1401 مهر 16، 0:27
(1401 مهر 15، 23:16)سورنا نوشته است: سلام دوستان عزیز
التیام عزیز به گروه خوش اومدی
ان شاءالله بهترین روزات رو اینجا بسازی
از خودت برامون بگو ؟
سلام. ممنون...
نمی دونم چی بگم
یه بنده ام که از بچگی توش ای ی بزرگ شدم که چشمم راحت آلوده شد و بهدنبال ذهنم...
از فیلم و موسیقی تاثیرات منفی زیادی گرفتم
اما به شکل اتفاقی پام به یه جایی از شدکه بچه هایم رسه تو اونجا به نصیحت ها و سخنرانی بزرگتر جمع گوشمی دادن، بعدم با شنیدن یه قصه ی تکراری از یه آدمی که کشته شده (امام حسین) گریه می کردن.
ازاون به بعد بین دو فضا در رفت و آمد بودم. یکی فضای رهایی که لذات ظاهری و زودگذر داشت ودیگری فضای چارچوبمندی که ظاهرا دردسر بود اما لذت عمیق و ماندگاری داشت.
من بین بندگی خدا و بندگی شیطان در حالا رفت و آمد بودم. کم کم بند های شیطان دونه دونه پاره می شدن. اما یه بند خیلی محکم بود و من درمقابل کمتر قدرت مقاومت داشتم.
بند شهوت! همون که گاهی من رو از دایره بندگی خدا بیرون می کشه و به قعر جهنم می بره.
خیلی کارا برای پاره کردنش انجام دادم. خیلیهاش حرام و اشتباه بود. مثل سوزوندن تن خودم با سیخ داغ که هنوزجاش روی بدنم هست. خیلی هاش خوب بود و کاربردی. مثل تقویت رابطه با خدا از طریق فکر کردن به مرگ و تسویه حساب های حق الناس که منو به سمت نماز شب کشوند و بیشترین موفقیت نصیبم شد.
اما هنوز درگیرم. خیلی جدی. هرچقدر بیشتر میفهمم شیطونی که مامور رام کردن منه، قوی تر می شه. می دونم این بازی تمومی نداره. یه جنگ جدیه. سرنوشتم بهش گره خورده. اینکه قراره با مرگ به کجا برم بستگی به وضعیتم در مورد این گناه داره.
خیلی از گناه های بزرگتر جلوی پام گذاشته شد که خدا رحم کرد و ازش عبورم داد، اما این لعنتی!
شده شخصیت من. شدم یه آدم گناهکار که کار یه شب دوشبش نیست. شدم مثل معروفه ی شهر که کارش گناه بود. حالم از این من شیطان زده به هم می خوره. اون من خدایی رو می خوام که قوی باشه و طناب شیطون رو پاره کنه او به زمین بزنتش. مثل رستم که دیو رو شکست میداد و بعد دورش می کرد، مثل حر که هویتش با یه تصمیم و یه نگاه حضرت زهرا عوض شد. مثل برادر امام حسین که تا آخرین لحظه مقاومت کرد.
من آدم مذهبی نیستم. اما می دونم تنها راه خدا و دینشه.
اگر خدا منو درست نکنه هیچ راه دیگه ای نیست.