودم ناراحت میشم (:
اما از اونجا که معتقدم هیچ چیز تو این عالم گم نمیشه مطمئنم یه جایی تموم حسای خوب و بدمون ثبت شده... همیشه به آدمایی که زیاد احساسی نیستن غبطه میخورم... جالبه آدمایی که از نزدیک باهام در ارتباطن گاهی از بس تو هر موردی نظرمو میپرسن سعی میکنم منطقی جوابشونو بدم فک میکنن خیلی منطقیم اما آدمایی که نزدیکترن بهم وقتی اظهارنظر اونا رو میشنون خندشون میگ
رزا این یه حس طبیعیه
وقتی کسی یا جایی رو دوست داری حتی ممکنه احساساتی بشی
اونا خانوادمن
هعی دلم برشون تنگ شد ...
مرسی رزا
چه قد به این همدلی نیاز داشتم