1399 آبان 3، 23:22
(1399 آبان 3، 23:20)شادن نوشته است: من ۳۳سالمه ارشدم تو کانون ..کو اون علامت میتی کمان من؟
عزیزم من 35 سالمه
امیدوارم
امیدوارم
امیدوارم
(1399 آبان 3، 23:11)تولد دوباره نوشته است:(1399 آبان 3، 23:06)شادن نوشته است: الان برا من سوال پیش میاد که وقتی ایدهآلت نیس و باهم رابطه هم داشتین قصدتونم ازدواج نیس ینی هردوتون اینو پذیرفتید باهم بدون داشتن یک آینده مشخص در رابطه باشید و انتظار هم از همدیگه نداشته باشید که تا ابد باهم بمونید ..من درست متوجه شدم؟
او از ازدواج،از تعهد میترسه،
من هم از این رابطه بی هدف بدم میاد،
دعوای هر دوی ما هر روز سر همین موضوع هست،
او میگه صبور باش،
من میگم تو عرضه نگهداشتن نداری،
من دیگه این رابطه را نمیخام، دوست دارم تموم بشه
(1399 آبان 3، 23:13)شادن نوشته است:(1399 آبان 3، 23:08)یاقوت نوشته است: عاغا مبارکه پس ، بیخیال . رابطه دعوا و خوبی و بدی هم داره دیگه.
شادن بانو بیاین بحث و از اینجا ادامه بدیم.
فارغ از دیدگاه مذهبی. ی دختر از هرکجا نگاه کنی بالاخره بهش پیشنهاد دوستی میشه دیگه . همه تجربش میکنن. ی دختر باید دوست بشه یا نشه؟
این سوال من هست .
کویین بیا ی سوالم از تو دارم . ماسک میذاری رو صورتت؟؟؟؟؟چ ماسکی؟؟؟؟روتین داری برا پوست صورتت؟؟؟
فارغ از دیدگاه مذهبی ، بنظرم به آدم خودش و چارچوبهاش بستگی داره و هدفش
یه رابطه میتونه خیلی هم خوب باشه ولی ی قید مهم داره از نظر من..اونم اینکه ایا هدف از دوستیه ی باهم باشیه بدون مسئولیت طرفینه یا ن هدف ما دونفر اینه طی ی مدت کوتاه و مشخص همو بشناسیم و بسنجیم برای اون هدفه ک عمدتا ازدواجه
.
به آدمش بستگی داره نمیشه ی نسخه عمومی داد باجم
(1399 آبان 3، 23:26)یاقوت نوشته است: وقتی تولد میگه 35 سال
خاله شاددددددددددن عاشقتم ک بالاخره ی جایی ما دیدیم ارشد نیستین
من مردم از خنده
دلم میخواد قیافه شادن بانو رو الان ببینم ک چ شکلی شده
ب نظرم اینطوری:
(1399 آبان 3، 22:50)تولد دوباره نوشته است: تنها موجودی که اگر بتونم از زندگیم حذفش کنم، خیلی چیزها درست میشه،
رابطه ام با خانواده، رابطه ام با خودم، امید و باورهام ، همه برمیگرده،
(1399 آبان 3، 22:52)تولد دوباره نوشته است: یه چیز بگم دعوام نکنید،
بعدازظهری باهم دعوا کردیم، الان با هم حرف میزدیم،
بهم میگفت بیا فردا ببرمت بیرون،
(1399 آبان 3، 22:54)تولد دوباره نوشته است: رابطه باهاش هیچ جذابیتی برای من نداره، من فقط دوست دارم پیشش بلشم،
یه چیز بدتر ایشون فامیل ما هستن،و خانواده من میدونن من دوسش دارم
(1399 آبان 3، 22:56)تولد دوباره نوشته است: وقتی پیشش نیستم و کارام را انجام میدم ، خیلی ارومم،
دوست ندارم زیاد باهاش حرف بزنم ، چون رو مخه
(1399 آبان 3، 23:11)تولد دوباره نوشته است: او از ازدواج،از تعهد میترسه،من هم از این رابطه بی هدف بدم میاد،دعوای هر دوی ما هر روز سر همین موضوع هست،او میگه صبور باش،من میگم تو عرضه نگهداشتن نداری،من دیگه این رابطه را نمیخام، دوست دارم تموم بشه
(1399 آبان 3، 23:21)تولد دوباره نوشته است: من به هیچ عنوان این اقا را نمیتونم پدر بچه ام ببینم، من عاشق بچه هستم و او از بچه متنفره
(1399 آبان 3، 23:26)یاقوت نوشته است: وقتی تولد میگه 35 سال
خاله شاددددددددددن عاشقتم ک بالاخره ی جایی ما دیدیم ارشد نیستین
من مردم از خنده
دلم میخواد قیافه شادن بانو رو الان ببینم ک چ شکلی شده
ب نظرم اینطوری:
(1399 آبان 3، 23:37)شادن نوشته است:(1399 آبان 3، 23:26)یاقوت نوشته است: وقتی تولد میگه 35 سال
خاله شاددددددددددن عاشقتم ک بالاخره ی جایی ما دیدیم ارشد نیستین
من مردم از خنده
دلم میخواد قیافه شادن بانو رو الان ببینم ک چ شکلی شده
ب نظرم اینطوری:
نححححح من جایگاهمو میخااام..
ولی شاد شدم ی دهه شصتی اومدددد
(1399 آبان 3، 23:47)شادن نوشته است: خوبتر میشد اگه بقیه هم بودن ..
نه عجیب نیس ۳۳ساله بودن.. خاله رو هم دوس داشتم
(1399 آبان 3، 23:49)Queen نوشته است: یاقوت جان
من همیشه صورتم رو می شورم نمی زارم آرایش بمونه یا با آرایش نمی خوابم
الانم یک ماهی هست هر روز یه اسکراب ملایم استفاده می کنم