۩ مشاعره ۩

[mehdi68]

هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است
عشق بازی دگر و نفس پرستی دگر است

[K_1]

تو آتش گشتی ای حافظ! ولی با یار در نگرفت
ز بد عهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم

[mehdi68]

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تورا دیدم بیمار شدم

[می توانم]

من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشد ؟
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد!

[mehdi68]

در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال من پرنده پر نمیزند

[می توانم]

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
سر تاس کچلی را فر شش ماهه زدند

[mehdi68]

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
 واندر ان ظلمت شب اب حیاتم دادند

[می توانم]

دانی که را سزد صفت پاکی؟
آنکو وجود پاک نیالاید

[mehdi68]

دانی که چرا سر نهان باتو نگویم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

[می توانم]

یاد باد انکه صبوحی زده در مجلس انس
 جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود

[mehdi68]

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر وسامان که مپرس

[می توانم]

سبیلی روی سروی نصب کردند
ابولفضل زرویی آفریدند

[mehdi68]

دوش از مسجد سوی میخانه امد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

[می توانم]

این همه دوستان که می بینی
مگسانند دور شیرینی


*دوش از مسجد سوی میخانه امد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما (اشتباه تایپی شده من خیلی این بیتو می دوستم :x)

[mehdi68]

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت ان مونس جان مارا بس