(1399 بهمن 3، 18:17)مهدوی نوشته است: یه سلام با رنگ و بوی غروب
سپهر عزیز
همه ما استعدادهای نهفته فراوونی داریم که خودمون هم ازشون خبر نداریم
چقدر خوبه که اونا رو کشف کنیم و دنبالشون کنیم
نویسندگی یکی از جذاب ترین فعالیت هایی هستش که میشه انجام داد
تو انجمن ادبیات، تاپیک های زیادی داریم میتونی بهشون سر بزنی و پست مناسب بزنی
البته به جز تاپیک بنویس که نوشتن داستان هاش همگانیه، تاپیکی برای نوشتن داستان های فردی نداریم
اگه بود خبرم کن منم گه گاهی بیام داستان های کوتاه بنویسم
گوینده هم که هستی دیگه خلاص
چشم حتما مهدوی جان
(1399 بهمن 3، 18:25)ماجراجو نوشته است: خدایا مرگ من کی میرسه
نمیخام اونقدر گناهام سنگین بشن که تو جهنمم پاک نشم
شرمندتم خدایا
شرمنده روزای پاکی و عهد روزانه
ای کاش زنده نمیموندم و این صحنه رو نمیدیدم
به خدا قسم که همین صحنه گناه عذابش از جهنم برای من بدتره
دارم فقط گریه میکنم
مثه اینکه قرار نیست جشن پاکی رو ببینم
دارم عذاب میکشم نه میتونم بمیرم نه گناه نکنم
بدترین عذابه
کاش حداقل میشد بمیرم
اقای ماجراجو عزیز
از شما خواهشمندم خیلی تند سریع روی جملاتی که برات مینویسم تمرکز کن.
همین الان ذهنت رو از افکار منفی خالی کن و این جملات رو بخون.بعدش چشم هات رو ببند و به این جملات فکر کن:
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را بــاور نکن
اکنون زمان زندگیست، تاخیر را بــاور نکن
حرف از هیاهو کم بزن از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را بــاور نکن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی، تحقیر را بــاور نکن
بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست تقدیر را بــاور نکن
تصویر اگر زیبا نبود، نقّاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن، تصویر را بــاور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو، زنجیر را بــاور نکن.
تا حالا به این توجه کردی که خدا چقدر دوستت داره. برای توبه کردن لازم نیست کار خاصی انجام بدی چون خود خدا میگه همین که پشیمون باشی کافیه.
میدونم ناراحتی که شکستی اما هر شکست پلی برای موفقیته.
نگران نباش و دیگه گریه نکن چون هنوز نفس میکشی و میتونی باز هم برگردی.
به این فکر کن که حالا نقطه ضعف خودتو فهمیدی کجاست و میتونی اون رو اصلاحش کنی!
به این فکر کن که قرار نیست دیگه نقطه ضعفی از خودت نشون بدی و با قدرت بیشتر اینبار میخای قدم برداری...