امتیاز موضوع:
  • 16 رأی - میانگین امتیازات: 4.19
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گروه ۲ خانم‌ها: باران (حامی: شادن - سرپرست: Hanifa ، Roza.r)

(1400 ارديبهشت 7، 0:22)عارفه نوشته است:
(1400 ارديبهشت 6، 23:53)evergreen نوشته است: حس میکنم خیلی آدم بیخودی ام ,مایه شرمندگی و خفت ام انقد که من سست ام تو ترک و چیز احمقانه ای مثل کنکور و بیست چار ساعته تو اتاق بودن بتونه من و به اینجا برسونه وقتی فکر میکنم که خیلیا حتی یکبار هم دچار خ ا نشدن کلی از خودم خجالت میکشم علاوه بر اون تو این  یکس سال پشت کنکور کلی ام چاق شدم و حس میکنم ی توده چربی خفت بار ام کنکور هم که ۲ ماه دیگه ست و اگه رتبه م بالای ۴۰۰۰ بشه آبروم تو کل خانواده میره و مامانم چپ و راست سرزنشم میکنه ,فردا میخوام روزه بگیرم اما نمیدونم چطور میشه هم روزه گرفت هم بالای ده ساعت درس خوند بچه ها برام دعا کنین خیلی تحت فشارم,روزای سختیه...
الهی و ربی من لی غیرک 809197ps94ijjhwg


کنکور به همه فشار میاره ولی چیزیه که نمیشه کاریش کرد.

میتونی شب ها بخونی نصف تایم رو و بقیشو صبح که انرژیت بیشتره بخونی.

درباره خودت واقع بین باش، ما مسئولیم تلاش کنیم ولی مسئول اشتباهات مدیریتی سیستم نیستیم. بخاطر کنکور خودت رو از بین نبر. حتی اگه جسمی بهت فشار میاد و چاره ای نداری، روحی دیگه به خودت فشار نیار. تلاش بکن زحمت بکش ولی شد شد نشد نشد.

متاسفانه مادر پدرها خیلی رو بچه ها فشار میارن.
این اصلا خوب نیست،
تلاش باید ملاک ارزیابی باشه نه نتیجه. Swear1

خواهرا خودتون اقلا با خودتون مهربونه باشید، برای زحماتتون ارزش قائل بشید، حالا هر نتیجه ای که به دست اومد.

برات دعا می کنم عزیزم ایشالا خدا کمکت کنه راهت باز بشه 53
خیلی ممنونم 53 Hanghead
(1400 ارديبهشت 7، 0:27)evergreen نوشته است: خانواده م خیلی مذهبی هستن من تا ماه رمضون امسال همه روزه هام و گرفتم,یک ساله که خیلی به عقایدم شک کردم و حس میکنم امسال دلم با روزه گرفتن نیست چند روز که روزه نگرفتم اصلا نتونستم درس بخونم چون عذاب وجدانش ولم نمیکرد علاوه بر اون همش باید مخفی میکردم که روزه نیستم چون گفتم که خانواده م چطورن اون قضیه همش تو اتاق بودن هم دست خودم نیست اگه از مهر ۹۹ مجبورم نمیکردن همش تو اتاق باشم و درس بخونم اصلا اینجا نبودم من چمیدونستم خ ا چیه اصن 20 
خیلی ممنونم از دلداریت Gol

من هم دقیقا پشت کنکور بودم که این اتفاق برام افتاد ... همش به خاطر استرس و فشاره ... میفهمم کاملا درکت میکنم .. سلامتی تو الان از همه چیز مهم تره ... یکم رابطت رو با خانوادت صمیمی کن ... باهاشون صحبت کن .. بذار کنارت باشن .. خیلی بهت کمک میکنه .. یا حداقل از یه شخص سوم کمک بگیر تا باهاشون صحبت کنه ... 
من هم مثله عارفه جون فکر میکنم 
واست دعا میکنم عزیزم 53
و اینکه evergreen جان
بیشتر بیا کانون و به اورژانس سر بزن ...
(1400 ارديبهشت 7، 0:50)رها Y نوشته است:
(1400 ارديبهشت 7، 0:27)evergreen نوشته است: خانواده م خیلی مذهبی هستن من تا ماه رمضون امسال همه روزه هام و گرفتم,یک ساله که خیلی به عقایدم شک کردم و حس میکنم امسال دلم با روزه گرفتن نیست چند روز که روزه نگرفتم اصلا نتونستم درس بخونم چون عذاب وجدانش ولم نمیکرد علاوه بر اون همش باید مخفی میکردم که روزه نیستم چون گفتم که خانواده م چطورن اون قضیه همش تو اتاق بودن هم دست خودم نیست اگه از مهر ۹۹ مجبورم نمیکردن همش تو اتاق باشم و درس بخونم اصلا اینجا نبودم من چمیدونستم خ ا چیه اصن 20 
خیلی ممنونم از دلداریت Gol

من هم دقیقا پشت کنکور بودم که این اتفاق برام افتاد ... همش به خاطر استرس و فشاره ... میفهمم کاملا درکت میکنم .. سلامتی تو الان از همه چیز مهم تره ... یکم رابطت رو با خانوادت صمیمی کن ... باهاشون صحبت کن .. بذار کنارت باشن .. خیلی بهت کمک میکنه .. یا حداقل از یه شخص سوم کمک بگیر تا باهاشون صحبت کنه ... 
من هم مثله عارفه جون فکر میکنم 
واست دعا میکنم عزیزم 53

سعیم و میکنم خیلی خیلی ممنونم   302
(1400 ارديبهشت 7، 0:53)رها Y نوشته است: و اینکه evergreen جان
بیشتر بیا کانون و به اورژانس سر بزن ...


اوایل عضویتم بیشتر میومدم ولی بعد اولین شکستم بعد از عضویت روم نمیشد بیام بگم  Hanghead
(1400 ارديبهشت 7، 1:03)evergreen نوشته است: اوایل عضویتم بیشتر میومدم ولی بعد اولین شکستم بعد از عضویت روم نمیشد بیام بگم  Hanghead
انشاالله از این به بعد ... 53
من تازه اومدم اما بچه ها با بخش های مختلف کانون آشنا هستن و بهت میگن کدوم قسمت هارو بخونی تا فکرت آروم شه ...
(1400 ارديبهشت 6، 12:52)Roza_r نوشته است:
(1400 ارديبهشت 6، 0:25)mrym نوشته است: سلام  49-2
روزای پاکیم وضعیتش خوبه و روزای خودم ن.
این دفعه خیلی کم به فکر شکست افتادم شاید به خاطر ماه رمضون نمیدونم. ولی نمازامو کم میخونم و اون عذاب وجدانی ک اولا میگرفتم ندارم انگار عادت کردم و این عادت کردن یه چیز وحشتناکه. نمیدونم راجبش چیکار کنم .

چند وقت پیش با یکی حرف میزدم انگار منی بود ک شرایطی ک میخواستو داشته من خیلی کاراو دوس دارم انجام بدم ولی شرایطشو نداشتم و اون  همه کارایی ک من دوست داشتم بلد بود و انجام داده بود .دوروز اول فقط داشتم با خدا دعوا میکردم ک چرا این همه تبعیض گذاشته و ناراحت بودم به خودمم میگفتم حسادت نمیکنم بهش فقط از تبعیض ناراحتم ولی خودمو ک نمیتونم گول بزنم بهش خیلی حسادت کردم چون تو سن کم به چیزایی ک میخواسته رسیده ولی بعد با خودم گفتم من نمیتونم چیزایی ک از دست دادمو برگردونم و فقط برای این تبعیضا ناراحت باشم مجبورم فراموش کنم و اهمیت ندم چون من جوابی ندارم ک خودمو باهاش قانع کنم . 53258zu2qvp1d9v
  
فقط دوست داشتم بنوبسم سبک بشم و یه جوارایی وقتی مینویسی تکلیفت با خودت معلوم میشه.

Mrym
21فروردین /15 روز خوب
سلام مریم جان
هم اسم منی، منتها من موقع انتخاب اسم چند تا اسمو انتخاب کردم که انجمن قبول نکرد تهش این شد که میبینی.
خواستم بگم هیچ وقت خودتو در مقام مقایسه با اطرافیانت قرار نده، منم اطرافم آدمای زیادی رو دیدم که خیلی موفقیت ها و توانمندی ها داشتن که من شرایط رسیدن بهشون رو نداشتم. این مقایسه فقط حس منفی همراهش داره، مطمئنم همین الان با توجه به سن و سال و شرایط خودت ویژگی هایی داری که برای یه عده دیگه مایه ی غبطه هست، ولی خب ما کمتر ویژگی های مثبت و نعمت های خودمون رو میبینیم چون دائم جلو چشممونن. دو تا کار هست که به خود من کمک میکنه اینجور مواقع، یکی شکرگزاری شروع میکنم پشت سرهم تمام نعمت های کوچیک و بزرگی که دارم رو شمردن و تشکر کردن از خدا. مثلا تا قبل ار اومدن کرونا خیلی هامون قدر خیلی چیزای ساده رو نداشتیم. دوم سعی میکنم خودمو با خودم مقایسه کنم. و اگه با توجه به شرایط خودم یه جاهایی کم کاری کردم برای رسیدن به خواسته هام سعی میکنم از اینجا به بعد حواسمو جمع کنم. یه دوستی داشتم همیشه میگف بابت چیزایی که کنترلی روشون نداشتی و تقصیر تو نیست ناراحت نباش. ببخشید طولانی هم شد. ولی انگار برای خودم نوشتم که بهم یادآوری بشه...
مرسی به خاطر حرفات   5 302
چه حرف خوبی زدی ک چیزایی ک ما روشون کنترل نداشتیم تقصیر ما نیس مثل یه یاد اوری شیرین تو هر موقعیتی.
شدیم دو تا مریم Khansariha (63)
(1400 ارديبهشت 6، 20:01)عارفه نوشته است: سلام خواهریا
نقل قول: فقط از تبعیض ناراحتم ولی خودمو ک نمیتونم گول بزنم بهش خیلی حسادت کردم چون تو سن کم به چیزایی ک میخواسته رسیده ولی بعد با خودم گفتم من نمیتونم چیزایی ک از دست دادمو برگردونم و فقط برای این تبعیضا ناراحت باشم مجبورم فراموش کنم و اهمیت ندم چون من جوابی ندارم ک خودمو باهاش قانع کنم . [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

درسته. درباره چیزی که گذشته کاری از ما ساخته نیست.
حالا یچیزی، با آینده موفق خودت چی؟ حرف زدی؟
 این دفعه امتحانش کن 
خیلی ممنون عارفه جان منم بعد کلی جنگ با خودم به ایندم فک کردم گفتم شاید تا اینجا دست من نبوده ولی بقیشو دسته خودمه و میسازمش 2uge4p4
(1400 ارديبهشت 6، 23:53)evergreen نوشته است: حس میکنم خیلی آدم بیخودی ام ,مایه شرمندگی و خفت ام انقد که من سست ام تو ترک و چیز احمقانه ای مثل کنکور و بیست چار ساعته تو اتاق بودن بتونه من و به اینجا برسونه وقتی فکر میکنم که خیلیا حتی یکبار هم دچار خ ا نشدن کلی از خودم خجالت میکشم علاوه بر اون تو این  یکس سال پشت کنکور کلی ام چاق شدم و حس میکنم ی توده چربی خفت بار ام کنکور هم که ۲ ماه دیگه ست و اگه رتبه م بالای ۴۰۰۰ بشه آبروم تو کل خانواده میره و مامانم چپ و راست سرزنشم میکنه ,فردا میخوام روزه بگیرم اما نمیدونم چطور میشه هم روزه گرفت هم بالای ده ساعت درس خوند بچه ها برام دعا کنین خیلی تحت فشارم,روزای سختیه...
الهی و ربی من لی غیرک 809197ps94ijjhwg

سلام کاملا درک میکنم  چون موقعیتم منم اینجوریه 
پشت کنکور موندن استرس و عذاب وجدانش بیشتر از سال قبل ولی میگم چرا خودمونو داریم به خاطر حرف بقیه ناراحت کنیم که  قبول نشیم ابروم میره و اینا . 
 ما هممون میتونیم بخونیم ولی چون حرفای بقیه تاثیر گذاشته و نگرانیم انگار داریم اجباری میخونیم به خاطر همین سختمونه شاید اگه خودمون انتخاب میکردیم اینجوری نمیشد .
چاق شدنم یه چیز طبیعیه منو الان هر کی میبینه میگه چه قدر چاق شدی و چون لاغر بودم و یه دفعه اینجوری شدم همه میگن منم میگم همش خونه ام فعالیت ندارم بیرونم ک نمیرم یه چیز طبیعیه چاق بشم نمیدونم اصلا به بقیه چه انگار خودم نمیفهمم ک هی میگن . Hanghead
اصلا من دوست دارم چاق باشم  .والا 
الانم چند روزه شروع کردم ورزش میکنم .

کلا همه چیو  عادی جلوه دادم   Khansariha (13)
خدایا‌
درجستجوی‌آنچه‌برایم‌مقدر‌نکرده‌ای ‌
خسته‌ام‌نکن. 53
(1400 ارديبهشت 7، 1:03)evergreen نوشته است:
(1400 ارديبهشت 7، 0:53)رها Y نوشته است: و اینکه evergreen جان
بیشتر بیا کانون و به اورژانس سر بزن ...


اوایل عضویتم بیشتر میومدم ولی بعد اولین شکستم بعد از عضویت روم نمیشد بیام بگم  Hanghead

اصن ما اینجاییم برا شکست خوردن
باید شکست بخوریم
شکست بخوریم
و شکست بخوریم
تا پروازمون زیبا تر باشه
عزیزم باش اینجا تا هروقت ک میتونی
دورهمی راحت تره ترک
خجالت کشیدنم نداره اصلا
من خودم اولا خجالت میکشیدم
ولی ماهیت اینجا همینه
ماهیتش کمک ب کساییه که شکست میخورن...زمین میخورن...ولی ناامید نمیشن و با کمک بقیه بلند میشن...
همچین جای خوبیو از خودت دریغ نکن
ازت ممنونم?
بابت لحظه هایی که میتونستی کم بیاری
ولی به خدا اعتماد کردی و کم نیاوری...!

سلام
خواهرا خوبین ؟
نمیدونستم بیام نیام  Hanghead
ببخشید خیلی دوست داشتم به بچه ها جواب بدم ولی ذهنم اونقدر گیجه که چیزی متوجه نمیشم
حتی الان دقیق نمیدونم دارم چی میگم فقط دلم خواست یه کم صحبت کنم  Hanghead
ذهنم خالیه خالیه
فکرام عوض شدن
خودمو زدم به اون راه گول زدم خودمو 
من یه کمالگرام 
کسی که میگه یا همه چی یا هیچی 
کسی که میشینه یه برنامه سنگین میریزه ولی انجامش نمیده بازم خودشو میزنه به اون راه
فکر نکنین هیچکاری نکردما 
چندین بار سعی کردم ولی هر دفعه کم آوردم 
بعضی اوقات شدید دلم میخواد گند بزنم به همه چی
دوست دارم گم شم 
یه جا گم شم که هیچکس نباشه هیچ مسئولیتی بر عهدت نباشه
از این عذاب راحت شم 
میدونم میترسم و استرس دارم 
تو حالت عادی نه ها
تو ناخودآگاهم پر از ترس و استرسم
چرا ؟
مگه یه کار اشتباهی انجام بدم چی میشه؟
اگه شکست بخورم چی میشه ؟
هیچی
ای کاش اینقدر خودمو اذیت نمیکردم 
ای کاش از خودم متنفر نبودم که اینقدر عذابش بدم
حس میکنم یه جا گیر افتادم ولی
این وضعیت درست میشه میدونم
من راهشو بلدم
من درستش میکنم
میخوام آینده به خودم افتخار کنم
نمیخوام سال دیگه حتی یه کار کوچیکو به خاطر کمالگراییم انجام نداده باشم
من دیگه نمیخوام من قبلی باشم
همونطور که اینو ترک کردم کمالگراییم رو هم درمون میکنم عزت نفس داغونم رو هم درمون میکنم 
یه روزی میرسه که از همه شون رها میشم
اون روز دیگه وقت رفتنمه  Hanghead
راستی 
ستاره / 29دی / 99 روز خوب
 چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
Khansariha (2)
  
نقل قول: توقعات البته بیشتر آزارم میدن ...
امممم 
قبلا هم با هم حرف زدیم و بهت گفتم که دیگران مردن ...
میشه بهم بگی دیگران مردن یعنی چی ؟؟
یعنی نه توقعاتشون ...
نه نظراتشون ....
نه سرزنش هاشون ...
هیچکدوم مهم نیستن ...
ته تهش این تویی که باید زندگی کنی ...
دیگرانی وجود ندارن ...
سر کار نرو ...
قوی باش ....قوی باش .... درست مثل یه دختر 
قوی باش و بشو قهرمان زندگی من ...
دیگران مهم نیستن اصلا ...

بخشی از صحبت های خودم با خودم ...
حس کردم خوبه اینجا هم بگم 
مخصوصا واسه همیشه سبز عزیز
(1400 ارديبهشت 7، 1:01)evergreen نوشته است:
(1400 ارديبهشت 7، 0:50)رها Y نوشته است:
(1400 ارديبهشت 7، 0:27)evergreen نوشته است: خانواده م خیلی مذهبی هستن من تا ماه رمضون امسال همه روزه هام و گرفتم,یک ساله که خیلی به عقایدم شک کردم و حس میکنم امسال دلم با روزه گرفتن نیست چند روز که روزه نگرفتم اصلا نتونستم درس بخونم چون عذاب وجدانش ولم نمیکرد علاوه بر اون همش باید مخفی میکردم که روزه نیستم چون گفتم که خانواده م چطورن اون قضیه همش تو اتاق بودن هم دست خودم نیست اگه از مهر ۹۹ مجبورم نمیکردن همش تو اتاق باشم و درس بخونم اصلا اینجا نبودم من چمیدونستم خ ا چیه اصن 20 
خیلی ممنونم از دلداریت Gol

من هم دقیقا پشت کنکور بودم که این اتفاق برام افتاد ... همش به خاطر استرس و فشاره ... میفهمم کاملا درکت میکنم .. سلامتی تو الان از همه چیز مهم تره ... یکم رابطت رو با خانوادت صمیمی کن ... باهاشون صحبت کن .. بذار کنارت باشن .. خیلی بهت کمک میکنه .. یا حداقل از یه شخص سوم کمک بگیر تا باهاشون صحبت کنه ... 
من هم مثله عارفه جون فکر میکنم 
واست دعا میکنم عزیزم 53

سعیم و میکنم خیلی خیلی ممنونم   302

سلام دوست عزیز 303
اول از همه سعی کن خودتو سرزنش نکنی، سرزنش کردن مداوم خودت باعث مبشه تو دور باطل گیر بیفتی، مثلا خ. ا میکنی بعدش خودتو سرزنش میکنی بعد دوباره برای فرار از حال بد ناشی از سرزنش خودت باز تو دامش میفتی. امروز نتونستی درس بخونی خودتو سرزنش میکنی و باز اوضاع بد روحیت و استرست مانع درس خوندنت میشه.
با خونوادت هم راحت صحبت کن و بهشون بگو حبس شدن تو یه اتاق برای ماه ها باعث کسالت روحیت شده و نیاز به تفریح کردن و دلگرمی از جانب خونوادت داری، اگر امکانش وجود داره و تو محل زندگیت سالنای مزالعه باز هستن و شرایط کرونا ناجور نیست به نظرم تو خونه درس نخون، باهاشون با آرامش و منطق صحبت کن که بالابردن اضطرابت فقط باعث میشه نتونی خوب تمرکز کنی، بگو من زحمت میکشم اما نتیجه دست من نیست. و مهمتر از خونوادت خودت به این حرف ایمان داشته باش. من به عنوان کسی که رتبه ی خوبی چندین سال پیش داشته بهت میگم که موفقیت تو در آینده مرهون تلاش، امید و پویایی توعه نه نتیجه ی رتبت. ضمن اینکه ازت میخوام دیگه اصلاااا به این فکر نکن که دو ماه زمان کمیه. وقتی هم سن و سال تو بودم منم این شکلی فکر میکردم. و الان به نظرم این فکر خنده داره. قشنگ برنامه ی کاملی برای این دوماهت داشته باش و البته لزومی نداره 10 ساعت درس بخونی در روز. تو 6 ساعت بخون ولی 6 ساعت واقعا ذهنتو متمرکزکن. حفظ روحیه واست خیلی مهمه نذار افسرده بشی. کنکورم مرحله ایه که میگذره. به این هم فکر نکن که کنکور باعث شده خ.ا کنی. ممکن بود در شرایط دیگه ای از زندگی سراغت بیاد. به این فکر کن که نسبت به خیلیاااای دیگه از جمله من اعتیادت کمتره، آسیبایی که روحت دیده کمتره، و اگه به خوبی ترکش کنی مسیر بسیااار طولانی برای ساختن زندگیت داری. و اگه از ریشه بزنیش باعث میشه تجربه هایی که از موفقیتت به دست اوردی برای بقیه زندگیت بهت کمک کنن.
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا/ مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
#حافظ❤

Roza_r/ سوم اردیبهشت/ 4 روز خوب
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا/ مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
#حافظ❤

رزا جان حرفات خیلی قشنگ بود عزیزم 302
(1400 ارديبهشت 7، 14:58)رها Y نوشته است: رزا جان حرفات خیلی قشنگ بود عزیزم 302

خدا رو شکرررر رها جان 302 ، گفتم حالا میگی چقدررر طولانی بود اینقد حرف نزن Gigglesmile
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا/ مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
#حافظ❤

(1400 ارديبهشت 7، 15:03)Roza_r نوشته است: خدا رو شکرررر رها جان 302 ، گفتم حالا میگی چقدررر طولانی بود اینقد حرف نزن Gigglesmile
نه واقعا 
اینا حرفای دل همه ی ماست
من که خوشحال میشم میخونم
 سپاس شده توسط

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان